داکتر حسن شرق یکی از طرفداران شوروی و عضو مخفی پرچم بود

محمد داؤد مومند

0 773

داکتر کاظم میفرماید که: حسن شرق یکی از نقاب پوشان

طرفدار شوروی و عضو مخفی پرچم بود

خوشحالم که ضمن این مقاله، چند پاراگرافی را از یک مضمون بسیار جالب و نمایانگر حقایق مسلم و تردید ناپذیر، داکتر صاحب سید عبدالله کاظم، که از زمره محققین و نویسندگان بنام و جید سایت افغان جرمن و جامعه ما میباشند، خدمت تقدیم میدارم.

نخست باید خاطر نشان ساخت، قسمت اعظم ذواتی که خود ها را فدوی سردارداؤد خان قلمداد مینایند و مصروف مشق نوشتن در سایت مذکورهستند، قطع نظر از اهلیت وسویه لیاقت نویسندگی شان، افغان جرمن را به مثابه یک مرکز تبلیغاتی حزبی گونه، برای سردار صاحب مرحوم تعبیه نموده اند.

در زمره ذوات بسیار معدود صاحب قلم و فضیلت، که از صلاحیت و لیاقت معیاری و اکادمیک درسایت مذکور برخوردار است و همزمان از زمره ارادتمندان سردار صاحب محسوب میگردد، میتوان از داکتر صاحب سید عبدالله کاظم نام برد، ایشان مبتنی بر همچو ارادت، با زحمات و حوصله قابل وصف و منحصر به فرد شان، یکی دو سال قبل سه جلد کتاب در حدود یک هزار و پنجصد صفحه در مورد شخصیت و کارنامه ای سردار صاحب داؤد خان تحریر نمودند.

بدبختانه در زمره تمرین کنندگان چیز نویسی، ذواتی نیز قرار دارند که خود ها را در موقف مجنون وسردار صاحب مرحوم را در موقف، لیلی قرار داده اند.

روایت است که در حضور مجنون، احد من الناس حق نداشت، نام لیلی را بر زبان آورد.

چنانکه در قسمت یک عده مجانین و سادو های احمد شاه مسعود و سردار داؤد خان، وضع بدین وتیره و منوال است.

روزی من در یکی از مجالس ضمن خطابه خود، رهبر حزب افغان ملت انورالحق احدی که باید تخلص گیلانی را نیز به حیث تخلص دوم او افزود، مورد انتقاد شدید قراردادم که چرا به پنجشیر رفت و برگور جنگ سالار قرن مسعود، مطالبی را روی انگیزه سیاسی فرصت طلبی، مغایر ندای ضمیر و وجدانش ابراز داشت، این انتقاد من مانند بمی، در مجلس انعکاس کرد و یک عده معدود شورای نظاری ها و جمعیتی های حاضردر جمعیت، در صدد مشاجره فزیکی علیه من برآمدند، اما خوش بختانه، یک عده اشخاص ملی گراء و جوانان قوم مومند، دور من حلقه زدند و دراخیر مجلس، مرا تا موترم مشایعت نمودند.

منظورازاین تبصره این است که در نظر سادوها و مجانین سردار صاحب داؤد خان نیز همانند مسعود پرستان، معیار وطن پرستی، ملی گرایی، شرافت، نجابت، عزت، آبرو و حتی افغان بودن، داؤد پرستی است، در نظر مجانین سردار، خاین ترین و بی شرف ترین انسان و افغان کسی است که در مخالفت نظریات و کردار سردارشان، چیزی بگوید یا بنویسد.

مجانین سردار به حکم اجبار در دو مورد، از عدل و انصاف، و از مناشیر ضمیر و وجدان که ممثل و عالی ترین معیار قضاوت است فاصله میگیرند:

نخست اینکه ایشان خود ها را مجبور و مکلف میدانند که برای مشروعیت محال عمل کودتای بد شگون سرطانی که موجب کشته شدن داؤد خان گردید، دهه آزادی خواهانه دموکراسی آن دوره را به زعامت شاه مرحوم، به حیث یک دوره تاریک و سیاه و ضد منافع ملی محکوم نمایند، ولو که این ادعا، معرف و تبلور مافی الضمیر و ندای اندرونی وجدان شان نباشد.

استاد سیستانی در یک نوشته حق بینانه و طلایی شان به حکم ضمیر و وجدان در مورد ده دیمکراسی چنین مینویسند:« بار دوم با انفاذ قانون اساسی  1964 درعهد ظاهر شاه ( اعلیحضرت محمد ظاهر شاه- مومند» دمکراسی دوباره طلوع کرد. رونق نشرات، آزادی مخالف و موافق دولت، سخن رانی های آتشین بر ضد دولت از طریق مظاهرات و راه پیمایی های محصلین پوهنتون ها و لیسه های مرکز و ولایات، مضمون اصلی دهه دیمکراسی بود.

شوق و ذوق جوانان به مطالعه و تلاش برای بدست آوردن آثار مترقی کسانی چون: کارل مارکس، انگلز، ماو ووو و نویسندگان اسلامی چون سید قطب، حسن البنا، مودودی و غیره به حدی رواج پیدا کرد که در هیچ وقت و زمان دیگری در افغانستان تا آن حد رونق نیافته بود و میتوان گفت که:« تمام سیاست مداران و دولت مردان افغانستان در سه دهه اخیر محصول همان دوره دهه دیمکراسی است که با کودتای سردار محمد داؤد ستاره دهه دیمکراسی افول کرد.»   

ثانیأ دفاع از شخصیت مرموزسیاسی حسن چپ معروف به شرق و تلاش مذبوحانه خیره ساختن نقش رفقای ایادی کی- جی- بی. او در مؤفقیت کودتای بد شگون سرطانی که موجب کشتن سردار گردید.

آنانیکه بر خلاف حکم ضمیر و وجدان  و یا هم بر سبیل ذهن معیوب و رنجور سیاسی شان از حسن شرق دفاع میکنند، دلیل آن، نخست رابطه و وظیفه سپرده شده، شباروزی حسن شرق با سردار داؤد خان است، چنانکه استاد هاشمیان او را « یارغار داؤد خان » معرفی کرد، و ثانیأ نقش محوری حسن شرق و رفقأ پرچمی اش در قسمت راه اندازی و مؤفقیت عمل کودتای بد شگون سرطانی، به حیث مجری اصلی کودتاست.

 شرق مدعی است که چند هفته قبل از تطبیق کودتا، چنان به نظر میرسید که سردار داؤد خان نیازمند فرصت بیشتر برای تعمق وتفکر در زمینه تعمیل است، ولی شرق با ابرام و قاطعیت، اخطار عواقب بس وخیم این تعلل و تذبذب را به داؤد خان گوشزد مینماید.

قابل تذکر میدانم، در طول سالیان متمادی یگانه شخصی که به حیث یک مؤرخ و نویسنده پر نویس در سایت افغان جرمن از ابراز نظر در مورد حسن شرق خود داری نموده و یا من اقبال مطالعه آن را نداشته ام، شاغلی سیستانی است.

شاغلی سیستانی معمولأ نظریات خود را مطابق ذوق و سلیقه شان با قاطعیت تمام ابراز میدارد و بعضأ نیز، با الفاظ و لحن تشدد آمیز، به مخالفین نظر خود، میتازند.

 باور دارم شاغلی سیستانی به حیث یک مؤرخ  ورزیده، در مورد شخصیت، تاریخ زندگانی و ارتباطات شرق با مقامات شوروی و اجیران شان در وطن، معلومات وسیع و مستندی دارند، و صرف ممکن روی انگیزه محافظه کاری که گویا خود را با حامیان حسن شرق در سایت افغان جرمن طرف نسازد، خود را در موقف بیطرفی قرار داده اند، الغیب و عندالله. به قول داکتر صاحب کاظم: خداوند بر ضمایر آگاه است.

 به عقیده نگارنده این سطور، اختفأ و اجتناب از بیان واقعیت ها و حقایق تاریخی، بخصوص درین مقطع زمانی به ارتباط افکار و اعمال ضد ملی و میهنی، اشخاص یا گروه ها، عدولی است از مناشیر و دساتیر ملی گرایی و حقیقت پسندی و احساس مسؤولیت در قبال منافع علیای وطن و مردم، که تاریخ صلاحیت آمرزش آن را ندارد.

به نظراین جانب، در تاریخ دوره حیات ما، حسن شرق و محمد خان جلالر، این دو عنصر ضد ملی، مرموز و ایادی کرملن، دو روی یک سکه اند، یک دلیل اعطأ کرسی های وزارت به جلالر و نعمت الله پژواک، مجددأ در دوره کودتایی سردار صاحب داؤد خان، حمایت شرق از حضور آن ها در کابینه، و بخصوص، هم سفر ساختن جلالر در مسافرت سردار داؤد خان به کشور های اسلامیست، تا از نیات داؤد خان و نتایج مذاکرات داؤد خان با زعمأ این کشور ها کاملأ مطلع بوده، آن را به مقامات دولت شوروی، منعکس سازد.

  برعکس شاغلی سیستانی، داکتر صاحب سید عبدالله کاظم در مورد شاه مغفور، همیشه موقف معتدلی داشته و هرگز، مانند مجانین و سادو های سردار، به اهانت شخصیت پادشاه نپرداخته اند.

مرحوم داکتر هاشمیان نخستین شخصیتی بود که به پادشاه مرحوم خطاب بزرگ و تاریخی « بابا » را پیشنهاد کرد.( این جانب شاه مرحوم را یک شخصیت ملی و قابل قدر تاریخ معاصر جامعه خود دانسته ولی به اعطأ خطاب « بابا » برای پادشاه مرحوم موافقت ندارم.»

و داکتر صاحب سید عبدالله کاظم نخستین دانشمندی بود، که سالیان قبل خطاب « ناجی » را به اعلیحضرت پیشکش نمود، قابل یاد دهانی است که نه تنها داکتر صاحب کاظم بلکه اکثریت به اتفاق آراء مردم افغانستان به شمول منورین و ملی گرایان کشور، شاه مرحوم را در همچو مقطع حساس تاریخ کشور، به نظر نجات بخشای کشور و سمبل وحدت ملی میشناختد، صدای داکتر کاظم، در واقعیت امر کدام خوش بینی شخصی نه بلکه انعکاس وجدان معشری ملت افغان بود.

 طبعأ فیصله قدرت های بزرگ جهانی و در رأس اضلاع متحده در مورد کشور ما، نجات افغانستان نه بلکه به قول رونالد ریگن دنبال کردن قضیه افغانستان، تا انجام یعنی شکست کامل اتحاد شوروی بود.

اضلاع متحده و کشور های ذیدخل در معضله افغانستان، مانند پاکستان و ایران هرگز طرفدار حل شرافتمندانه و عادلانه قضیه افغانستان بخصوص تحت زعامت شاه مخلوع درآن فرصت و مقطع زمانی نبودند.

تداوم این پالسی که مبتکر آن، مغز متفکر سیاسی اضلاع متحده، « برژنسکی» است از دوره حکومت کارتر شروع و با شدت هرچه تماتر از طرف اداره ریگن تعقیب گردید.

البته داکتر صاحب کاظم بعدأ شاه را به بی تصمیمی و تذبذب متهم ساخت و محتملأ از اعطأ خطاب ناجی، نادم به نظر میرسیدند. الغیب و عندالله.

قابل یا دهانی است که داکتر سید بها الدین مجروح، به گناه و در نتیجه استصواب رأی که در کمپ های ملیون ها مهاجرین افغان در پشاور بعمل آورد و مهاجرین افغان به اتفاق آراء به بازگشت و زعامت مجدد پادشاه مرحوم به حیث یک زعیم ملی و مشر ملت رأی دادند، نه به احزاب هفت گانه به اصطلاح جهادی مخلوق پاکستان، و روی همین دلیل داکتر بهاء الدین مجروح که از مفاخر علمی و ادبی جامعه ما بود به هدایت دستگاه مخوف و جهنمی آ-اس- آی پاکستان، به احتمال قوی از طرف گروپ تروریستی کلب الدین حکمت عار و یا هم جمعیت بحران الدی ربانی ملعون به شهادت رسید.

در مورد مقایسه کلب الدین حکمت عار پشتون تبار و بحران الدین جنگانی تاجک، میتوان مقوله معروف مردم ما را مصداق کلام قرار داد که میگوید:« سگ زرد برادر شغال » که الته توهین بزرگ به هرد حیوان بیچاره است.

بعد از این تمهید فوق الذکر برمیگردم به اصل موضوع:

مرحوم داکتر هاشمیان مینویسد:« در نوشته داکتر صاحب کاظم در یکجا خواندم که میر اکبر خیبر طرفدار کودتا نبود، حتی به عقیده او حزب پرچم قدرت و توان حکومت داری را نداشت- شناخت داکتر کاظم واقع بینانه است- خیبر عقیده خود را عریان بمن میگفت و جریانات افغانستان را که من تازه وارد« منظور هاشمیان بعد از دوره هفت ساله تحصیل در اضلاع متحده بود » مشتاق شنیدن آن بودم، به تفصیل بمن بیان کرد.

خیبر از جمهوریت داؤد خان راضی بود و از ببرک و روش او سرتکانی داشت و میگفت حزب پرچم قدرت اداره افغانستان را ندارد و یک نسل باید انتظار بکشد تا سواد خوان و هم طبقه کارگر بسیار بیشتر شود.»

داکتر صاحب سید عبدالله کاظم در مناقشه و مناطقه مطول خود با هاشمیان، در یک قسمت به توضیح و جواب داکتر هاشمیان چنین مینگارند:

عرض میکنم که من خیبر را از نزدیک نمی شناختم، ولی در اواخر قوس 1356 حینیکه امتحان های سمستر در جریان بود، به من ( بحیث رییس پوهنځی اقتصاد ) اطلاع رسید که چهار نفر از فارغان فاکولته که از فعالان شناخته شده پرچم بودند ( خلیل زمر، یاسین، نفیسه و باصره ) در دهلیز با دیگر محصلان صحبت دارند و تعدادی از محصلان بدور شان جمع شده اند.خلاصه یکی از آن ها را بدفتر خواستم و جویای موضوع شدم. گفت: که اخیرأ پرچم انشعاب کرده، ببرک و دیگران میخواهند با خلقی ها یکجا شوند، ولی میر اکبر خیبر مخالف این اتحاد است و ما نیز از موقف خیبر حمایت میکنیم. در آنوقت شایعات زیادی مبنی بر نقش سفارت شوروی در کابل در ایجاد این کار ( گویا وحدت دو شاخه حزب دیمکراتیک خلق ) موجود بود. برای روشن شدن مزید موضوع که هدف از این وحدت چه بود، لازم است تا بار دیگر مختصر به جریانات آنوقت توجه را جلب کنم که در نوشته های قبلی خود نیز به آن اشاره کرده ام، از اینقرار:

رییس جمهور محمد داؤد دیگر آن داؤد خان صدر اعظم در امور خارجی نبود، پس از کودتای 26 سرطان 1352 بین او شوروی ها این بار یک بازی مغلق و نهایت خطیر برای هردو جانب جریان داشت. آنچه ظاهرأ طی دو سال اول گذشت، نشانه ای از خواسته های واقعی هردو طرف نبود. محمد داؤد در اول میخواست از نیروی چپگرا ها در اردو به نفع خود در راه اندازی کودتا استفاده نماید و پس از مؤفقیت کودتا و استحکام نسبی نظام جدید تدریجی آن ها را برکنار کند و خودش با تأسیس یک حزب ملی در بین « چپ و راست » و حفظ توازن بین « شرق و غرب » مبتنی بر اصل عدم انسلاک پایه های نظام جدید را مستحکم سازد. اما گروپ چپگرا ها که خود شان و یا رهبران شان روابط نزدیک با سفارت شوروی در کابل داشتند و حتی بعضی شان با مقام های دیگر شوروی به تماس بودند و از آنطرف رهنمایی میشدند، بر عکس در نظر داشتند تا از شهرت و نام محمد داؤد استفاده کرده به سهولت و بدون مقاومت، رژیم شاهی را بوسیله کودتا سرنگون کنند و بعد قدم به قدم در نظام جدید نقش خود را در قدرت، بیشتر ساخته و با استفاده از آن خود را به تدریج آماده برای کسب کامل قدرت سازند.

این بازی خطرناکی بود که بین دو جناح کودتا در پیش گرفته شد و اگر اوضاع به نحوی که در پنج سال جمهوری پیش میرفت، ادامه میافت، چانس نجات وطن از مصیبت بعدی بیشتر میشد و دست گماشتگان مسکو از دامن وطن کوتاه میگردید. مگر مقامات شوروی وقتی متوجه شدند که چرخش محمد داؤد بسوی غرب و کشور های اسلامی و ایجاد روابط نزدیک با دو کشور همسایه ایران و پاکستان در حال گسترش میباشد و در عین زمان محمد داؤد تصفیه هواداران شوروی را از حکومت آغاز کرده است، به این نظر آمدند که اگر وضع به این منوال پیش برود، بزودی ممکن است سرمایه گذاری طویل المدت  شوروی در افغانستان از هم بپاشد و این کشور از وابستگی شوروی بیرون شود. با آنکه شوروی ها میدانستند که حزب دمکراتیک خلق هنوز به مرحله نرسیده است که زمام امور را مستقل در دست گیرد، با آنهم برای رفع خطر فوق، لازم دیدند تا در قدم اول هردو جناح حزب دموکراتیک خلق را مجبور به وحدت عمل سازند و در قبال آن با راه اندازی یک کودتا به جمهوری محمد داؤد پایان دهند. در حالیکه شوروی ها در اول به این فکر نبودند و میخواستند محمد داؤد را به حیث یک شخصیت مؤثر فقط برای یک دوره انتقالی نا معلوم و آماده شدن تدریجی شرایط برای گماشتگان خود، بر سر اقتدار نگه دارند و این دوره به نظر آن ها باید تا زمانی ادامه میافت که محمد داؤد برای تطبیق اهداف شوروی در افغانستان و منطقه مفید واقع میشد. واضح بود که این دو هدف متضاد و این بازی خطیر، روزی در یک نقطه تصادم میکرد و یک انفجار خونین را بار میأورد. تصفیه پرچمی ها از کابینه سر آغاز این برخورد بود و ادامه آن در تغییر سیاست خارجی محمد داؤد روز به روز فاصله گرفتن از توقعات مسکو را آشکار تر میساخت.

عمال کی- جی- بی و سفارت شوروی در کابل به همین منظور در اواخر سال 1355 ( 1976)  کوشیدند تا در قدم اول بین دو جناح رقیب پیرو خط مسکو یعنی خلق و پرچم وحدت عمل ایجاد کنند. آنها میدانستند که اینکار ساده نیست و اختلاف بین این دو جناح عمیقتر از آنچه است که به زودی ترمیم شود. احساس ضرورت مبرم برای تغییر فوری رژیم، سفارت شوروی را در کابل ناگزیر ساخت بر هردو طرف خلق و پرچم شدیدأ فشار وارد کند تا بمنظور آمادگی برای کودتا به اسرع وقت دست بدست هم بدهند و همکاری و تفاهم نمایند.

به صد مشکل سران خلقی و پرچمی به تفاهم رسیدند، البته به استثنأ میر اکبر خیبر از جناح پرچم که معتقد بود: حزب هنوز آماده گرفتن قدرت نیست و اختلاف درون حزبی کاملأ حل نشده، بجای کودتا باید از طریق مبارزات سیاسی برای یک مدت استفاده کرد.

خلیل زمر- یکی از شاگردان وفادار خیبر ضمن یک مصاحبه با خبر نگار بی- بی- سی از قول خیبر چنین گفت:که «: ح-د-خ- ا، حزب انقلاب اجتماعی است، نه حزب کودتا » او افزود که خیبر از کارل مارکس نقل قول میکرد که« کودتا یک توطیه است که ازطرف یک تعدادی از افراد جوان پیش برده میشود. خلیل زمر ادامه داد که ما حزب کودتا نیستیم، ما حزب انقلاب اجتماعی هستیم و باید در بین مردم کار کنیم. وقتیکه قوت ما در بین مردم بیشترشد، این مسلم است که تعداد بیشتری از مردم، از ما حمایت میکنند. لهذا چیزی که در برنامه گفته شده، آنرا باید اجرا کنیم. برنامه حزب دموکراتیک خلق افغانستان تعریف میکند که این حزب، حزب انقلاب اجتماعی است. ما نباید از این برنامه عدول کنیم. کودتا کردن، عدول از برنامه حزب است و عواقب بسیار بدی دارد.»

شام  28 حمل 1357 جسد خیبر پیدا شد، که به شکل مرموز به قتل رسید و قاتل او هرگز پیدا نشد، بعضی ها این قتل را ……ولی در هر حال این شایعه که خیبر به هدایت سفارت شوروی و عمال کی- جی- بی روی انگیزه که فوقأ ذکر شد، به قتل رسیده است، بیشتر مداراعتبار میباشد. زیرا سفارت شوروی می بایست خیبر را نه تنها به حیث عنصر مخالف کودتا از بین بردارد، بلکه مرگ او را وسیله اتحاد با القوه حزبی و سرزنش کسانی قراردهد که از هدایت آن ها سرپیچی کند.

درین قسمت میخواهم توجه را به بعضی نکاتی جلب کنم که مطالعه آن برای علاقه مندان این موضوع « من از علاقه مندان بسیار جدی این موضوع میباشم-مومند » خالی از دلچسپی نخواهد بود تا بتوانند در پرتو آن به واقعیت های آنوقت پی ببرند:

محمد داؤد متأسفانه نقصی بزرگی داشت « واقعیت مسلم است- مومند»که وقتی بر شخصی اعتماد میکرد، دیگر مراقب احوالش نمیبود، به عبارت دیگر درین مورد دچار اشتباهاتی در انتخاب دوستان خود شده بود.

از جمله فکر نمیکرد که حسن شرق شامل کتگوری « نقاب پوشان » طرفدار شوروی و از و بستگان مخفی پرچم باشد. داؤد خان به شرق در جلب و جذب اشخاص برای هدف کودتا بسیار اعتماد داشت و حسن شرق نیز نقش یک « ایجنت دو طرفه » را در اینکار به مهارت و دقت بازی کرد.، حسن شرق کسانیرا از رده های پایین پرچم و خلق یعنی کتگوری دوم در اردو برای انجام کودتا معرفی نمود.

بعضی ها معتقد اند که داؤد خان نا آگاه در دام شرق افتاد، به نظر من او از این بازی کاملأ آگاه بود و میدانست که بدون حمایت جناح چپ نمیتواند کودتا را عملی سازد.

محمد داؤد در آغاز به اینها موقع داد ولی در دل پلان خود را داشت که با استحکام نسبی نظام جمهوری باید به تدریج وابستگان چپگرا را از قدرت دور کند « چنانکه حسن شرق را به جاپان تبعید کرد-مومند» و به جای شان اشخاص دیگری را بگمارد و در عین حال با تشیید روابط با غرب و کشور های اسلامی از وابستگی شوروی در کشور بکاهد.

این روش عین سیاستی بود که محمد موسی شفیق در پیش گرفته بود و در نتیجه منجر به سقوط سلطنت گردید.« این نظرصد در صد واقعیت دارد-مومند»

این بار عین خطر محسوس بود، ولی اشتباه داؤد خان درین بود که نتوانست نفوذ چپگراها را در اردو متوقف سازد، وزیر دفاع او حیدر رسولی که شخص نا عاقبت اندیش، کوتاه نظر و احساساتی بود، برای اینکه بعد از محمد داؤد خودش در قدرت مطرح باشد، به نحوی به دلداری و خاطر خواهی کسانی می پرداخت که فکر میکرد روزی از او نیز در رسیدن به قدرت حمایت خواهند کرد. لذا نخواست جلو نفوذ این اشخاص را در اردو بگیرد. او فکر میکرد که اردو کاملأ زیر امرش است.« به تأیید ادعا و نظر واقع بینانه داکتر صاحب کاظم در لویه جرگه کذایی آن دوره یک چوکره احمق سردارغلام حیدررسولی بنام وریشمین که مانند شخص سردار رسولی، صاحب منصب متقاعد بسیارخشره، و بیسوادی بود، پیشنهاد کرد اگر رهبر کاندید نیست رسولی صاحب رییس جمهور شود، این کودن بوسیله و انتخاب رسولی عضویت لویه جرگه را حاصل کرده بود-مومند »

هم چنان سهو دیگر داؤد خان در انتخاب همکاران مسلکی اش بود، زیرا داؤد خان صداقت و وفا داری آن ها را نسبت به خود، بالاتر از کفایت مسلکی آنها در امور میدانست و به این اساس بیشتر کسانی را به مقام رسانید که از نظر مسلکی ضعیف بودند.

« باز هم به تأیید گفتار طلایی داکتر صاحب کاظم مثال برجسته در زمینه، سید عبدالااله است که تا به مقام بسیار منیع معاونی ریاست جمهوری ارتقأ یافت، و علت این تصمیم داؤد خان دوستی وراثتی بود که از دوران سید عبدالله، پدر سید عبدالااله، آغاز گردیده و موصوف حیثیت بچه خوانده داؤد خان را داشت، استاد ما  سید ناصر خان در لیسه حبیبیه، نام سید عبدالااله را گوساله مانده بود مومند.»

متأسفانه داؤد خان برخلاف خمینی در ایران، که با حزب توده همکار شد، نظر به شرایط کاملأ متفاوت درین هدف مؤفق نشد و تنها به تصفیه یک تعداد چپگرا ها از مقامات بالا در ساحه ملکی اکتفأ کرد و در ساحه نظامی نه تنها توجه جدی نکرد، بلکه بوسیله روابط شخصی، بعضی چپگرا ها توانستند خود را در مقامات حساس اردو نگهداردند که این یک اشتباه بزرگ بود.« باز هم با تأیید ادعای حق بینانه داکتر صاحب کاظم، به ارتباط مؤثریت و رول روابط شخصی، خدا شاهد است کسی را میشناختم، که به سفارش او اردلی جنرال و میرزا قلم والی میشد، داکتر صاحب فضل احمد عبدیانی، که الحمدالله تا هنوز در قید حیات هستند، سالهای قبل ضمن یک مضمون افشاگرانه، در مجله آیینه افغانستان از نفوذ محیرالعقول این شخص که اکنون بدیار ابدیت پیوسته است، در دوره سردار صاحب، به تفصیل سخن گفته است. مومند»

محمد داؤد در موقفی نبود که مثل خمینی مخالفان خود را بطور گروهی و جمعی سر به نیست کند و از میان بردارد.

شهادت معصومانه میوندوال که به طور مرموز صورت گرفت، او را درین کار محتاط ساخته بود.ختم یک قسمت توضیحات، داکتر صاحب کاظم در جواب داکتر هاشمیان.

تبصره و استنتاج اینجانب از نوشته حقیقت پرستانه و مبتنی بر واقعیت فوق الذکراستاد کاظم:

این جانب مضامین و مقاله های محقق و نویسنده ورزیده، داکتر صاحب سید عبدالله کاظم را با دقت فراوان مطالعه مینمایم، زیرا داکتر صاحب کاظم در زمره نویسندگان سایت افغان جرمن، یگانه نویسنده است که سند علمی دوکتورا بدرجه عالی داشته، استاد ورزیده رشته خود در پوهنځۍ اقتصاد بودند، که طبعأ علم اقتصاد از زمره مغلق ترین علوم اجتماعی است، و در مجموع جناب شان یک شخصیت اکادمیک است.

استنتاج من قرار ذیل به عرض میرسد:

یک- داکتر صاحب سید عبدالله کاظم به حیث یک شخصیت اکادمیک، کودتای سرطان را با وجودیکه از طرف رهبر یعنی داؤد خان، انقلاب مسما گردید، انقلاب نه بلکه کودتا مینامد، ذواتی هم طفلانه و شعار گونه آن را « انقلاب سفید » نامیدند، اگر انقلاب سفید وجود داشته باشد، پس انقلاب سیاه چه خواهد بود؟

نتیجه این کودتای بد شگون که از تخت مؤقتی شروع و سرانجام به تابوت بدل شد، موجب کشته شدن داؤد خان، خانواده نجیبش، به گور سپردن تمام آرزوهای که موصوف در بیانیه روز کودتا و صحبت های بعدی ابراز داشت و در نتیجه مسلط شدن وابستگان ک- جی- بی بر مقدرات ملت و مملکت، که در پلانیزه کردن پیروزی کودتای سرطانی هم سهم مستقیم و علنی داشتند وهم در آغوش دولت داؤد خان رشد نمودند.  وقتیکه کودتای سرطانی در تمام ابعاد از سطح به عمق و از عمق به سطح، از نظر منافع ملی، مساوی به صفر در صفر شد، آن را انقلاب نامیدن و آنهم انقلاب سفید، اهانت به پرنسیپ های قبول شده علوم اجتماعی است، لذا:

نباید به مسخ اصطلاحات سیاسی پرداخت و آن را به تمسخر گرفت، فرق بزرگ یک شخصیت اکادمیک مانند شاغلی کاظم و شعار پسندان سیاسی و سادو های سرداردرهمین نکته نهفته است.

دو: داکتر صاحب کاظم با صراحت تام، داکتر حسن شرق را شامل کتگوری « نقاب پوشان » طرفدار شوروی و از وابستگان مخفی پرچم دانسته که به قول عریان شاغلی کاظم نقش یک « ایجنت دو طرفه» را به مهارت بازی کرد. « مطلب فوق الذکر حیثیت نوشته سنگ هفت قلم گازرگاه در محوطه خواجه عبدالله انصاری را دارد»

این ادعای داکتر صاحب کاظم، بر ادعای شعار نویسان کوتاه بین افغان جرمن در حمایت حسن شرق، خط بطلان میکشد.

سه- مطابق بر ادعای داکتر صاحب کاظم، رهبر، یعنی داؤد خان، از ماهیت چپگرانه، دبل ایجنت و جاسوس بودن حسن شرق آگهی کامل داشت، ولی بمنظور مؤفقیت و به انجام رسانیدن کودتا و رفقأ نقاب پوشش

از روی مجبوریت به اتحاد ظاهری و مؤقت پرداخت، این فرموده داکتر صاحب کاظم، با شعار های منکران حقیقت، افغان جرمن در زمینه تضاد کامل دارد.

چهار- داکتر صاحب کاظم میفرمایند که : محمد داؤد متأسفانه نقصی بزرگی داشت که وقتی بر شخصی اعتماد میکرد ، دیگر مراقب احوالش نمیبود به عبارت دیگر درین مورد دچار اشتباهاتی در انتخاب دوستان خود شده بود.

بعضی ها معتقد اند که داؤد خان نا آگاه در دام حسن شرق افتاد، به نظر من او از این بازی کاملأ آگاه بود و میدانست که بدون حمایت جناح چپ نمیتواند کودتا را عملی سازد.

این حقیقت در سطور داکتر صاحب کاظم به صراحت مشعر است که داؤد خان در موقفی نبود که بدون مساعدت حسن شرق و ایادی کرملن کودتای خود را عملی سازد.

این حقانیت ادعای داکتر صاحب کاظم، ادعاهای میان تهی و طفلانه سادوگران افغان جرمن را که گویا، ایادی کرملن و کی- جی- بی  در کودتای داؤد خان نقش اساسی نداشتند از ریشه رد میکند.

داکتر صاحب کاظم در سلسله اشتباهات داؤد خان مینگارد: اشتباه داؤد خان درین بود که که نتوانست نفوذ چپگرا ها را در اردو متوقف سازد، بلکه بوسیله روابط شخصی  بعضی چپگرا ها توانستند خود را در مقام حساس اردو نگهدارند که این یک اشتباه بزرگ بود.وزیر دفاع او غلام حیدر رسولی شخص ناعاقبت اندیش و کوتاه نظر بود.

هم چنان سهو دیگر داؤد خان در انتخاب همکاران مسلکی بود، زیرا او صداقت و و فاداری آنها را به خود، بالاتر از کفایت مسلکی آنها در امور میدانست.

پنج- داکتر صاحب کاظم مینویسد که: محمد داؤد مانند خمینی در موقفی نبودکه مثل خمینی مخالفان خود را بطور گروهی و جمعی سر به نیست کند، شهادت معصومانه میوندوال که بطور مرموز صورت گرفت، او را درینکار محتاط ساخته بود.

در نوشته فوق الذکر داکتر صاحب دو، مطلب قابل تأمل است:

الف- داؤد خان قدرت و جسارت از بین بردن بزرگترین خاینان بوطن، را حتی در آخرین ساعات نظام دولت خود نداشت، بازهم مراجه میکنیم به یک مضمون دیگر داکتر صاحب سید عبدالله کاظم تحت عنوان « شهر کابل و رویداد های مهم »

 داکتر صاحب کاظم از قول داکتر نوین مینویسد:« در لحظاتی که غرش جت های جنگی وصدای فیر توپ کمونست ها در فضای کابل می پیچید، در حضور رهبر و برادرش محمد نعیم نشسته بودیم و در باره اوضاع جاری مذاکره و تبادل نظر داشتیم.

قدیر وزیر داخله اصرار میکرد که باید سران زندانی کمونست ها طی محاکمه فورأ اعدام شوند، زیرا اوضاع به جاهای خطرناک رسیده است، اگر آن ها نجات یابند، فجایع غیر قابل تصور به وقوع می پیوندد و نجات آز آن ناممکن خواهد بود.

اما سردار با عصبانیت فرمود:

( چنین تصمیم عجولانه و غیرمسؤولانه، ما را نه تنها در برابر مردم افغانستان، بلکه در مقابل جهانیان جنایتکار می نمایاند، از سوی دیگر از چند نفر وطن فروش و نوکر بیگانه، شخصیت های بزرگ سیاسی میسازد. ختم نوشته داکتر صاحب کاظم در مورد نقل رویداد)

تاریخ ثابت ساخت، که پیشگویی قدیر با تمام ابعاد آن صد در صد درست، و گفتار و تصمیم دیکتاتور مأبانه  رهبر در برابر یک همکار بسیار صادقش که با عصبانیت، و نقاضت مطالب همراه بود، عامل اصلی واقعات تباه کننده بعدی گردیده، تاریخ این سرتمبگی و خود خواهی رهبر را تا افغانستان هست، فراموش نخواهد کرد.

ب: نوشته داکتر صاحب کاظم در زمینه، برخلاف مجانین و سادو های داؤد خان، بر حکم ندای وجدان و نجابت خانوادگی، از معصومیت و بیگناهی و شهید ساختن میوندوال، شهادت میدهند.

آنچه نگارنده این سطور خوانده و شنیده ام، علاوه بر یاران حلقه نزدیک سردار مانند قدیر وزیر داخله، اراکین وابسته به کی- جی- بی و در رأس صمد اظهر درین جنایت دست مستقیم داشت، اینکه سردار داؤد در زمینه شهادت، آن دانشمند بی بدیل که بعد از علامه محمود طرزی یکی از بزرگترین مفکرین جامعه ما بود، امر تحقیق صادر نکرد و تحقیق این جنایت بزرگ دوره کودتایی خود را به طاق نسیان سپرد، میرساند که دست داؤد در شهادت میوندوال، شریک بوده و هیچ انسان روشن ضمیر این بی عدالتی سردار را بخشیده نمیتواند.

شش- داکتر صاحب کاظم مینویسد که: بعد از کودتای 26 سرطان بین او و شوروی ها این بار یک بازی مغلق و نهایت خطیر برای هردو جانب جریان داشت. محمد داؤد در اول میخواست از نیروی چپگرا ها در راه اندازی کودتا استفاده کند و بعدأ بصورت تدریجی ایشان را خلع ید بسازد.

اما گروپ چپگرا ها که روابط نزدیک با سفارت شوروی وحتی با مقام های دیگر شوروی و از طرف آن ها رهنمایی میشدند، در نظر داشتند تا از شهرت و نام محمد داؤد استفاده کرده به سهولت و بدون مقاومت، رژیم شاهی را بوسیله کودتا سرنگون کنند….این بازی خطرناکی بود که بین دو جناح کودتا« داؤد و گروپ های خلق و پرچم » در پیش گرفته شد.

گفتار فوق واقع بینانه داکتر صاحب کاظم، به صراحت مشعر است که دو قدرت یعنی داؤد خان و ایادی کرملن در تفاهم و یک پلان مشترک نهایت خطیر، که هدف شان همانا سقوط حکومت شفیق و دوره دهه دیمکراسی و نظام عنعنوی شاهی بود، مشترکأ و در موازات همدیگر به همچو هدف نایل آمدند، و این واقعیتی است که سادو های طرفدار داؤد، جاهلانه از آن انکار میورزند.

هفت- داکتر صاحب کاظم مینویسد که: « ..در حالیکه شوروی ها در اول به این فکر نبودند و میخواستند محمد داؤد را به حیث یک شخصیت مؤثر فقط برای یک دوره انتقالی نا معلوم و آماده شدن تدریجی شرایط برای گماشتگان خود، بر سر اقتدار نگهدارند و این دوره به نظر آن ها باید تا زمانی ادامه میافت که محمد داؤد برای تطبیق اهداف شوروی در افغانستان و منطقه مفید واقع میشد.»

به تأیید فرموده داکتر صاحب کاظم، دولت شوروی از زمان صدارت داؤد خان روابط نهایت نزدیک و دوستانه با حکومت داؤد خان بر قرار ساخت و چنان اعتماد متقابله میان حکومت داؤد و دولت شوروی وجود داشت، که به استثنأ کشور مصر در دوره ناصر و کشور های اقمار شوروی در جهان بی نظیر بود و دولت شوروی در حقیقت داؤد خان را یکی از مهره های خود میدانست، چنانکه « واسیلی متروخین » نگه دارنده اسبق آرشیف اسناد سری اتحاد شوروی درکتاب خود به آن، اشاره نموده است. این کتاب به هردوالسنه بزرگ وطنی ما ترجمه شده است.

مستند به روایت دانشمند و یک شخصیت معروف سیاسی کشور سید قاسم رشتیا، زمانیکه سردار داؤد خان در دوره خانه نشینی خود ضمن یک سفر شخصی و بصورت ترانزیت چند روز در مسکو برای دیدن پسرانش که درآنجا مصروف تحصیل بودند، توقف نموده بود، نه تنها از او پذیرایی خاص بعمل آمد، بلکه زمامداران شوروی هم او را به حضور پزیرفتند

برعکس کمی پیشتر از آن، صدر اعظم برحال افغانستان داکتر محمد یوسف برای معالجه به شوروی رفته بود، در مدت یک ماه اقامتش در مسکو، نه تنها، حتی کسی به سویه پایینتر، به نمایندگی از دولت شوروی از او عیادت به عمل نیاورد، بلکه بعد از خروج از شفاخانه نیز به او موقع ملاقات داده نشد.

مثال فوق ممثل بزرگ روابط وعلایق فوق العاده دولت شوروی با سردار داؤد بود.

دولت شوروی به تناسب حفیظ الله امین، اعتماد و نیاز بیشتر بر محمد داؤد داشت.

در قسمت اخیر یکی از پاراگراف های بسیار جالب داکتر صاحب کاظم را به ارتباط سقوط حکومت محمد موسی شفیق به عنوان حسن ختام مقال به عرض میرسانم.

داکتر صاحب مینویسد:« محمد داؤد در آغاز به چپگرا ها موقع داد ولی در دل پلان خود را داشت که با استحکام نسبی نظام جمهوری باید به تدریج چپگراها را از قدرت دور کند و بجای شان اشخاص دیگر را بگمارد و در عین حال بکوشد با تشیید روابط با غرب و کشور های اسلامی از وابستگی شوروی در کشور بکاهد.

این روش عین سیاستی بود که محمد موسی شفیق در پیش گرفته بود و در نتیجه منجر به سقوط سلطنت گردید.»

پاراگراف فوق الذکر به صراحت مشعر است که پالیسی حکومت محمد موسی شفیق، آخرین صدراعظم دوره دهه قانون اساسی که مبتنی بر فاصله گرفتن از نفوذ اتحاد شوروی در افغانستان بود برای دولت شوروی و ایادی کی- جی- بی در افغانستان قابل پذیرش نبوده و همین امر در واقعیت امر محرک اصلی کودتای 26 سرطان 1952

و سقوط آن حکومت بود.

با عرض حرمت            

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Leave A Reply