د غازی امان الله د اروپایی سفر سره، د محمد ګل بابا عدم موافقت

محمد داؤد مومند

619

د غازی امان الله د اروپایی سفر سره، د ستر ملی مشر،

 محمد ګل بابا عدم موافقت

چندی قبل مؤرخ سیستانی مضمون جالبی تحت عنوان «هدف شاه امان الله از سفر به کشور های اروپایی چی بود؟» به رشته تحریر کشید، گویا این یک عکس العمل شاغلی سیستانی در برابر واهیاتی است که سازنده خوش آواز کشور، ناشناس ابراز داشته است.

متأسفانه از مدتی است که ناشناس، مانند یک مبصر سیاسی آماتور  در مورد بزرگان تاریخ کشور به ابراز مطالبی می پردازد، که میتوان آن را هذیان سیاسی قلمداد نمود.

یک هم مسلک و هنر مند دیگر به نام ظهار هویدا در سال 2009 در مورد ناشناس گفته است، که من به منظور جلوگیری از طوالت کلام صرف یک قسمت کوچک آن از سایت وزین دعوت درینجا اقتباس مینمایم، ظاهر هویدا میگوید:«……ناشناس در عالم باطنی خودش از همه درد دارد، ناشناس، متعصب ترین، کینه ورز ترین و بی رحم ترین موجود، روی زمین است. ناشناس بر همه انتقاد دارد. ناشناس همه ایدیالوژی ها را به تیوری شخصی خود رد میکند و خود را مافوق همه میداند.»

متأسفانه، تنها این ناشناس نیست، بلکه دو ابوالهول معروف تخیل خراسان یعنی تواریش میر غلام محمد غبار و ستمی کبیر، میرصدیق فرهنگ بی فرهنگ، نیز درکتب تواریخ سیاسی معروفشان به نحوی از انحاء و به شکلی از اشکال از غازی امان الله مذمت به عمل آورده اند.

درین قسمت به مطالبی استناد میکنم که تواریش میر غلام محمد غبار چپگراء، در مورد غازی امان الله نوشته است، غبار به ارتباط متارکه  جنگ سوم افغان و انگلیس مینویسد: …قوای افغانی میتوانست…هردو کناره دریای سند را در زیر پای استعمار به توده آتشی تبدیل نماید ولی این حس نشد. زیرا پایتخت کابل بدون مشوره با قوماندان های محاذات جنگ، بدون مشوره با مردم افغانستان «چگونه مشوره؟ ریفرندم ؟-مومند» خواهش متارکه دولت انگلیس را پذیرفته، لذا سپاه فاتح افغانی خواهی نخواهی رجعت کردند و نقاط مهمی را که با خون مردم و عسکر افغانی فتح شده بود، دوباره به شمول قلعه جنگی تل بدست دشمن افتاد، زیرا پشت جبهات افغانی یعنی دولت مرکزی و دربار «یعنی غازی امان الله- مومند» معناً متزلزل شده بود.

غبار در سلسله انتقادات خود ادامه میدهد: امیر امان الله که مثل اسلاف خود به مرض اعتماد به خارجی های مسلمان، ولو عمال خفیه خارجی، قبلاً مبتلاء بود.«کدام اسلاف؟- مومند»

غبار در مورد غازی امان الله بعد از برگشت سفر اروپایی شان، به اتهامات خود چنین ادامه میدهد.: …وقتیکه شاه برگشت، آن مرد گذشته نبود، او بسیار خود خواه و مغرور شده بود و با اقدامات عجولانۀ که نمود به زودی افغانستان را مستعد به یک انفلاق منفی نمود.ختم گپ های غبار.

«بزرگترین افتخار غازی امان الله استرداد استقلال کشور و تدوین نظام نامه های مترقی و نظام مبتنی بر حاکمیت قانون بود که تاریخ کشور سابقه نداشت، اگر امان الله مغرور میشد همین کارنامه های افتخار آفرین او را صاحب غرور ملی میساخت.

سفر کشور های اروپایی چه ارزش معنوی بزرگتر از این داشت که غازی امان الله در نتیجه آن، تغییر شخصیت داده و موصوف را شخص بسیار خود خواه و مغرور ساخته باشد. لعنت الله علی الکاذبین. مومند»

غبار ادامه میدهد:

دیگر دربار ساده قدیم وجود نداشت، کالر و نکتایی و تجمل و فیشن جای بساطت و البسه وطنی و یخن بسته را گرفت، عیاشی و خوش گذرانی بشدت شروع شد و ریفورم مفید و حقیقی با تفرعات مضر و بچه گانه آمیخته گردید.

در تطبیق این مرام طبع یا صلابت و خواسته های مردم زیر نظر شاه نبود و از عسرت اقتصادی و زندگی ملت بی خبر افتاده بود.

غبار ملحد و چپگراء، در مورد بیعت غازی امان الله به جنت مکان، خلد آشیان، شاه مخلوع کشور محمد ظاهر شاه، مینویسد:

….تا موازنه خود را از دست داد و به ظاهر شاه بیعت نمود و دست از مبارزه باز گرفت.

با تسلیم شدن او به سلطنت ظاهر شاه، موجودیت سیاسی وطن پرستان مبارز افغانی در خارج خاتمه یافت و در داخل کشور بقیت السیف روشن فکران متیقن شدند که در مبارزات ملی و مترقی افغانستان، تکیه کردن به طبقه اشرافی شاه و شهزاده خطاست و مبارزه حقیقی آن است که از طرف قشر های پائینی و توسط جامعه آغاز گردد.« یعنی مبارزه طبقاتی در راه انقلاب پرولتار یایی و دهقانی – مومند»

هم چنان ستمی بزرگ میر محمد صدیق فرهنگ بی فرهنگ ضمن اکاذیب مفتری در مورد ادعای آپار تاید پشتون تباران در کشور، غازی امان الله را «روس طلب پشتون» معرفی مینماید. فرهنگ بی فرهنگ ادعا میکند:

«افغانستان کانون تبعیضات نژادی، لسانی، مذهبی، اقتصادی و منطقوی است، این تبعیضات که در مجموع میتوان آن را اپارتاید پشتونی نامید، توسط شاهان غاصب پشتون از قرن هژده بدین سو در افغانستان رشد و نمو کرده و به یک سیستم سیاه و ضد انسانی به تبانی درباریان قاجار و امیر دوست محمد خان محمد زایی بطور بطی بوجود آمد و در زمان امان الله «پادشاه روس طلب پشتون» و محمود طرزی پایه های آن طراحی گردید. با گذشت زمان بعد ها منافع انگلیس، آمریکا، شوروی و چین با منافع پشتون ها در یک مسیر قرار گرفت.»

نخست باید بگویم که لعنت الله علی الکاذبین، فرهنگ بی فرهنگ سید تبار فراموش کرده است که در دوره حکومات پشتون تباران کشور نه تنها فرهنگ بی فرهنگ بلکه برادر محترم شان نیز بر اریکه بزرگترین مقامات رسمی دولتی از وزارت ها گرفته تا سفارت خانه ها تکیه زده بودند.

ثانیاً فرهنگ بی فرهنگ مانند ناظمان مدیحه سراء، با بی منطقی کامل چنان راه اغراق و غلو را پیش گرفته که انسان را به یاد یک بیت نویسنده، شاعر، سیاست مدار و متفکر توانا استاد الفت می اندازد که میفرماید:

په داسی رنګ بی تمیزۍ د خرو خندا راځی

عجب ادعای احمقانه و سفیهانه است که با گذشت زمان بعد ها منافع انگلیس، امریکا، شوروی و چین با منافع پشتون شاهی در یک مسیر قرار گرفت.

فرهنگ بی فرهنگ سید تبار به چتیات خود خود چنین ادامه داده که میتوان خبث باطن این مؤرخ کاذب ملعون را از آن به صراحت استنباط نمود. وی ادعا میکند:

«افغانستان مانند اسرائیل  سخت مورد توجه سیاست های مودرن امریکا و شوروی قرار گرفته است. هردو ابر قدرت با سرمایه گذاری هائیکه برای حفظ سیاست پشتون شاهی در افغانستان بعمل آوردند، دیگر این کشور فقیر و نادار را به کشتارگاه خطرناکی که بد تر از قتل گاهای هتلر در آلمان نازی است تبدیل نموده اند. آپارتاید پشتونی به مثابه طاعون خطرناک و ساری به جان و مال اقوام و نژادهای بومی غیر پشتون مسلط گردیده و به غارت و چپاول بیرحمانه ادامه داد.

پس از آنکه هیتلر زمام قدرت را در دست گرفتند، این ها نظر محمد گل مومند را در باره تعمیم زبان پشتو و طرد سائر زبان ها از خود نموده (محمد گل مومند قاموس پشتوی معنون به  «سیند» را به زبان پشتو و دری تحریر نموده است- مومند) … در افغانستان، قدم اول درین راه در سال 1937 میلادی توسط فرمانی برداشته شد که راجع به زبان پشتو در جریده اصلاح نشر شد.

محمد گل مومند، خانواده های پشتون را حتی از خارج سرحدات افغانستان به تعداد زیاد (کدام تعداد؟- مومند) به شمال هندوکش کوچ داده با دادن زمین و دیگر امتیازات اسکان و در مأموریت هم به پشتو زبانان ترجیح میداد. » (صدیق فرهنگ بی فرهنگ نمی نویسد که در زمانیکه محمد گل مومند رئیس تنظمیه صفحات کشور بود هزاران خانوار پاردرایی ازبک و تاجک و ترکمن مهاجر را متکی بر احساس اخوت اسلامی و بشری به آغوش باز پذیرفت و ایشان را صاحب خانه و مسکن و زمین ساخت.)

سؤال درین جاست که اگر همچو طاعون پشتونیزم در کشور ادامه داشت چطور این طاعون، نه تنها دامنگیر صدیق بی فرهنگ و خانواده اش نگردید، بلکه ایشان به بلند ترین مقامات دولتی تکیه زند.

قابل یاد آوری است که شخصیت بزرگ ملی و دانشمند بی بدیل معاصر علامه رشاد، در مورد اسکان ناقلین بی بضاعت پشتون تبار مناطق دیگر کشور، در دوره ریاست تنظمیه محمد گل مومند، در صفحات شمال کشور، برداشت کاملاً متضادی با ادعاهای ستمی بزرگ، میر صدیق فرهنگ دارد.

علاوه بر تواریش غبار و صدیق فرهنگ بی فرهنگ، صبغت الله مجددی چلوس، نیز هنگامی که در پشاور،مرکز زمستانی مغصوبه افغانستان شرقی، حلقه غلامی آی- اس- آی را به گردن داشت، به مذمت غازی امان الله پرداخت و ادعا نمود که امان الله خان در اول غازی بود ولی بعداً با کار روایی های خود این خطاب را از دست داد.

مثل معروف مردم ماست که (غربال به آفتابه گفت که تو دو سوراخ داری.)

صبغت الله نا مسلمان به حیث نوکر و غلام حلقه بگوش و مزدور حکومت نا مسلمان پاکستان، نه تنها مجاهد نبود بلکه در ردیف خائنان بزرگ ملی نیز به شمار میرود.

جای تاسف است که ناشناس و امثال و اقران شان چرا در مورد خیانت های رهبران شورای نظار، جمعیت ستم پرچم  و سقاو پرستان خاموش است، و در عوض به توهین تاریخ ملی، زعمای تاریخ ساز و مقدسات ملی میپردازد؟

شاغلی سیستانی مینویسد:

یکی از کار های معقول و متمدانه شاه امان الله در این سفر همراه ساختن ملکه ثریا، خانم با فهم و با درایتش درین سفر است. .. ملکه ثریا اولین ملکه افغانستان است که در کنار شوهرش در سال 1927 به خارج از کشور سفر کرد و از حقوق و آزادی زن دفاع مینمود. او زنی آگاه و صاحب مطالعه و بر زبان های عربی و فرانسه (فرانسوی) و ترکی و فارسی مسلط بود…بنابران خورده گیری از طرف …ناشناس هذیان گویی بیش نیست.

استعمار زخمی شده از سوی شاه ازادی خواه امان الله خان که منتظر فرصت بود، در غیاب شاه زمینه را مساعد دیده و علیه شاه و ملکه ثریا به تبلیغات زهراگین پرداختند. آن ها تصاویری دستکاری شده و جعلی، به اصطلاح امروز فوتو شاپ شده از ملکه ثریا را در جامعه نشر کردند. با پخش اکاذیب و توزیع پول به یک تعداد عناصر ضد ملی و ضد ترقی، به کمک بعضی متنفذین به اصطلاح روحانی، زمینه تحریکات و شورش ها علیه پلان های ملی و ترقی خواهانه شان امان الله را مساعد ساختند. استعمار با توزیع پول و اسلحه، جاهل ترین عناصر را علیه شاه تحول پسند تمویل و تسلیح نمود که این عوامل با در نظرداشت سطح پائین آگاهی جامعه زمینه سقوط دولت امانی را فراهم ساخت.

…. آنهایی که مانند ناشناس سفر شاه و ملکه ثریا را به اروپا مسخره میکنند، یا نا آگاهند و یا آگاه اند و صرف به خاطر خوشنودی باداران جدید خویش میخواهند شاه را تخریب و دل دشمنان رژیم امانی را شاد سازند. در حالیکه شاه در ایام غیابت خود یک کس دیگر از رجال کار فهم غیر پشتون (محمد ولی خان بدخشی- به قول پوپلزایی ازبک بخارایی) را به حیث وکیل مقام سلطنت با عین صلاحیت و قدرت پادشاهی مقرر کرده بود و اگر در غیاب شاه در اداره کشور ضعف و کاستی رخ داده باشد«که رخداد و دزد مشهور کوهدامن حبیب الله کلکانی (به قول تواریش غبار، مسلمان ساده، بر اریکه حکمرانی کشور تکیه زد. مومند) نه تنها از سوی انگلیس تحریک شد بلکه از جانب شخص محمد ولی خان بدخشی با اهدای تفنگی تشویق گردید. این ضعف و سستی به جانشین مقام سلطنت یعنی محمد ولی خان بدخشی بر میگردد نه به شاه.

….جواهر لعل نهرو صدراعظم هند در مورد سفر شاه امان الله به اروپا و نتائج ان مینویسد:«در اوایل سال 1928 امان الله و ملکه ثریا افغانستان را برای سفری طولانی ترک گفتند. به بسیاری از مراکز اروپایی از جمله روم، پاریس، لندن و مسکو رفتند و در همه جا با استقبال گرم مواجه شدند. همه این کشور ها با کمال اشتیاق خواستند توجه و حسن نیت امان الله را برای منظور های بازرگانی (تجارتی-مومند) و سیاسی جلب کنند. در همه جا هدایای گرانبهایی به او تقدیم شد، اما او مانند یک سیاستمدار عالی، نقش خود را به خوبی اجرا میکرد و در هیچ جا تعهدی به گردن نگرفت. در هنگام بازگشت از ترکیه و ایران نیز دیدن کرد. مسافرت طولانی امان الله توجه فراوانی را به او جلب کرد. اعتبار و حیثیتش زیادتر شد و اهمیت افغانستان را هم در سراسر جهان بیشتر ساخت.

اما در افغانستان وضع خیلی خوب نبود.

امان الله کار خطرناکی کرده بود که در گرماگرم تغییراتی که در کشور شروع شده بود و روش زندگی قدیمی را دگرگون میساخت، کشور خود را ترک گفت و به سفر رفت.

مصطفی کمال هرگز چنین کار خطرناکی نکرد.»

شاغلی سیستانی می افزاید:

با توجه به نوشته جواهر لعل نهرو میتوان گفت که هر چند شاه امان الله دراین سفر اعتبار زیادی برای افغانستان در میان کشور های اروپایی کسب نمود، و با وجود استقبال گرم از او به هیچ کشوری تعهدی نسپرد که به ضرر منافع کشورش باشد، اما آنچه اشتباه آمیز مینماید، انتخاب زمان سفرش بود که به نفع دشمنان در کمین نشسته او تمام شد.

وکیل مقام سلطنت با وجودیکه دوست نزدیک و خویشاوند شاه بود(دختر شاه در عقد پسر محمد ولیخان بود) اما نتوانست و یا نخواست شاه را متوجه خطرات دشمنان رژیم و شخص شاه نماید و سفر شاه را در آن موقع به تعویق اندازد. حتی گفته میشود او از خود برنامه ای جمهوریت داشت که فکر میکرد اگر امان الله خان سقوط کند، او به جای رزیم شاهی مشروطه امانی،جمهوریت را در کشور برقرار خواهد نمود.ختم نوشته شاغلی سیستانی.

جواهر لعل نهرو که یکی از مدبرترین سیاستمداران تاریخ معاصر جهان شمرده میشود و مدت هفده سال به حیث عضو عالی مقام حزب کانگرس هندوستان، صدراعظم هندوستان بود، آنچه در مورد سفر بسیار طولانی و انتخاب وقت نا مساعد غازی امان الله، نگاشته است کاملاً مقرون به حقیقت است.

گرچه مسافرت ملکه ثریا به حیث یک میرمن فاضل و دانشمند که به چندین السنه خارجی تسلط داشت، در کنار شوهرش، افتخار آفرین شمرده میشود، ولی نتائج منفی این سفر ملکه ثریا نیز برای رژیم و شخص غازی امان الله خیلی خطرناک ثابت شد.

انگلیس و ایادی مغرض و خائن شان، به پخش فوتوهای جعلی ملکه ثریا در سراسر مناطق قبائلی پرداختند، که دیدن همچو فوتوها برای مردم مسلمان و بسیار محافظه کار و عنعنوی افغانستان بخصوص در مناطق قبائلی قابل هضم و برداشت نبود، از طرفی هم درک این مسأله برای مردم یک جامعه منزوی و عقب افتاده، محال بود تا به دسائس انګلیس در زمینه پی برده و اثرات منفی و نا مطلوب آن از طرف خود مردم خنثا گردد. لذا پخش همچو فوتو ها قوی ترین ضربه را به بنیان دولت امانی وارد کرد که به حکم تأریخ جبران نا پذیر شمرده میشود.

مثال برجسته دیگر خدعه انگلیس در سال 1947 ریفرندم نام نهادی است تا مردمان پشتون ماوراء خط دیورند، رأی الحاق را به هندوستان یا پاکستان ابراز دارند.

انگلیس ها روی صندوق رأی دهی به هندوستان کتاب مذهبی هندو ها و روی صندوق پاکستان قرآنکریم را گذاشته بودند.

حزب خدایی خدمتگاران به رهبری فخر افغان خان عبدالغفار خان با این ریفرندم مقاطعه نمود، زیرا ایشان طرفدار و خواهان خود مختاری پشتون ها بود نه الحاق به هند یا پاکستان.

طبعاً برای یک مسلمان مربوط جامعه عنعنوی محال بود که رأی خود را به صندوقی بیفگند که روی آن کتاب مذهبی اهل هنود را گذاشته بودند.

در مورد جانشین سلطنت محمد والی خان بدخشی که مؤرخ زبده و صادق استاد پوپلزی او را (ازبک بخارایی) میداند، باید گفت، طوریکه شاغلی سیستانی مینویسد او در غم جمهوریت خود بود، نه دوام و اسقرار رژیم غازی امان الله و دوام قیادت غازی امان الله.

داشتن شوق نظام جمهوری در آن زمان بیش از یک تخیل احمقانه و خائنانه چیز بیش نبود و این یگانه وسیله، ذریعه و تاکتیکی بود که این مهاجر ازبک بخارایی یعنی محمد ولی خان، میخواست به مساعدت و تحریک دولت بلشویک قیادت خود را بر ملت افغان تحمیل کند.

واقعیت امر این است که اگر نظام جمهوریت در آن زمان به نفع کشور و مردم افغانستان میبود، غازی امان الله، این دلداده راستین و بی بدیل ملت و کشور افغان اولتر از همه بدان مبادرت میورزید.

ما خود شاهد زنده جریانات تاریخ معاصر کشور خود هستیم که بعد از سقوط رژیم شاهی مشروطه دهه دیمکراسی، رژیم های کذایی به اصطلاح جمهوری به جز بد بختی و تباهی و اسارت بیگانگان، ارمغانی برای کشور و مردم افغانستان نیاورده است.

گریز از طرز جمهوری غلام پخته کاری شو

که از مغز دوصد خر فکر انسانی نمی آید

در بیت پر مغز فوق الذکر، منظور از دوصد خر، همان گروپ کوچک جمهوریت طلبانی است که در موازات مطامع سیاسی و توسعه جویی بیگانگان، دهل و سرنای جمهوریت طلبی را به صدا آوردند.

غازی امان الله در مورد اعتماد بر محمد ولی خان بدخشی ازبک بخارایی همان اشتباهی را مرتکب شد که والاحضرت سردار صاحب محمد داوود خان در مورد تواریش داکتر حسن شرق.

طبعاً این آرزوی بزرگ این مهاجر ازبک بخارایی بود، که غازی امان الله برای مدت طولانی از وطن و مردم خود دور باشد و خود با تمام قدرت مماثل غازی امان الله که به وی تفویض شده بود، برای رسیدن غرض شوم مقام ریاست جمهوری خود، راه را هموار سازد.

این مهاجر ازبک بخارایی و غلام نبی خان چرخی و دیگران که با دولت بلشویک روابط و علائق دوستانه داشتند در اثر تحریک دولت بلشویک غازی امان الله را اغفال نمودند، تا بازوی بزرگ نظامی اش در کشور یعنی غازی نادر خان را به نام سفارت فرانسه تبعید نمایند.

جای تعجب فراوان است که برای ولی خان ازبک بخارایی و غلام نبی خان چرخی و دیگران، غازی نادر خان شخص نا مطلوب بود ولی یک یک عنصر مجهول الهویه  و بیگانه عراقی به نام محمود سامی که بعداً روابط نزدیکش با بچه سقو، آشکار گردید، شخص مناصب و قابل اعتماد برای چوکی حیاتی وزارت حربیه آن زمان، شناخته شد.

این اشتباه غازی امان الله، شباهت، به اشتباهی دارد که والاحضرت سردار صاحب محمد داوود خان در مورد تقرر سردار غلام حیدر رسولی، به عوض شهید تورن جنرال خان محمد خان و یا ډګر جنرال کریم مستغنی، مرتکب شد. یعنی یک صاحب منصب خشره مانند غلام حیدر رسولی را، برای چوکی وزارت دفاع که رول حیاتی را برای حفاظت رژیم داشت، انتخاب نمود، با این تفاوت که غلام حیدر رسولی حد اقل مانند محمود سامی، شخصیت مجهول الهویه و خارجی نبود.

مستند بر نوشته داکتر صاحب کاظم، غلام حیدر رسولی نیز در آرزوی رسیدن به ریاست دولت بعد از داوود بود، و روی همین سائق روابط مخفی با چپگرایان و ایادی اجنبی برقرار ساخته بود.

برای شناخت بهتر و خوبتر محمد ولی خان بدخشی مهاجر ازبک بخارایی، بهتر است مطالبی از کتاب «پاچاهی مرموز» به قلم «جیمز بن» (متأسفانه بنابر بیسوادی من در قسمت تایپ کردن، مؤفق نشدم نام کتاب و نویسنده را با الفبای انگریزی تحریر نمایم) امریکایی که در سال      1934  در نیویارک چاپ شده و قسمتی از مطالب آن در کتاب معنون به: «ستر پښتون محمد ګل بابا» ترجمه و انعکاس یافته خدمت تقدیم گردد. «جیمز بن» مینگارد :« این ایجنت های انگلیس و محمد ولی دروازی بود، که در لباس ملا ها ظهور کردند و در مورد سفر نامقدس امان الله خان به تبلیغات سیاه پرداختند. فوتو های ملکه ثریا که به حیث یک زن متمدن در دعوت ها گرفته شده بود، به تعداد کثیری از طرف ولی خان دروازی به شکل سری به اطراف کشور توزیع و به مردم نشان داده شد. ولی خان دروازی به بچه سقو پیغام فرستاده بود که اگر امان الله خان به قرآن هم امضاء کند آن را نادیده بگیر زیرا او دروغ میگوید و تو را فریب میدهد.

 قبل از دخول بچه سقو بر کابل، ولی خان او را تشویق نمود که بر کابل حمله کند و تعهد نمود که به وی اسلحه خواهد داد، زمانیکه بچه سقو کابل را اشغال نمود به ولی خان گفت که باید اسلحه و مهمات را باید تنصیف نمود. ولی خان برایش گفت که تو سواد نداری و با خارجی ها نمیتوانی صحبت کنی. من رئیس جمهور میشوم مگر قدرت واقعی در دست تو خواهد بود و تعهد میکنم که تو وزیر حربیه من باشی.

 ولی بچه سقو این پیشنهاد را قبول نکرد.

«جیمز بن» میگوید که این یک معماست که بچه سقو توپ های شش انچه، به تعداد کثیر تفنگ و مهمات جنگی را از کجا کرده بود؟

اگر ولی خان دروازی این اسلحه را در اختیار بچه سقو گذاشته باشد، پس ولی خان دروازی این اسلحه از کدام منبع بدست آورده بود؟

«به احتمال قوی از رژیم بلشویک- مومند»

ختم یک قسمت کوچک از کتاب «جیمز بن»

مرحوم صمیم الله کاموال یکی از منسوبین معارف، پدر استاد محمد آصف صمیم کامه وال، در یک مضمون خود در باره زعیم بزرگ پشتون تبار کشور محمد گل بابا تحت عنوان «وزیر بابا، یو منلی انسان او سپیڅلی مسلمان» در مورد مسافرت غازی امان الله به اروپا و عدم موافقت بابای پښتون تبار کشور مینویسند:

«زمانیکه در سال ۱۳۲۸ در علاقه شینوار مأموریت داشتم ، در اولسوالی غنی خیل یک داکتر به نام (محمد اکبر خان) دوست من بود، این داکتر در دوره امانی در فرقه ننګرهار نیز به وظیفه داکتری اشتغال داشت، من این جریان را از زبان او شنیدم:

زمانیکه امان الله خان به سفر کشور های اروپایی میرفت، برای خدا حافظی با مردم، به ننگرهار تشریف آورده بود، امان الله خان وزیر صاحب محمد گل خان مومند را نیز به حیث فرقه مشر، فرقه ننگرهار با خود از کابل آورده بود.

هزاران نفر اهالی ننگرهار بزرگ در باغ امیر شهید حبیب الله خان، برای خدا حافظی اجتماع نموده بودند، امان الله به ارتباط سفر خود به اروپا به تفصیل صحبت نمودند.

وزیر صاحب «محمد گل مومند» در حضور مردم با صدای بلند گفت که: اعلحضرتا! من به وکالت مردم ننگرهار، سفر اعلیحضرت را به اروپا، لازم نم بینم.

غازی امان الله در جواب محمد گل مومند، فرمود:

فرقه مشر صاحب! تو خو عسکر هستی، من هم با جهان به ارتباط سفر خود صحبت نموده ام، و من هم عسکر هستم.»

از رویداد فوق الذکر معلوم میشود که در زمره رجال و شخصیت بزرگ دولتی در دوره امانی، یگانه شخصیتی که سفر غازی امان الله را در آن زمان مناسب و مساعد نمیدید و با جرئت تام و تمام در حضور هزاران نفر باشندگان سمت مشرقی عدم موافقت خود را در زمینه ابراز داشت، افغان پشتون تبار و مفکر بزرگ ملی، محمد گل مومند بود، چنانکه نتائج ناگوار این مسافرت بسیار طولانی، موجب سقوط رژیم ملی، انقلابی، مترقی و کاملاً اسلامی غازی امان الله گردید، که فکر نکنم باز مردم و ملت افغان همچو زعیم پاک سرشت و پاک نهاد را، در آغوش خود ببیند.

افسوس، هزار افسوس

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.