علاقه مندی رژیم سوسیال امپریالست شوروی به کتاب غبار

محمد داؤد مومند

0 542

تبصره مقدماتی: این جانب چند سال قبل سه مضمون را تحت عناوین:« غبار در خدمت شاه محمود خان غازی» « شاه محمود خان غازی به غبار رأی داد» و « نگاهی به انتقادات شاغلی سیستانی در مورد غبار » در سایت افغان جرمن بدست نشر سپردم، که اکنون مضامین متذکره من ازآرشیف سایت مذکور غایب شده است، که البته کوچکتری مشکلّی با آن ندارم و آرزومند احیای آن هم نیستم.

اکنون درین مضمون کوشیده ام که نکات برجسته مضامین فوق الذکر را بمنظور اجتناب از طوالت و اطناب کلام با اختصار و ایجاز کامل درج این مقاله نموده و مطالبی جدیدی را بخصوص به ار تباط علاقه مندی مفرط رژیم پیرو خط ماسکو یعنی خلق و پرچم و هم چنان دولت شوروی را به کتاب تاریخ غبار تحت عنوان «افغانستان در مسیر تاریخ» انعکاس بدهم.

بسیار آرزو داشتم که درج نظریات دانشمند محترم، شاغلی استاد نگارگر صاحب نیز به رنگینی این مضمون بیفزاید، ولی مـتأسفانه، توفیق دستیابی آن نوشته گرامی و ارزشمند حاصل نشد و ممکن سعادت دستیابی آن در آینده میسر و زیب شکل متکامل این مقاله گردد.ختم تبصره.

چند سال قبل یکی از شیفتگان غبار، در مورد معبود سیاسی اش یعنی  غلام محمد غبار نوشت که:« برای افغانستان و مردم آن، همانقدر که احمد شاه بابا اهمیت دارد، غبار نیز اهمیت دارد.»

درین نوشته ملاحظه خواهد گردید که اشخاصی مانند غبار کجا؟ و زعمای افغانستان ساز، کجا؟

که څوک تله د انصاف په لاس کی ورکا

خپل ټتو او د بل آس به برابر کا

مؤسس افغانستان نوین لوی احمد شاه بابا است، نه غبار، اگر هزاران نویسنده همانند، غبار باشد و یا نباشد، افغانستان نوینی را که احمد شاه بابای کبیر به ما به ارث وارمغان گذاشته است، مستدام در قلب آسیا و به حیث قلب آسیا در تحرک خواهد بود.

اسیا یک پیکر اب و گل است

ملت افغان در ان پیکر دل است

میرغلام محمد غبار یک شخصت چند بعدی، چند چهره و جنجالی تاریخ معاصر کشور است، به مشکل میتوان بصورت قطع در مورد شخصیت، افکار، کرکتر وشکل مبارزه موصف فیصله نمود که:

آیا غبار یک شخصیت چپی است؟

واگر چپی است از کدام قماش؟

آیا غبار چپگرای مارکسیت است؟

ویا چپرگرای ملی و ناسیونالست؟

آیا شخصیتی که در عین حال وابستگی به دربار هم داشت؟

و یا صرف و ابسته به حلقه های روشنفکر ضد طبقات حاکمه؟

زیرا به تأسی از مطالعه آثار، افکار، نوشته ها،صحبت ها، کردار، برخورد ها و وظایف رسمی در گذشته، موصوف را میتوان شامل تمام کتگوری های فوق الذکر ساخت، ولی در نتیجه مطالعه همه جانبه تمام فکتورهای متذکره میتوان گفت که موصوف که در عین حال که صاحب یک کرکتر و سیمای چند چهره ای است، اما بعد وزنه چپگرایی او، به تناسب، ابعاد دیگر بیشتر، وزن بیشتر دارد، به همین لحاظ میتوان گفت که او یک عنصر چپگرای مارکسیت، شبیه اعضأ حلقه های مارکسیست  های ریفیوژنیست و یا به اصطلاح پردونیست، یعنی همانا گروه های خلق و پرچم، وابسته به سوسیال امپریالیزم شوروی و امثالم دانست. ولی بالاتر از این، درک جزءیات افشاء ناشده و مافی الضمیر او را، که در عین حال یک شخصیت مرموز داشت، ممکن اولیاء الله داند.

از قلم یک مؤرخ و محقق خوانده بودم که باری غازی امان الله مترقی ترین و انقلابی ترین رهبرملی تاریخ معاصر کشور، بزرگ منشانه به غبار سلام داد ولی غبار خلاف معیار های تهذیب اسلامی و عنعنه اصیل افغانی و انسانی، سلام و احترام آن رهبر و قاید مترقی و ملی را نادیده گرفت.

اما غبار که باید در ابتدا ملهم از طرزدید مشروطه خواهان باشد در زمانیکه سپه سالار نادر خان در پاریس سفیر بود غبار به حیث سکرتر شان در پاریس اجرای وظیفه مینمود.

هم چنان غبار در آغاز دوره سلطنت اعلیحضرت نادر شاه شهید، به سر کتابت سفارت افغانستان در برلین موافقه نمود.

حالا اگر غبار به حیث یک انقلابی و دارای افکار چپی رادیکال، حتی سلام غازی امان الله را نپذیرفت چطور حاضر شد که در سفارت فرانسه، سکرتر سپه سالار نادر خان باشد و بعدأ هم در آغاز سلطنت اعلیحضرت نادر خان وظیفه نوکری حکومت را به حیث سکرتر حکومت نادر خان در برلین پذیرا گردد؟

همان نادر خانی که مطابق به ادعای شخص غبار و در موازات چپ گرایان مارکسیست کشور و هم یک تعداد امانیست ها متهم به انگلیس بودن بود.

لذا اگر به زعم غبار، نادر خان توسط دولت انگلیس به قدرت رسید و نماینده انگلیس بود، پس همکاری با نادر خان ولو به هرسویه و هرمقامی که باشد، ممثل کدام نوع تفکر و مشی سیاسی غبار تلقی شده میتواند؟

هم چنان اگر غبار چنان یک شخصیت تند رو تند منش و انقلابی بود که حتی به سلام غازی امان الله بی اعتنا میبود، پس چطور 180 درجه تغییر شخصیت و ماهیت داده و در دوره صدارت شاه محمود خان غازی خود را در موقف چوکره شاه محمود خان غازی قرارداد؟

مرحوم سید قاسم رشتیا، مؤرخ و نویسنده و دانشمند نامدار وطن، روایت بسیار جالب و دلچسپی، به ارتباط ادعای فوق الذکر در مورد غبار دارد، که ذیلأ بصورت بسیار فشرده و مختصر به عرض میرسد.

 شاغلی رشتیا مینویسد: « آقای غبار یک مضمون نهایت شدید الحنی را تحت عنوان ( اقتصاد ما ) علیه شخص مجید خان زابلی، سوانح زندگانی و پروگرام اقتصادی او، برخلاف آرزومندی ام که نتایج آن را، ناگوار پیشبینی میکردم، در روزنامه اصلاح تحت مدیریت، قدیر خان تره کی، که شایق جدی نشر آن بود، بدست نشر سپرد.

زابلی در خفا، به حضور شاه شکایت نموده و چنان وانمود کرده بود که مواد مقاله از طرف سردار عتیق رفیق به موافقه شاه محمود خان صدراعظم تهیه شده و تنها نوشتن آن را غبار به ذمه گرفته بود.

 لذا شاه محمود خان صدر اعظم این جانب « رشتیا » و غبار را به مجلس وزرا احضار نمودند، همینکه نشستیم، سپه سالار شخصا آغاز به سخن نموده، خطاب به آقای غبار گفتند: آقای غبار روزیکه شما همراه برادر تان رشید بیغم به خانه ما آمدید ( معلوم میگردد که غبار با شاه محمود روابط بسیار نزدیک و مخفی نیز داشتند- مومند ) نگفتید که به نوشتن این مقاله شما را سلجوقی و رشتیا تحریک کردند؟

با شنیدن این سخن صدراعظم، من وسلجوقی با تعجب بطرف غبار نگاه کردیم که چه جواب خواهد داد؟

دیدیم که غبار از جا برخواست و بعد از تعظیم بسیار غرا ، مختصرأ گفت:« بلی» و پس به جای خود نشست.

درین وقت چهره سپه سالار روشن شد ( زیرا تهمت زابلی علیه خودش زایل گردید)، سر خود را بالا کرده گفتند : حالا که آقای غبار مسأله را برای تان روشن ساخت، باقی کار مجلس است که چگونه بازخواست و تحقیقات میکند.

مرحوم رشتیا که خود را در زمینه مخالف نشر مضمون غبار و مطلقأ بی گناه میداند، از این تهمت غبار در حضور شاه محمود خان مینویسد که:« این یکی از تلخ ترین خاطرات حیاتم به شمار میرود، زیرا ایمان و عقیده مرا به کرامت انسانی متزلزل ساخت، خصوصأ گفتار غبار، تجربه نوی بود که در عالم سیاست به آن روبرو میشدم.»

هم چنان رشتیا مینویسد:« که شاه محمود خان غازی آشکارا و به صراحت فرمودند که من به غبار رأی میدهم. »

پس معلوم میشود که غبار، نظر به شرایط و صوابدید وقت و زمان، تغییر جهت میدادند و با وزش جهت باد سیاسی، موقف خود را عیار میساختند.

زمانیکه غبار مدت چهار سال زندانی بود و در نتیجه امضأ یک توبه نامه رها گردید« عبدالهادی خان داوی تقریبأ،18 سال محبوس ماند، سید حسن خان حسن، سید غلام حیدر پاچا، جویا، برات علی تاج، و فتح محمد میرزاد و دیگران در زندان به دیار ابدیت پیوستند.»

غبار همیشه ادعا مینمود که حکومت، ببرک را به حیث جاسوس به زندان فرستاده بود و ببرک یک محبوس سیاسی به معنی واقعی آن نبود.

اگر غبار به عقیده و نظر خود  در مورد ببرک، ایمان داشت، و درعین حال به حیث یک مؤرخ و دانشمند بنام و با تمام معنی باخبر از نبض سیاسی وفعالیت های سیاسی در کشور بود و مطلقأ میدانست که اعضأ و کته سران گروه خلق و پرچم،  جز ایادی و مزدوران و گماشتگان کی جی بی وکریملن ماهیتی دیگری نداشتند، روی کدام پرنسیپ سیاسی حاضر شد که با رهبران خلق و پرچم به توافق سیاسی رسیده و روی یک پلاتفورم مشترک، مشترکأ، کار کند؟

غبار خود را چنان خورد و کوچک و ذلیل ساخت که مدت شش ماه بخانه ببرک، کسیکه غباراو را جاسوس میدانست میشتافت و در کنار ببرک ملعون روی یک پلاتفورم مشترک و تشکیل کمیته تدارک کنگره کار میکرد، و در حقیقت این ببرک بود که آرزو داشت که غبار را، به نفع حزب وابسته خود به اتحاد شوروی استعمال کند، تا اینکه عقل به سرغبار آمد و ظاهرأ روی اختلاف بر مسایل سازمانی و سیاسی، از همکاری بیشتر با رهبران خلق و پرچم در ماه جدی 1343 منصرف گردید.

پرچم و خلق از داشتن یک حزب نیرومند و بسیار منظم برخوردار بودند، در حالیکه بیچاره غبار به پامبری شباهت داشت که تنها دارای یک امتی باشد، آنهم پسرش حشمت خلیل غبار.

ولی به هرصورت این روابط غبار با ایادی کریملن، به ذات خود یک بار دیگر، بی مسلکی و عدم استواری و عدم تقرر مزاج و عقیده غبار را در ساحه سیاست ثابت ساخت.

در زمانیکه شاه ایران به تجلیل سلطنت دو هزار و پنجصد ساله خود پرداخت، روشنفکران و وطنپرستان کشور به امید این بودند که غبار صدای خود را بلند نموده و به حیث مؤرخ و دانشمند پر آوازه کشور، عکس العملی از خود نشان خواهد داد، ولی صدای از غبار برنخواست، در حالیکه مقاله های او بصورت منظم در دوره طلایی دهه دیمکراسی در رادیو افغانستان انتشار میافت.

بر عکس این علامه حبیبی بود که مضمونی تحت عنوان « تاراج تاریخ » در اخبار پر وزن مساوات بدست نشر سپرد و از شرف و وقار وتاریخ ملی کشور دفاع نمود.« افتخار به علامه حبیبی و صاحب امتیاز اخبار مساوات شهید ملت میوندوال.»

علامه حبیبی که به قول استاد معروفی، بزرگترین دانشمند تاریخ معاصرکشور، که حتی در ایران نیز به استثنأ « متأسفانه اسم مذکور فراموشم شده » شخص دومی با او همسری کرده نمیتواند، در مورد تاریخ غبار چنین اظهار نظر میفرماید: « غبار میتوانست در تاریخ و ادبیات، سیاست و اجتماعیات مباحث دلچسپی بنویسد که از آن جمله نمونه کار و افکار و تحلیل و نظرش بواقع در کتاب مسیر تاریخ آشکار است، که در آن با وجود برخی لغزش های تاریخی و عددی و بعضأ ارادی، با قوت بیان و ظرافت ادبی دلچسپ و در خور مطالعه ساخته است.

وی درتاریخ نویسی سبک خاصی داشت  که وقایع تاریخی را همواره، به تصور خاص عندی و قالب فکری خود استعمال میکرد و بنابرین در تاریخ نگاری خود ناظر بی طرفی به نظر نمی آید…»

درین قسمت تلخیصی از نظریات، استاد گرانقدر محمد عزیز نعیم که دانشمند ترین، صادق ترین و متقی ترین عضو خاندان سلطنتی بود، در مورد کتاب غبار به عرض میرسد:

1« اگر تاریخ از نگاه ماهیت عبارت است از دریافت حقایق نسبت به ماضی از روی اسناد و شواهد تاریخی که آن هم باید صحیح تصنیف و تفکیک شود، این دو جلد تاریخ غبار فاقد آن میباشد.

اگر قسمت های دوره باستان و قرون وسطی را در این اثر، که آنهم از کتب مروجه استفاده شده و به شیوه مارکسیزم تعبیر گردیده استثناء قرار بدهیم، در قسمت تاریخ جدید افغانستان هیچیک مآخذ جدید به جز یگان ترجمه از مآخذ خارجی یا نفل قول ها از زبان های که امروز زنده نیستند و معلوم نیست که تا چه اندازه به حقیقت نزدیک میباشد بکار نرفته است.

…خلاصه اینکه نه تنها حقایق درین اثر از روی منابع و شواهد تاریخی بدست نیامده، بلکه این حقایق مطابق به ذوق مرحوم غبار تحریف گردیده و با افسون قلم میخواهد خواننده را مجبور سازد تا بپذیرد که آنچه را او نوشته است حقیقت مطلق است.

از روی این نوشته ها معلوم میگردد که مرحوم غبار دارای استبداد رأی بوده است.

2 – اگرچه مرحوم غبار در مقدمه کتابش نوشته:«…با سیر تکامل جوامع بشری طرز نگارش تاریخ هم تکامل کرده و امروز تاریخ نویسی بر پایه های تحلیل و تعلیل همه جانبه قرار دارد .»

اما به حیث یک مؤرخ، که حکم قاضی را دارد، در هیچ مناقشه تاریخی، او موقف دو طرف دعوی را نه عادلانه بررسی کرده و نه منصفانه قضاوت نموده است. وحوادث را صرفأ نظر به ذوق و آرزوی خود مجسم ساخته است.

اگر روند علمی تاریخ نویسی بر پایه های تحلیل و تعلیل همه جانبه قرار داشته باشد، این اثر دو جلدی تاریخ غبار فاقد آن است.

3- غبار طوریکه از این اثر دو جلدی پیداست، فاقد تفکر تاریخی است، یعنی ماضی را از روی زمان خود قضاوت نموده است، نه سه بعدی، آنهم نظر به شرایط سال های 60 شصت و اوایل  70 هفتاد قرن بیستم میلادی که در افغانستان و جهان سوم و حتی کشور های غربی طوفان چپگرایی، جوانان را به خود پیچانده بود، روی همین انگیزه و تحت همچو طوفان، مرحوم غبار به ماضی نظر انداخته و حوادث را به شیوه مارکسیست ها تعبیر نموده و حتی اصطلاحاتی چون مبارزات طبقاتی، فیودال، ملاک و غیره را بکار برده است که هر کدامش در قاموس چپگرایان معنی بخصوص خود را دارد.

4 – متأسفانه احساسات بزرگ بینی مؤلف و حقیر شمردن دیگران، از لابلای این اثر بخصوص در جلد دومش نمایان است.

 5-اگر تاریخ عبارت باشد از جستجوی حقیقت در ماضی، غبار در تحریر آن حقایق به شیوه علمی بیچاره بود.

این اثر بیشتر جنبه تبلیغی و سیاسی دارد تا جنبه دریافت حقایق، هر چند من غبار را ندیده ام اما فکر میکنم به حیث یک مبارز که گرم و سرد روزگار را چشیده، لا اقل دارای متانت، وقار و آراستگی ملی باشد، اما متأسفانه مطالعه این اثر، عقیده ام را نسبت به مؤلف آن تغییر داد و غیر از یک آدم صاحب عقده، حسود و بی موازنه از نگاه احساسات و تفکر چیزی دیگری در او سراغ نکردم.»

مؤرخ سیستانی هم فکری غبار را با ایادی پیرو خط مسکو چنین ارزیابی میکند:« غبار از مرز مشروطه خواهی پا فراتیر گذاشته و افکار چپی را پذیرفته بود، و اگر این ایده را پذیرفته نمیبود، ضرورتی نداشت تا بوسیله  جریده« وطن»، اندیشه های را مطرح نمود که حرکت های سیاسی چپی، پیرو خط فکری مسکو، سال های بعد آن را مطرح کردند.»

شاغلی سیستانی دوام میدهد:« از مطالعه جلد دوم غبار بر میاید که مرحومی با همه خرد و دانش، آدم بی کینه و بی عقده نبوده است، حتی چنان به نظر میرسد که غبار، جلد دوم کتاب خود را بمنظور انتقام کشی از نادر شاه و خانواده او به نگارش گرفته است، با در نظر داشت  مخالفت شدید غبار که در جلد دومش همه جا نادر خان را بنام حکمران مینامد، خواننده میتواند هدف کلام غبار را درک کند.

مگر واقعیت این است که جنرال نادر خان خودش قلعه تل را زیر ضربات آتش توپ خانه قرار داد و با آتش زدن مهمات قلعه تل، توانست انگلیس ها را به شدت پریشان و تحت فشار قرار دهد، همین ضربات توپخانه، افغان ها در جنگ تل و وانه و پیوار در وزیرستان سبب شد که انگلیس ها را از حمله بر جلال آباد منصرف و مجبور به متارکه جنگ و حاضر به مذاکره ساخت.

قسمت بیشتر مطالبی که غبار در مورد حوادث قرن نزده افغانستان در جلد اول تاریخ خود متذکر شده است، مأخوذ از کتاب سراج التواریخ، فیض محمد هزاره است. غبار در جلد اول تاریخ خود، به استثنای مطالبی که از سراج الاخبار نقل کرده و اسنادی را که از ارشیف محمد صادق مجددی اقتباس نموده، بقیه در سراسر کتاب از نشان دادن مأخذ خود صرف نظر نموده است.

 عیب بزرگ کتاب غبار درین است که نتوانسته و یا نخواسته مطالب و موضوعات مطروحه در کتاب خود را مستند به مدارک و منابعی بنماید که در دسترس استفاده اش قرار داشت. و سوال پیدا میشود که غبار به اساس کدام و چه سندی ادعا میکند که چنین و یا چنان بوده است و چون منبع روایتش را نشان نمیدهد لذا درجه اعتبار انسان در برخی مسایل و بخصوص احصایه و ارقام کاهش میابد.

غبار به استثنأ چند مورد در سراسر کتاب از نشان دادن مآخذ خود صرف نظر کرده است.

شاغلی سیستانی از یک سرقت تاریخی غبار نیز پرده برداشته و مینویسد که غبار یک شاهکار ادبی یکی از نویسندگان ایرانی را از کتاب « گلهای که در جهنم میرویند » به( قلم محمد مسعود) اقتباس و در کتاب تاریخ خود آن را بنام خسر بره خود( محمد یعقوب کندک مشر) که گویا از زندان به غبار فرستاده ثبت تاریخ خود نموده است.

نکته دیگر تبارز عقده  شخصی یا سیاسی غباراست که آن را با الفاظ و کلمات ستیزه جویانه و تحقیر آمیز در حق رجال دولتی و شخصیت های علمی و فرهنگی کشور بروز داده است.

در سراسر کتاب غبار هیچ شخصیت اجتماعی فرهنگی و سیاسی دیگر در کشور مانند خود غبار نمی درخشد و شخص غبار یکه تاز میدان مبارزه با رژیم است .

از سایر مبارزان و زندانیان سیاسی جز تذکر نامی، هیچگونه توصیفی به عمل نیامده است. ختم نوشته شاغلی سیستانی.

سرقت ادبی غبار از کتاب یک نویسنده، آنهم ایرانی که شاغلی سیستانی آن را جعل عنوان داده است، واقعأ نه تنها یک عمل شوم، ذلیل، سخیف و شرم آور غبار به شمار میرورد، بلکه این جعل و سرقت ادبی اهانت به حیثیت مردم و کشور ماست، سرقت و دزدی ادبی آنهم از یک نویسنده ایرانی!!! مقام غبار را به یک «سارق» تنزل میدهد.

غبار با این سرقت و دزدی ادبی خود، غرور ملی مردم ما را در برابر ایرانیان، لگد مال میسازد، ایرانیانی که تاریخ و فرهنگ ما را جزء لایتجزای تاریخ و فرهنگ ایران قلمداد میکند، همچو یک دزدی بزرگ از طرف یک مؤرخ و نویسنده نامدار، خود خواه و خود پرست ما، تبر ادعای ایرانیان را دسته میدهد، و جز بینی بریده گی، حاصلی برای مردم افغانستان ندارد!!!

یکی ازعناصر ستمی، به دلیل اینکه در چند بیت رحمن بابا، تأثیرت اشعار حافظ ایرانی، انعکاس یافته، رحمن بابا را متهم به دزدی نموده است، نمیدانم غبار پرستان درمورد این سرقت بزرگ ادبی غبار، چه دلیلی ارایه خواهند نمود؟

غبار به یک کذب و دروغ بزرگ در مورد دارایی خاندان سلطنتی نیز پرداخته ادعا میکند که: « این خاندان از معاش رسمی( معاش پادشاه افغانستان ماهانه بیست هزار افغانی بود که معادل 400 دالر میشد.مومند ) جیره و ماکولات ، پولها و هدایای تجاران، مامورین بزرگ، اسعار خارجی وزارت مالیه… و الحاصل از تمام منابع مملکتی به صدها ملیون دالر به بانکهای خارج ذخیره و در تاراج کشورعلنأ با قاچاقبران، شرکت ها، سرحد داران و امثالهم شریک و رفیق گردیدند…مراکز پولی این خاندان در لندن، پاریس و سویس بود…ذخیره پولی خانواده سلطنت در امریکا و اروپا متجاوز از صدها ملیون دالر، پوند و فرانک بود…»

نویسنده، فاضل، توانا و روشن ضمیر محترمه میرمن لیلی عنایت سراج در برابر این کذب بزرگ غبار با تکیه به کلام اسلامی( لعنت الله علی الکاذبین ) به رد اکاذیب مفتری غبار، پرداخته و با دلایل منطقی ثابت نموده که این ادعای غبار به جز یک حربه و تاکتیک سیاسی و خصومت شخصی با خاندان سلطنتی و پشتون تباران کشور،چیز دیگری تلقی شده نمیتواند.

من از تکرار نوشته محترمه لیلی عنایت سراج درین جا اجتناب ورزیده صرف به روایت برادر محترم و گرانقدر، عنایت الله  خان مایار صاحب، فرزند شخصیت بزرگ و پر وزن معاصر والی صاحب محمد اسمعیل خان مایار، که یاور شهزاده داؤد بود، میپردازم، مایار صاحب روایت میکند زمانیکه شهزاده داؤد در تکساس مصروف تحصیل بود از پدر خود اعلیحضرت محمد ظاهر شاه تقاضای پول نمود.

پادشاه مبلغ 3000 دالر به ضم مکتوبی به فرزند خود فرستاد و در مکتوب خود عنوانی شهزاده داؤد نوشته بود که:« تو شهزاده یک مملکت غریب و فقیر هستی و باید در نظر داشته باشی که در فکر رقابت با شهزاده های کشور های دیگر نباشی، رقابت تو باید تنها و تنها در قسمت اکتساب علوم و کسب دانش باشد و بس.»

یکی از شخصیت های واقعأ ملیگرا، منور، مبارز و صاحب تقوای سیاسی بنام عزیزالله خان الکوزی، خواهر زاده مرحوم فدا محمد خان فدایی مینویسند که : « در حدود پنجاه سال قبل، جلد اول کتاب غبار را قبل از آنکه از مطبعه کابل توزیع و بدسترس عامه قرار گیرد، مطالعه نمودم، در آن شاغلی غبار یک احصایه نادرست و بدون تمسک واستناد را، به ارتباط اقوام پشتون تبار و تاجک تبار کشور، ارایه نموده، بدین معنی که قوم تاجک را اکثریت و پشتون تبارن کشور را اقلیت نشان داده است.»

نوشته شاغلی محترم الکوزی، معرف این واقعیت است که غبار یک آدم متعصب، دارای احساسات کاذب ستمی، مخالف پشتون تباران و زعمأ پشتون تبار کشور بوده است.

متکی بر نوشته های پوهاند فضل ربی پژواک درتاریخ افغانستان معاصر، احصایه های دست داشته در آنوقت، نفوس تاجک ها را 30  فیصد و از پشتون تباران کشور بیشتر از 50  فیصد نشان میدهد.

این ادعای غلط و شایبه آمیز غبار، در دوره حکومت دایره خبیثه شیطانی دوهمه سقاوی مورد استناد گروه های ستمی و ضد پشتون تباران کشور قرار گرفته و نفوس پشتون تباران کشوررا اقلیت 30 فیصد وانمود کرده و حتی همچو احصایه غلط را بخورد بعضی مؤسسات جهانی نیز قرارداده اند.

در پاسخ باید گفت که :« لعنت الله علی الکاذبین. »

محقق و دانشمند محترم داکتر سید عبدالله کاظم در کتاب جدید خود تحت عنوان ( رویداد های عمده در دوره صدارت شاه محمود خان غازی) در مورد طرز اندیشه غبار درقسمت تاریخ نگاری مینویسد:« غبار در شیوه تاریخ نگاری سبک خاص خود را دارد، از نظر فصاحت و سلاست توان نویسندگی غبار را به اثبات میرساند و از نظر شیوه تحقیق با آنکه از فقدان ذکر مآخذ خلأ دارد، اما بر رسی های او موجه و مرادف با اسناد میباشد.

متود تحقیقی او بر مبنای روش مشهور دیالکتیک تاریخی استوار است و دوره های تکامل تاریخ کشور را از آن دریچه، یعنی از فیودالیزم و تشکل بورژوازی و سرانجام سرمایه داری بر رسی میکند که در متن کتاب مذکور بار ها به این دوره ها اشاره گردیده است….میلان واضح بسوی افکار چپ ایدیولوژیک موجب شهرت او در بین نسل جوان گردید.» ختم نوشته داکتر کاظم.

یکی از پرچمی های معروف بنام عارف خرمگس نیز میگفت که تاریخ غبار هفتاد فیصد تحت انگیزه اندیشه ماتریالیزم تاریخی نوشته شده است.

در قسمت اخیر نظریات و برداشت یک مؤرخ و دانشمند بنام کشور یعنی سید قاسم رشتیا را در مورد کتاب غبار به عرض میرسانم:

…در باره تاریخ دوره معاصر از قرن 18 تا امروز با وصف داشتن معلومات نسبتا وسیع غبار، در کتاب خود در اکثر نقاط از واقعیت های تاریخی قصدا عدول نموده تا مفکوره از پیش تثبیت شده شخص خود را به کرسی بنشاند و آن مفکوره این است که از یکطرف علت تمام بدبختی ها و ناکامی ها و نارسایی های مردم افغانستان را در جریان تاریخ تنها بدوش کشور های خارجی انداخته و از طرف دیگر تمام مسؤلیت ها را به زمامداران گذشته تحمیل نموده بلکه زمامداران وقت را بدون فرق و امتیاز بالعموم یا بی کفایت و خود خواه و فاقد احساسات ملی و وطن دوستی و اکثرا همکار و اله دست بیگانگان قلمداد و چنان وانمود کرده است که اگر مداخلت بیجای این اشخاص نمیبود وقایع سوء که در ادوار مختلف در کشور اتفاق افتاده رخ نمیداد. و جریان اوضاع غیر از آنچه میبود واقع گردیده است، و این طرز تلقی یک جانبه خود را حتی با از نظر انداختن حقایق تاریخی منطقی، ثابت کردن میخواهد خصوصا که امروز با رفع قیود محرمیت تمام اسناد دولتی کشور های ذیعلاقه که مبنی بر گزارش ها و مراسلات رسمی همان عصر میباشد، به دسترس مطالعه کنندگان قرار داده که در روشنایی آن صحت و سقم هر ادعایی به آسانی میسر میباشد و از روی این اسناد و شواهد غیر قابل تردید ثابت میشود که حقایق طور دیگر و سیاست های کشور های استعماری و یا جریان حوادث در داخل و خارج افغانستان طور دیگر بوده که اغلبا زمام داران به تغییر دادن آن قادر نبوده اند.

از طرف دیگر همین اسناد و مدارک نشان میدهد که زمام داران افغانستان به استثناء یکی دو تن که شخصیت ملی و کرکتر ملی خود را از دست داده و کاملا تسلیم اجانب گردیده بودند دیگران در عین اینکه به مقام و منافع خود و خانواده خویش می اندیشیدند اما در اکثر حالات منافع و حیثیت کشور و ملت و مخصوصا شرف و شؤن افغانیت را نیز مد نظر داشتند. به عبارت دیگر عزت و اعتبار خود را وابسته به عزت و اعتبار ملت میدانستند که حتی مؤرخان بیطرف در تحلیل و ارزیابی خود به این حقیقت اشاره نموده اند، رویهمرفته اغلب شاهان متأخر افغانستان خود را رییس و بزرگ قوم دانسته البته با بعضی استثناآت، تقریبا مثل افراد رعیت بدون تجمل و دبدبه ظاهری دیگر شاهان دنیا زندگی میکردند.

سبک نگارش آقای غبار در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ برخلاف دیگر تالیفات تاریخی متعدد او واضحأ جنبه چپگرایی خاص داشته تمام قضایا و جزییات را از نقطه نظر طبقاتی چنان تحلیل و ارزیابی نموده است که گویا همواره در افغانستان یک طرف توده رنجبر و طرف دیگر قوه حاکمه قرار داشته مثل اینکه تمام تاریخ کشور شرح مبارزات دایمی این دو طبقه را تشکیل داده باشد. حالانکه به شهادت علمای اجتماعی افغانستان با داشتن سیستم قبایلی از جمله کشور های معدودی است که در آن فرق طبقاتی کمتر محسوس بوده و مطابق عنعنه قبایلی رویهمرفته افراد با یکدیگر همبستگی بیشتر دارند و با در نظر گرفتن تمام شرایط اجتماعی تا بسیار حد از برکت تعاملات قبیلوی و سنن دینی دارای حقوق و امتیازات مشابه میباشند که با کشور ها و جوامع مماثل مانند نیم قاره هند که جامعه طبقاتی دارد قابل مقایسه نیست.

برخلاف موقعیت جغرافیایی افغانستان در چار راه اسیا و گذرگاه کشور کشایان تاریخ توام با احساسات آزادی خواهی و اخوت اسلامی افغان ها را در طول تاریخ  پر حادثه کشور شان دایم به اتحاد و یک پارچگی وادار گردانیده که شاه و گدا یکسان درین حماسه های تاریخی دوش بدوش هم اشتراک ورزیده اند ویک صفحه درخشان دیگر این حماسه با عین همان احساسات. امروز تمام مردم افغانستان را با وصف اختلافات نژادی و لسانی و تفاوت های ظاهری، سویه مادی و معنوی بصورت یک پارچه مانند یک دیوار محکم به مقابل بیگانگان و بیگانه پرستان قرار داده است و این بهترین دلیل رد تیوری طبقاتی و چپ گرایی اقای غبار است.

و اتفاقا همین جنبه منفی کتاب افغانستان  در مسیر تاریخ است که مورد ستایش  دولت شوروی و رژیم کمونستی افغانستان قرار گرفته و کتاب مذکور را به اصطلاح بحیث« بایبل» معاصر، یگانه اثر تاریخ افغانستان دانسته برای تایید موقف و قضاوت های غلط و مغرضانه خود به آن استناد میکنند.

آقای غبار درین کتاب اکثر رجال گذشته و معاصر افغانستان را بیدریغ مورد انتقاد قرار داده و برخلاف روش معمول تاریخ نویسی که رعایت غیر جانبداری و واقع بینی از اساسات عمده آن به شمار میرود  از محاسن آن ها اغماض و نارسایی های آن ها را بدون اعتنا به دلایل و شرایط عینی به شدت نکوهش کرده و متاسفانه درین قسمت نیز احساسات و حب و بغض شخصی خود را تبارز داده است.

این ارزیابی ها که نسبت به بعضی اشخاص معین به مثابه طرف شدن و عقده شخصی تلقی شده میتواند ولی در اکثر حالات بد گویی از این رجال گذشته بطوریکه در مورد اشخاص معین مشاهده شده میتواند  به غرض صدمه زدن به حیثیت اخلاف امروزه آن ها که بر سر اقتدار میباشند صورت میگیرد.

که یک مثال آن سردار عبدالقدوس خان اعتماد الدوله است که آقای غبار به اصطلاح با فتیله و چراغ در طول زندگی سیاسی دورادور او کنجکاوی نموده و برهرکدام انگشت انتقاد گذاشته است. که واضح فهمیده میشود که مقصود صدمه زدن آقای نور احمد اعتمادی نواسه شان بوده که در وقت نشر کتاب رقیب سرسخت میوندوال صدراعظم وقت به شمار میرفت و کتاب توسط بینوا وزیر اطلاعات و کلتورحکومت میوند وال، تحت طبع قرار داده شده بود..

قالبل یاد آوری است که غبار با زرنگی خاصی که داشت کتاب را عمدا به « فتح کابل » خاتمه داده و نخواسته است خود را با خانواده سلطنتی بر سر اقتدار طرف بگرداند.اما درعین حال از طرف دیگر و توسط اسلاف ایشان سردار یحیی خان و سردار عبدلقدوس خان برادر او که هردو پسران سلطان محمد خان طلایی جد اعلی خانواده شاهی میباشد، یک قسمت گفتنی های خود را بصورت ملفوف و پوشیده درج کتاب نموده و البته قسمت باقیمانده را برای جلد دوم نزد خود نگهداشته بود.

بعد از کودتای کمونستی اولین کار رژیم تره کی رفغ سانسور بر کتاب غبار بود و قرار معلوم در نتیجه تبلیغات مبالغه آمیز رژیم در مورد کتاب غبار، 3000  جلد آن در ظرف اندک مدت به فروش رسید.

دانشمند و مؤرخ محترم سید قاسم رشتیا تحت عنوان« افتتاح پولی تخنیک و دیدار با کاسیگین» در زمینه علاقه مندی نمایندگان رژیم سوسیال امپریالیست شوروی چنین دوام میدهد:

در روز افتتاح از من هم به حیث وزیر سابق و بیشتر مطابق اسلوب آقای اعتمادی برای معرفی دوباره من در محیط دعوت بعمل آمده بود.

بعد از مراسم افتتاح، اعتمادی با ژست معنی داری مرا به کاسیگین معرفی کرده از سوابق من به او تذکر داد، کاسیگین به زبان روسی گفت او را میشناسم.

اما سفیر جدید تازه وارد شوروی که همان « ککتیف » مدیر سابق شعبه شرق میانه وزارت خارجه شوروی باشد، با من به بسیار گرمی مصافحه نموده به زبان فرانسوی از ملاقات « یالتا » یاد آوری نمود، و گفت امیدوار است بیشتر با هم ببینیم.

گفتم اکنون من از وظایف دولتی کناره گرفته و مشغول کار های علمی و تحقیقاتی میباشم.

او دنباله سخن را رها نکرده در حالیکه برای دیدن قسمت های مختلف پولی تخنیک هردو با جمعیت در حرکت بودیم گفت خوب شد که موضوع تحقیقات علمی را یاد کردید

آیا شما کتاب تازه میر غلام محمد غبار را مطالعه نموده اید؟

گفتم بلی، یک نظر دیده ام .

گفت آیا یک جلد آن را برای من بدست آورده میتوانید؟

گفتم بهتر است با وزیر اطلاعات و کلتور و یا مدیر عمومی سیاسی وزارت خارجه داکتر فرهادی که او را میشناسید، رجوع نمایید.

سفیر شوروی با لحن مخصوص گفت: خیر، من نمی خواهم درین مورد به آنها مراجعه کنم، اگر شما این مساعدت را با من کرده بتوانید بسیار خوش میشوم.

گفتم ببخشید کتاب فعلا در دسترس من قرار ندارد.

سفیر در حالیکه راست به چشم هایم نظر دوخته بود، گفت: همین حالا گفتید که کتاب را مطالعه کرده اید.

با خلق تنگی برایش گفتم کتاب را عاریت گرفته بودم..

سفیر در حالیکه میخواست استنطاق خود را در مورد کتاب غبار ادامه بدهد، خوشبختانه به سالون مرکزی که در آنجا ترتیبات عصریه گرفته شده بود رسیدیم و من خود را از شر او خلاص کردم، اما دانستم که سفیر جدید شوروی از قسم دیپلومات های سابق آن کشور نیست که از طریق وزارت خاجه و یا شورای عالی حزب کمونست به این وظیفه انتخاب شده باشد، بلکه این سفیر مستقیمأ به دستگاه پولیس مخفی شوروی کی- جی- بی مربوط بوده و طرزالعمل اوهم مطابق اسلوب آن دستگاه، یعنی بیشتر متکی به استخبارات و جاسوسی میباشد. وهمین گفتگوی مختصر در مورد کتاب غبار، این خصوصیت او را آشکار ساخت.

بنابران همان روز موضوع را توسط  روان فرهادی به اطلاع اعتمادی رسانیدم و علاوه نمودم که طرز پیش آمد او برای بدست آوردن کتاب میرغلام محمد غبار البته یک مثال کوچک این طرز جدید فعالیت سفارت شوروی به شمار میرود و من گمان میکنم که این شخص برای اجرای یک سلسله فعالیت های مخفی وزیر زمینی اعزام گردیده است که باید حکومت متوجه آن باشد.

البته این گفتار درآن وقت چندان جلب توجه نکرد، ولی متعاقبا از یک طرف فعالیت های گروپ های کمونست در کابل زیاد شد. و از طرف دیگر واقعاتی از قبیل ترور مولوی منهاج الدین گهیځ مدیر جریده اسلامی گهیځ رخداد که در روز روشن در داخل خانه خودش به ضرب گلوله کشته شد و قاتل با موتر جیپ بی نمره فرار کرد.

حلقه های حکومتی این حرکات را به سفارت شوروی و شخص ( ککتیف ) و معاون او ( اوبلوف ) نسبت میدادند، چنانچه بلا فاصله بعد از این قتل، سفیر شوروی و معاونش هردو به صورت غیر منتظره افغانستان را ترک کردند.و این موضوع همان وقت در جریده ( افریقای جوان ) منتشره پاریس نیز نشر شده بود.

ختم مطالب شاغلی رشتیا در مورد کتاب غبار و علاقه مندی حکومت دست نشانده کرملن در کابل و مقامات رسمی اتحاد شوروی به ارتباط کتاب غبار.

نتیجه: بعد از مطالعه و تحقیق نظریات مؤرخین، محققان، نویسندگان و صاحب نظران بزرگ تاریخ معاصر در مورد شخصیت، افکار، نظریات، انتباهات، فعالیت های سیاسی، طرز تحلیل، روابط با دربار، مأموریت سفارت افغانستان در لندن در دوره پادشاهی اعلیحضرت محمد نادشاه شهید و طرز نگارش کتاب افغانستان در مسیر تاریخ وغیره، نظریات علمأ فوق الذکر در موارد ذیل متفق الرای به نظر میرسد:

1 – غبار بوسیله نشر جریده وطن به بذر نظریاتی پرداخت که با معیار های مشروطه خواهی وفق نداشته بلکه الهام بخش حرکات سیاسی چپی پیرو خط ماسکو یعنی خلق و پرچم در مابعد گردید.

2 – متود تحقیقی غبار بر مبنای روش مشهور دیالکتیک تاریخی استوار است.

3- طرز تفکرچپ گرایانه ، طرز تلقی یک جانبه حوادث تاریخی و عدول از واقعیت های تاریخی، تعبیر، تحلیل و تفسیر حوادث تاریخی به شیوه مارکسستی، در نگارش کتاب غبار، عبارت از جنبه های منفی کتاب افغانستان در مسیر تاریخ است که مورد ستایش دولت سوسیال امپریالست شوروی و رژیم کمونستی خلق و پرچم قرار گرفته و آن را به قول حشمت خلیل، فرزند غبار به حیث یگانه تاریخ علمی و واقعی افغانستان قلمداد کرده اند.

4 – همکاری و همفکری غبار با گروپ های خلق و پرچم و شتافتن او برای  مدت شش ماه بخانه ببرک که قبلا او را جاسوس میدانست، و همکاری روی تشکیل کمیته تدارک کنگره ثابت میسازد، که در پرنسیپ و از نظر ایدیالوژی اصلأ اختلافی با گروه خلق و پرچم نداشته، قطع همکاری با آنها ظاهرأ صرف روی مسایل سازمانی بوده ولی درحقیقت جنبه عندی و خود خواهی غبار مطرح بوده است.

5 – غبار وقایع تاریخی را همواره، به تصور عندی و قالب فکری خود استعمال میکرد و بنابرین در تاریخ نگاری ناظر بیطرف به نظر نمی اید.

6- دو جلد کتاب غبار فاقد دریافت حقایق ماضی روی اسناد و شواهد تاریخی میباشد، حقایق تاریخی مطابق به ذوق غبار تحریف گردیده است، لذا غبار دارای استبداد رأی بوده است.

7 – بزرگ بینی و حقیر شمردن دیگران از خصوصیات بزرگ کتاب دوم غبار است.

8 – غبار فاقد متانت، وقار و آراستگی ملی بوده، غیر از یک آدم پر عقده، حسود و از نگاه احساسات و تفکر شخص بی موازنه به حساب میرود.

9 – غبار با تمام لیاقت و اهلیت و توانایی قلمی خود، به دزدی و سرقت ادبی پرداخه و یک نوشته نویسنده ایرانی را بنام خود درج نموده است.

10- به عقیده نگارنده این سطور وجوه مشترک میان افکار و طرز دید غبار و فرهنگ، چنان میرساند که غبار و فرهنگ در حقیقت دو روی یک سکه باشند.

11- غبار یک انسان متعصب و دارای احساسات کاذب ضد پشتونی و زعمأ پشتون تبار کشور بوده است.

به امید تکمیل بیشتر و مزید این مضمون در آینده.

با عرض حرمت

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Leave A Reply