این آدم نمک حرام، داکتر روان فرهادی است

محمد داؤد مومند

0 1,212

چند سال قبل محترم داکتر صاحب سید عبدالله کاظم مصاحبه مرحوم داکتر فتاح نجم را که سالیان بسیار قبل با دوست نویسنده این سطور، یعنی مرحوم ذبیح الله عصمتی بعمل آورده بود در سایت افغان جرمن بدست نشر سپردند.

مرحوم داکتر نجم به جواب یک سؤالیکه بعد از کودتای سردار داؤد خان یکی از سفرای افغانستان حاضر نشد با شاه مرحوم حتی صحبت تیلفونی نماید، گفت بلی این شایعه واقعیت دارد.

متأسفانه داکتر نجم از جبن اخلاقی کار گرفته و از افشاء نام آن سفیر فرومایه، جبون و نمک حرام ابأ ورزید.

جناب داکترصاحب کاظم نیز از تذکر نام این شخص خود داری فرموده اند.

به نظر این جانب درارتباط به مسایل تاریخی و بخصوص واقعات محیرالعقولی که با سقوط رژیم عنعنوی سلطتنی در افغانستان پیوست، مسایل را همان طوری که هست، بدون کم وکاست توضیح نمود، تا نسل جوان امروز و فردای کشور در همچو موارد مغشوش و بی خبر نباشند.

در آن فرصت زمانی هم وطنانی که به سن و سال من قرار داشته و با مطبوعات و رویدادهای سیاسی وطن بی علاقه نمانده اند، از جریان فوق الذکر کاملأ مستشعر اند.

این سفیر دون همت، جبون و چاپلوس و ابن الوقت داکتر روان فرهادی است که در زمان کودتای سردار داؤد خان در فرانسه سفیر بود و به مجرد وقوع کودتای سرطان،  شاه مرحوم، به منظور درک اوضاع در وطن، به داکتر روان فرهادی تیلفون نمودند.

 ولی این آدم جبون و نمک حرام و ابن الوقت حاضر نشد با پادشاه مخلوع افغانستان صحبت تیلفونی بعمل آورده، و شاه مرحوم را به ارتباط انکشافات در کشور مطلع سازد.

شاه مرحوم با ملاحظه همچو بیوفایی روان فرهادی فرموده بودند:«من روان فرهادی را مانند فرزند در آغوش خود پرورانیدم ولی موصوف مانند یک طفل در آغوش من ….کرد.»

یک تعداد غریب بچه ها و ذوات مربوط به قشر پاءین جامعه، از زمره روان فرهادی از خیرات سر دوره سلطنت پادشاه سابق افغانستان زمینه تحصیلات عالی را در کشور های خارجی حاصل نموده و در مراجعت بوطن زمینه اکتساب وظایف در خور تحصیل و استعداد شان بدون تبعیض برای شان مساعد گردید، ولی یک عده عناصر بی ایمان و ابن الوقت، مانند روان فرهادی و داکتر ظاهر خان سفیر در هند، به مجرد کودتای 26سرطان، 180 درجه تغییر جهت و ماهیت دادند.

روان فرهادی نه تنها یک آدم نمک حرام، بی وفا، بگیل، بی ایمان و ابن الوقت است، که مانند گل آفتاب پرست با اقتضای زمان تغییر جهت و ماهیت میدهد، بلکه بالاتر از آن مانند هم کیشان خود سید مخدوم رهین لعین، طاهر بدخشی، غلام حضرت کوشان، رسول رهین وغیره در اصطبل ایران پرستی نشخوار میزنند.

متکی بر روایت مبارز کله شخ ملی و خدمتگار صادق افغان و افغانستان داکتر سید خلیل هاشمیان، ناشر مجله انقلابی آیینه افغانستان چند سال قبل روان فرهادی در تلویزیون« نور» سفارش نمود که که مردم ما باید اصطلاحات ایرانی مانند دانشگاه، واکنش، شهروند، چالش، گفتمان، ویژه، واژه، نخست وزیر، بیمارستان، وغیره که از نظر ایده وطنپرستی و ملیت خواهی، یک عمل ضد ثقافت و شرافت ملی است، در زبان دری افغانستان رایج سازند.

داکتر روان فرهادی

 ولی روان فرهادی به باداران ایرانی خود سفارش ننمود که ایرانیان نیز باید اخلاقأ کلمات زیبا و مقبول مروج در کشور ما مانند پوهنتون، میرمن، شاغلی، مشکلات، شفاخانه، عکس العمل، محمکه، شاروالی، درملتون یا دوا خانه و غیره را در زبان فارسی ایران مروج سازند، زیرا همچو پیشنهادی از ریشه، با پالیسی تهاجم فرهنگی ایران و ترویج اصطلاحات و نفوذ فرهنگی شان در افغانستان، و با فرضیه استعماری ایران که افغانستان جزء لایتجزای خاک ایران و در نظر شان ایران شرقی است، درتضاد کامل قرارداشته و طبعأ با وظیفه تفویض شده مقامات ایرانی به ایجنت اجیر و قلاده بگردن شان، داکتر روان فرهادی، در مباینت قرار داشت.

داکتر روان فرهادی ملعون و رهین « لعین » در واقعیت امر، دو روی منحوس یک سکه اند، هردوی این عناصر ضد ملی در اصطبل منافع ایران نشخوار میزنند، هردوی شان عناصر ابن الوقت، چاپلوس، بی مسلک، بی مشرب، بی خاصیت، مرتجع، دون همت، بی وقار، چوکی پرست، منافق، دو رو، فرومایه، شعبده باز سیاسی، بوت پاک، و الچه مذهب سیاسی هستند.

روان ملعون و رهین لعین در هر دوره خود را به دربار و مقامات حکومتی مانند سرش چسپانده و برای خود چوکی و مقامی تدارک نموده اند.

روان ملعون و رهین لعین در منافقت و ارتجاع و بوت پاکی درجه بالاتر از دوکتورا دارند. به قول علامه داکتر اقبال:

دانش اندوخته ای، دل زکف انداخته ای

واه زان نقد گرانمایه که در باخته ای

محترم شاغلی داکتر قیوم کوچی برایم روایت نمود، روزی در حضور شاه مرحوم قرار داشتیم که شاه رو بمن نموده فرمودند: آقای کوچی بیا که چند دقیقه با هم قدم بزنیم، داکتر کوچی گفت که روان فرهادی این تقاضای اعلیحضرت را شنید و فورا خود را رسانده به اعلیحضرت گفت: صاحب من هم میتوانم افتخار قدم زدن با شما را داشته باشم؟

اعلیحضرت هم که در عین حال انسان محجوبی بود، گفت:« اگر میایی بیا دگه »

ولی همین عنصر نامرد و بی وفا و منافق و جبون و چوکی پرست بعد از کودتای داؤد خان حاضر نشد به تقاضای بادار دیروزش که در آغوش او پرورش یافت، حتی یک دقیقه صحبت تیلفونی نماید.

طوریکه قبلأ به عرض رسانیدم روان فرهادی بی خاصیت، در دره بی خدایان و جواسیس کرملن نیز، به حیث مشاور وزارت امور خارجه عز تقرر یافت، گرچه شاغلی فضل الرحمن فاضل سعی به عمل اورده که این نوکری روان فرهادی را با این عبارت که روان کدام مصدر خدمتی برای رژیم نگردید، پرده پوشی نماید.

سوال درینجاست که چرا ذوات دیگری مانند داکتر یوسف خان، داکتر صمد حامد، داکتر حکیم طبیبی، داکتر ولید حقوقی و ده ها و صد ها شخصیت ملی دیگر حاضر به این شرف فروشی نگردیند که روان فرهادی شد؟

طوریکه قبلأ عرض نمودم روان فرهادی بی مسلک و چوکی پرست در دوره کثیف و مزدور آی اس ای یعنی بحران الدین ملعون نیز در سال 1993 به حیث سفیر و نماینده دایمی دولت فاسد و ضد ملی جمعیت ربانی و شورای نظار زمرد فروشان پنجشیر، در مقر سازمان ملل متحد مقرر گردید.

متأسفم که شاغلی فضل الرحمن فاضل غالبأ متکی بر علایق نژادی و یا هر دلیلی دیگری که باشد، از بحران الدین جنگانی به عزت و حرمت یاد نموده، نوکری در همچو رژیم جهنمی ضد ملی را، در زمره خدمت گزاری روان فرهادی به افغانستان تلقی مینماید.

یکی از دوستان یاد آوری نمود که در یک فرصت زمانی،روان فرهادی وظیفه ترجمانی عبدالله شورای نظاری را به زبان فرانسوی نیز به عهده داشت.

بحران الدین جنگانی همان عنصر پلید و ملعونی است که حقوق حقه غرامات جنگی ملت و کشور افغانستان را به « پوتین» پرورده و ایجنت سازمان مخوف کی- جی- بی، بخشید.

آیا شاغلی فضل الرحمن فاضل این عمل ضد ملی و ضد اسلامی بحران الدین ملعون را چگونه ارزیابی میفرمایند؟

آیا شاغلی فضل الرحمان فاضل گفته میتوانند که قهرمان شان احمد شاه مسعود خمس الاسدی و استاد شان، داکتر روان فرهادی چرا صدای اعتراض شان را به حکم وجدان ملی در زمینه بلند نکردند؟

آیا غرامات جنگی حق، یکنیم ملیون کشته و ده ها ملیون مهاجر و دربدرو مصدوم و بی خانمان مردم افغانستان بود یا میراث اجدادی پار دریایی بحران الدین ملعون؟

شاغلی فضل الرحمن فاضل در نوشته خود در یکطرف عکس منحوس روان فرهادی و در طرف دیگر عکس جنگ سالار و جنایتکار بزرگ قرن احمد شاه مسعود خمس الاسدی را بدست نشر سپرده است که مایه تأسف فراوان است.

در زیرعکس موش پنجشیر نوشته شده:« ما جان به فنا داده ایم، تا شما آزاد باشید!!!»

یاالله چه میشنوم! مسعود یا به عبارت خوبتر موش پنجشیر، در دوره کودتایی سردار داؤد خان همرا با دو رأس رفیق و همدم و هم کنام خود گلب الدین و بحران الدین، به دشمن عنعنوی کشور ما و میراث خوار منافع انگلیس یعنی پاکستان فرار کرد و حلقه غلامی مؤسسه جهنمی آی اس ای پاکستان را به گردن انداخت.

مسعود به امر باداران پاکستانی خود،اردوی نیرومند و تمام سلاح مدرن کشور را بباد فنا داد، چنانکه نواز شریف لعنت الله علیه صدر اعظم پاکستان با افتخار تمام مدعی شد که:« من اردوی افغانستان را از بین بردم، پاکستان از من دیگر چه میخوهاد؟

مسعود که خود غلام مقامات پاکستانی بود و به امر نواز شریف اردوی نیروند کشور خود رامتلاشی ساخت، چطور ممکن است همچو یک غلام مقامات پنجاب، توانایی و شهامت آن را داشته باشد که دیگران را آزاد سازد؟، نوشته فوق الذکر تحت عکس مسعود یک کذب بزرگ تاریخی است.

تاریخ شاهد است که موش پنجشیر با تمام تجهیزات نظامی و توپ و تانک و طیاره خود مانند روباه، از ترس طالبان که به موتر های پیکپ سوار بودند، چنان فرار نمود که همچو بی ننگی در تاریخ جهان سابقه ندارد.

کسیکه از ترس طالبان پای لوچ به مغاره های پنجشیر و سوراخ های  زیر زمینی کولاب فرار نمود، چطور ممکن است تا دیگران را آزاد سازد؟

 فکر میکنم که شاغلی فاضل با هم پیوستن همچو جعلیات و افسانه پردازی، خدای ناخواسته عقل خود را از دست داده باشد.

مسعود جنایتکار تاجک تبار و گلب الدین جنایت شعار پشتون تبار نیز حیثیت دو روی منحوس یک سکه را دارند.

روان فرهادی ملعون و رهین لعین، هردو سند دوکتورا بدست آورده بودند که گویا سند علم و دانش شان باشد.

در مورد بیت لسان الغیب رحمن بابا صدق میکند:

د مکی په بزرګۍ کی هیڅ شک نشته

ولی خر به حاجی نشی به طواف

هم چنان قابل تأسف است که شاغلی فاضل در نوشته خود به پیروی از غلام بچه های ایران، به استعمال و ترویج اصطلاحات ایرانی مانند دانشگاه، ویژه و سرچشمه ها« مأخذ » پرداخته که یک عمل ضد ملی و خدمت گزاری به فرهنگ ایران است.

آیا شاغلی فاضل دراصطلاحات مروج اصیل و مبارک وطنی مانند پوهنتون که معرف ثقافت ملی ماست چی کمی و کاستی و زشتی میبینند، که از استعمال آن احساس کهتری و حقارت مینمایند، مگر جناب شان از پوهنتون کابل فارغ نشده اند؟

روان فرهادی به حیث نوکر رژیم فاسد ایران با ترجمه و نشر کتاب منازل السایرین خواجه عبدالله انصاری با کمال پستی جایزه پول نقدی رژیم فاسد آخوندی ایران را دریافت نمود، زیرا ایران، بزرگان و تمام افتخارات ملی و فرهنگی ما را، وابسته به ایران دانسته لذا دریافت همچو جایزه ازطرف دولت فاسد ایران توسط روان فرهادی، در حقیقت به ادعای رژیم فاسد ایران لبیک گفتن است و بس.

روان فرهادی باید به حیث یک دیپلومات مسلکی، با درک منظوراصلی دولت و رژیم فاسد ایران ازگرفتن آن پول امتناع میورزید.

ولی کو آن ضمیر و کو آن وجدان ملی، که رهنمون روان فرهادی بی مسلک و امثال و اقران شان گردد.

در قسمت اخیر لازم میدانم که از هموطن ارجمند، احمد جان اندرابی تشکر نموده که نام روان فرهادی ملعون را بخاطرم  آورد که نتیجتأ مشؤق و محرک نوشتن این مقاله شد.

با عرض حرمت

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Leave A Reply