استاد سیستانی، حزب سری دربار و قتل امیر حبیب الله

محمد داؤد مومند

352

                     استاد سیستانی، حزب سری دربار و قتل امیر حبیب الله

استاد سیستانی مضمونی تحت عنوان «داستان حزب سری دربار در تاریخ غبار، لطمۀ شدیدی بر حیثیت شاه امان الله وارد کرده است» در ویب سایت دعوت و افغان جرمن، بدست نشر سپرده اند.محتویات این مضمون از نظر این قلم، یعنی شاگردک شکاک تاریخ،

سؤال برانگیز و قابل گفتگو و مناطقه به نظر میرسد.

استاد سیستانی که باری برای گوشتاوی این قلم، کتاب تاریخ غبار و شخص غبار را در ردیف کتاب مقدس مسلمانان جهان و حضرت پیامبر اسلام، جاویدانی قلمداد نموده بود، اکنون با تغییر یکصد و هشتاد درجه، در رد مدعیات غبار چپگراء و مطابق ادعای خودش سیاست باز «یعنی منافق سیاسی – مومند» به تکذیب ادعاهایش در مورد حزب سری دربار پرداخته و آن را، زاده و پرداختۀ ذهن مشوب از عناد، خود غبار تلقی مینماید.

چنانکه نوشته است:«چطور ممکن است که حزبی در دربار و آنهم بمنظور حذف امیر، سالها فعالیت کند و از چشم مستوفی الممالک پنهان بماند ولی یک شخص خیلی دور از دربار، مثل غبار از جلسات  و تصمیمات و فعالیت های آن آگاه باشد؟

غبار در روایت حزب سری دربار نام امضا کنندگان تعهد نامه را ذکر نمیکند و از هوا خواهان شهزاده امان الله خان اینطور نام می برد: در دربار اشخاصی چون محمد ولی خان و شجاع الدوله خان و غیره، در اردو افسران بزرگی (منظور سپه سالار نادر خان و برادرانش) و در خارج اردو، رجالی چون فضل محمد مجددی بعداً شمس المشایخ، سر دار عبدالقدوس خان و یک عدۀ دیگر، همه طرفدارامان الله بودند.

غبار اگر این اسرار را اززبان محمد ولی خان دروازی و یا شجاع الدوله خان غوربندی روایت میکرد، بیشتر قابل پذیرش و قبول میبود، ولی نمیتوان بدون ذکر سند و منبع، روایت را قبول کرد.

استاد سیستانی بمنظور اینکه غبار را یک آدم دروغگو ثابت کند، از نظرعلامه حبیبی در مورد مدعیات غبار، طلب استمداد نموده مینویسد:«غبار در تاریخ نویسی سبک خاصی داشت که وقایع تاریخی را همواره به نفع تصور خاص عندی و قالب فکری خود استعمال میکرد و بنابرین در تاریخ نگاری خود ناظر بیطرفی به نظر نمی آید.»

استاد سیستانی به نوشتۀ خود دوام داده و می نویسد که:

خوشبختانه داکتر کاظم نخستین محققی است که روایت حزب سری دربار را با نظر شک و تردید مورد بررسی انتقادی قرار داده است. و با دلایل و منطق قوی استدلال میکند که نوشتن چنین سندی از سوی امان الله خان با امضا ده تا سیزده نفر دیگر اعضای حزب سری و سپردن آن به سردار نصرالله خان، دور ازعقل و منطق سالم است. و اگر احیاناً چنین تعهدی صورت گرفته باشد، در حالت عهد شکنی از سوی یکی، دیگری میتوانست آن عهد وسوگند را به رخ، عهد شکن بکشد.

چرا امیر نصرالله خان آن تعهد را هنگامی که امان الله خان دست به قیام علیه او زده بود، علنی نساخت؟

پس چنین سندی در حاشیه کتاب مقدس هرگز نبوده و نیست.

دومین شک داکتر کاظم به موجودیت حزب سری دربار متکی به ترکیب آن است که غبار از آن تذکر داده و در جمله اعضای آن میتوان از اشخاصی چون سردارعبدالقدوس خان، نادر خان، و محمد ولی خان دروازی و شجاع الدوله، تحت رهبری شهزاده امان الله  را بر شمرد.

داکتر کاظم یک جا شدن این چهار نفر را با افکار و تمایلات مختلف و متضاد شان غیر ممکن تشخیص داده، میگوید ممکن نبود آنها در یک موضوع کلان سیاسی با هم فکر و همنظر باشند. رجوع شود به مقالۀ توضیح مختصری به داکتر هاشمیان، منتشره افغان جرمن.

تحلیل و تبصرۀ این قلم: اولتر از همه باید تصریح کرد که داکتر صاحب سید عبدالله کاظم یک شاگرد غیر مستقیم غبار است و درعین حال برخلاف علامه حبیبی، استاد محمد عزیز نعیم، استاد نگارگر، استاد سیستانی و منتتقدین بیشمار غبار، از مؤیدان سر سخت کتاب تاریخ افغانستان در مسیر تاریخ اوست.

اما در مورد حزب سری ادعایی غبار، گویا، بدون ذکر نامش  موافقت نداشته، چنانکه در مورد انگیزه های ادعای غبار و صحت وثقم آن، از توضیحات و تشریحات مزید، و اینکه غبار دروغ گفته است، برخلاف طرز دید شاغلی سیستانی، خود داری میفرمایند.

اینکه شاغلی سیستانی از زبان و قلم داکتر صاحب کاظم نگاشته اند که امضاء چنین سندی از طرف امان الله و دیگر اعضاء حزب سری دربار به نصرالله خان، دور از عقل و منطق سالم است، قابل تأمل است، بدین مفهوم که:

توضیح نگردیده است که منظور از این «عقل و منطق سالم » چیست ؟

این عقل و منطق سالم تراویدۀ کدام مغز وعقل کل است؟

معیار های سنجش این عقل و منطق سالم چیست؟

روی کدام فورمول و معیار علمی و از قبل وضع شده ، میتوان به حقانیت همچو عقل و منطق سالم دسترسی پیدا کرد؟

استاد سیستانی در مورد استدلال و منطق قوی، استاد کاظم یاد اوری میکنند، که نظر خوشبینانۀ خود شان است.

دلیل این عقل و منطق سالم در نوشتۀ استاد سیستانی متکی بر این سؤال است که:«چرا امیر نصرالله خان آن تعهد را هنگامی که امان الله خان دست قیام علیه او زده بود، علنی نساخت؟

باید توضیح نمود که نخست، امان الله خان اصلاً دست به کدام قیامی علیه نصرالله خان نزده بود، بلکه بمنظور کسب استقلال کشور، خود را مستحقتر از برادر کلان و کاکای خود، نصرالله خان شمرده و لذا اقدام به اعلام سلطنت نمود.

قابل تذکر است که به اساس عنعنۀ وراثت، مقام سلطنت به پسر بزرگ میرسد نه به برادر.

و از طرفی، سردارعنایت الله خان به پیروی از شاغاسی علی احمد خان، فورا و بدون تأمل، به کاکای خود بیعیت کرد، این عمل، انصراف از دعوای سلطنت از طرف عنایت الله خان ، بدون کوچکترین تردید، برادر کوچک یعنی امان الله خان را مستحق سلطنت به اساس وراثت و عنعنه میسازد.

ثانیاً همینکه نصرالله خان از عزم جزم امان الله خان مبنی بر اعلام سلطنت و بیعت درباریان و مردم کابل به برادر زادۀ خود اطلاع یافت «عقل و منطق سالم» به او حکم کرد که عنعنۀ اصل وراثت را احترام نموده و ضمناً شناخت عمیقی که از لیاقت و اهلیت و شجاعت و عزم راسخ و فهم و تنور برادر زادۀ خود داشت، صفاتیکه خود از آن محروم بود، عاقلانه و عاملانه، از ادعای سلطنت خود منصرف شد و به برادر زادۀ خود بیعت نمود.

مطلب اخیر اینکه در آن تعهد نامه، چون از بین بردن امیر حبیب الله مطرح بود، لذا نصرالله خان به این اندازه لوده و احمق نبود، که بدست خود، خود را مسئول قتل برادر خود بسازد. این سؤال در بطن خود با «عقل و منطق سالم» همنوایی ندارد.

شاغلی سیستانی در پراگراف دوم، در مورد ترکیب حزب سری دربار با ترکیبی که غبار از آن تذکر داده و در جمله اعضای آن از عبدالقدوس خان و نادر خان و محمد ولی خان دروازی و شجاع الدوله تحت رهبری شهزاده امان الله ، یاد آوری میکند، از نظر داکتر سید عبدالله کاظم مینویسد که یکجا شدن این چهار نفر با داشتن افکار و تمایلات مختلف و متضاد شان ناممکن تشخیص گردیده، زیرا امکان نداشت، آنها در یک موضوع کلان سیاسی با هم، همفکر و همنظر باشند.

تبصره این قلم:

شاغلی سیستانی نظریات شاغلی داکتر صاحب کاظم را به مثابۀ وحی منزل شمرده که قبول و اطاعت از آن واجب است.

توجه به نکات ذیل قابل تأمل است:

یک – ذواتی که اسماء شان قبلاً تذکر رفت، همه اشخاص سیاسی بودند.

دو – ذوات مذکور آررزومند قدرت و حکومت داری بودند.

سه – ذوات مذکور مخالف حکومت و زعامت امیر حبیب الله خان بودند.

چهار – ذوات مذکور خواهان تغییر و تحول و استقلال کشور بودند

پنج – ذوات مذکور خواهان از بین رفتن امیر حبیب الله خان بودند.

بدین حساب افراد مذکور، صاحب مشترکات بسیار نزدیک در افکار سیاسی و اهداف بسیار بزرگ مملکتی بودند. چنانکه بعداً، ایشان در دورۀ سلطنت غازی امان الله، از مقربان بزرگ دربار شناخته شده و به مقام های بزرگ دولتی گماشته شدند.اختلافات سلیقوی هیچگاه مانع همکاری و ائتلاف و اتحاد تکتیکی عناصر سیاسی شده نمیتواند.

چنانکه چرچل گفته است که در سیاست نه دوست دائمی وجود دارد و نه دشمن دائمی.

یک مثال برجسته هم در تاریخ کشور ما، ائتلاف و اتحاد تاکتیکی یک ناسیونالست و مسلمان بزرگ مانند سردار صاحب داؤد خان با عناصر منکر خدا و ایادی، وابسته به کرملن بود که شخص داکتر سید عبدالله کاظم آن را یک حرکت تکتیکی سردار صاحب میدانست که در یک هدف بزرگ غیر قابل تصور، مئتلف شدند.

استاد سیستانی در مورد افسانه یا حقیقت حزب سری دربار ادعایی غبار، موضوع را زاویۀ عقدۀ شخصی غبار نیز ارزیابی نموده و مینویسد:«اینکه چرا غباردر توطئۀ دربار مظنون واقع شد، پوپلزایی [پوپلزی] میگوید که غبار از جملۀ رفقای محمد اختر خان پسر ناظر محمد صفر خان امین الاطلاعات امیر نصرالله خان بود.»

محمد اختر خان همان کسی است که دسیسۀ قتل شاه امان الله را یک ماه پس از اعلان استقلال افغانستان در بند قرغه کابل سازمان داده بود، ولی مؤفق نشد. غبار بنابر رفاقت خود با محمد اختر به اتهام همین قضیه مورد سوء ظن قرار گرفته و تحت نظارت قوماندان امنیه شجاع الدوله خان قرار داشت.

اما غبار چون شخص هوشیار و نویسدۀ برجسته بود، بزودی خود را در قطار هواداران شاه امان الله تثبیت کرد و هنگامی که با مدیر جریده ستاره افغان منهاج الدین شینواری به قطغن فرستاده شد ، غبار با ضمانت شجاع الدوله خان ، بحیث مدیر جریده ستاره افغان مقرر گردید و هنگامی که شجاع الدوله بحیث والی هرات تبدیل گردید، غبار را با خود به هرات برد. پوپلزی.

این اولین باری است که با چاپ کتاب پوپلزایی [پوپلزی] مطلع میشویم که غبار در قضیه محمد اختر مورد سوء ظن دربار قرار گرفته و تحت نظارت قوماندانی امنیه قرار گرفته است.»

…. که تا امروز هرکه داستان حزب سری دربار را میخواند فکر میکند، امان الله خان بوسیله شجاع الدوله، قاتل امیر حبیب الله خان بوده است.

استاد سیستانی، ادامه میدهد که نه در کتب پوپلزایی، نه فیض محمد کاتب، نه علامه حبیبی و نه در کتاب شرح خاطرات محمود طرزی که توسط فرزندش عبدالوهاب خان طرزی بدست نشر رسید، ذکری از حزب سری دربار رفته است.

استاد سیستانی مینویسد که:  دانشمند باریک بین و دقیق افغان داکتر کاظم با تحقیقات وسیع و همه جانبه و تحلیل و تجزیه روایات مختلف خویش در این زمینه، به این نتیجه دست یافته است که اتهامات برخاسته از داستان حزب سری دربار و نشان دادن شجاع الدوله غوربندی، به حیث قاتل امیر حبیب الله، بجز یک شایعه، برای بد نام کردن شخص شاه امان الله، چیز دیگری نبوده است.

شاغلی سیستانی ادامه میدهد: … بنابر توضیحات داکتر کاظم قاتل امیر حبیب الله خان شخصی «بنام مصطفی صغیر»  یک ایجنت انگلیس بوده است که با پلان از قبل آماده شده انگلیس در همدستی با عناصر پر نفوذ در اطرف امیر «منظور نادرخان است»[روی کدام سند؟ – مومند] صورت گرفته است و بعد در ترکیه قبل از انجام ترور اتاتورک، دستگیر و حین استنطاق خود به قتل امیر حبیب الله اعتراف کرده است.

شاغلی سیستانی در پاراگراف اخیر خود، چنین دوام داده است:«…غبار آن را به خاطری که مظنون دسیسه، در قضیه امان الله در بند قرغه شده بود و مدت سه سال زیر نظارت قرار داشت، طوری که درعین توصیف از امان الله، وی را قاتل پدرش معرفی کند.

حالانکه قاتل امیر حبیب الله شخص دیگری بنام «مصطفی ساغر» هندی الاصل جاسوس انگلیس بوده است. پایان

تبصره و تحلیل این قلم: متأسفانه غبار در قسمت گزیدن نام حزب سری دربار مرتکب اشتباه شده است، بهتر میبود که غبار نام یک «گروپی از آزادی خواهان» را برآن میگذاشت، چنانکه، موجودیت این گروپ معدودی از آزادی خواهان و قدرت طلبان یک واقعیت انکار ناپذیردرآن دوره است.

ذوات این افراد یا گروپ  مئتلف مانند شهزاده امان الله، نصرالله خان، سپه سالار نادرخان و ازبک بخارایی معروف به ولی دروازی، همه ذوات سیاسی، آزادی خواه، آرزومند زعامت کشور و ذواتی هم مانند ازبک بخارایی حتی جمهوری خواه بودند.

تعهد این ذوات با در نظر داشت تفاوت های فکری شان، در روی کتاب مقدس یک عمل عاقلانه و منطقی بود.

با در نظر داشت افکار انقلابی و استقلال طلب این ذوات، آیا ممکن بود که در موجودیت امیر حبیب الله خان، استقلال افغانستان را بدست آورد؟

آیا برای ذوات مذکور قابل تحمل بود که حد اقل سی سال دیگر منتظر بمانند که امیر حبیب الله خان به مرگ طبیعی خود بمیرد؟

هرگز نه

آیا در صورت وفات نورمال حبیب الله، کدام شخص وارث تاج و تخت شناخته میشد، فرزند کلان محافظه کار، عنایت الله یا فرزند انقلابی، امان الله؟

طبعاً سردار عنایت الله

آیا وراثت تاج و تخت به سردار عنایت الله خان محافظه کار، برای ذوات انقلابی و در رأس برای شهزاده امان الله قابل قبول بود؟

هرگز نه

پس راه حل و رسیدن به هدف بزرگ آزادی و استقلال چه بود؟

منطقاً از میان برداشتن امیر حبیب الله

آیا راه سومی برای گروپ آزادی خواهان و قدرت طلبان برای نیل به اهداف شان وجود داشت؟

جواب منفی است.

آیا روابط نصرالله خان با برادرش حبیب الله خان و روبط شهزاده امان الله با پدرش و روابط مادرامان الله خان با شوهرش نورمال بود؟

هرگز نه

لذا قتل حبیب الله خان توسط این گروپ یک واقعیت است، که نه نصرالله خان به مرگ برادر اشکی ریخت و نه مادر امان الله و نه شهزاده امان الله.

شهزاده امان الله باید قبل از همه چیز سه روز را بنام عزای ملی اعلام میکرد و در مسجد عید گاه فاتحه میگرفت.

اعلام گرفتن انتقام پدر یک حربۀ سیاسی، برای زدودن اشتباه قتل پدر از خودش و شکست رقبای سیاسی اش مانند نصرالله خان بود.

چناکه تمام وعده های تند و تیزامان الله برای گرفتاری مجرمین قتل پدرش، با اعدام یک آدم بی گناه بنام کندک مشر علی رضاء خان و آنهم به بهانۀ عدم اقرار خاتمه یافت و هرگز دنبال نگردید.

آیا داکتر صاحب کاظم به حیث یک مسلمان متدین و حاجی و هم چنان شاغلی سیستانی به حکم و جدان گفته میتوانند که اعدام علی رضاء خان یک اعدام سیاسی نبود؟

موږ په خپله جنتی او ملتی ژبه کی یوه کره وینا لرو چی:«خدای چا ندی لیدلی خو له حکمتوی یی پیژنی»

مردم افغانستان با درکی که از جریان اختلاف میان مادر امان الله خان و خود امان الله با حبیب الله خان داشتند، در قتل حبیب الله خان برامان الله خان مظنون بودند، چنانکه نه تنها این سوء ظن در داخل کشور بلکه در افکار و تلقیات شخصیت ها و نویسندگان ماوراء سرحدات و حتی حامیان سر سخات امان الله خان یعنی نیم قاره هندوستان نیز منعکس گردیده است.

طور مثال پروفیسر رشید در مضمون تحت عنوان (شاه امان الله او دسقو زوی) از زبان یک پشتون مبارزو  معروف آزادی هندوستان به نام محمد علی جوهر، منتشرۀ سایت افغان جرمن مینویسد که:«… د هند د خپلواکۍ نامتو مبارز پشتون محمد علی جوهر دی چی د هندوستان د خپلواکۍ د لاری په مبارزه کی د ځانګړی مقام خاوند دی او د شاه امان الله او د افغانستان د خپلواکۍ د کلکو پلویانو او حامیانو څخه وه، د امانی حکومت د سقوط پر مهال ده ډیری هلی ځلی وکړی چی باید شاه امان الله چی د انګریزی استعمار د خپلو شومو مرامونو په خاطر د سقویانو او انګریزی عمالو د شرارت او دسیسو له امله بی واکه کړی دی، بیرته د واک خاوند شی .

ارواشاد محمد علی د خلافت د تحریک له لاری ډیری هڅی وکړی چی امان الله خان بیرته په افغانستان کی د واک خاوند شی.»

ولی همین شخصیت و مبارز بزرگ نیم قاره هندوستان و حامی قدرت مجدد غازی امان الله در کتاب خاطرات خود، از نقش غازی امان الله در میان برداشتن امیر حبیب الله، چنین یاد آوری میکند:

«.. نو شاه امان الله له نن څخه لس کاله دمخه د خپل پلار د وژنی وروسته د خپل کاکا د لیری کیدو او بیا د خپل مشر ورور د یوی خواته کولو په پایله کی د افغانستان پاچا کیدل او بیا د برتانیی په وړاندی دآزادۍ جګړه …)

یک روایت تاریخی است، زمانیکه انقلابیون روم، به امپراطور یا امپراتور روم حمله کردند، پسرش بروتوس نیز خنجری به جان پدر فرو برد.

امپراطور گفت: بروتوس! تو هم؟

پسرش جواب داد:

پدر من ترا دوست دارم ولی روم را بیشتر از تو دوست دارم.

اگر امان الله خان و عناصر استقلال طلب در کشتن حبیب الله خان نقشی داشتند به خاطر اینکه تمام آن ذوات عاشق استقلال افغانستان بودند، و به استرداد استقلال، بر دوام حکومت حبیب الله ترجیح میدادند.

پس کشتن یک فرد ولو که امیر باشد، به منظور یک مرام مقدس و بزرگ ملی، چه عیبی خواهد داشت؟

استاد سیستانی در پاراگراف پنجم قسمت دوم مقالۀ خود تحریر میدارد که :« غبار اگر این اسرار را از زبان محمد ولی خان دروازی و یا شجاع الدوله خان غوربندی روایت میکرد، بیشتر قابل قبول و پذیرش میبود، ولی بدون نشان دادن هیچ مأخذ و منبعی ….»

البته منظور شاغلی سیستانی همین روایت غبار در مورد حرب سری دربار است که هم شاغلی داکتر کاظم و هم شاغلی سیستانی در قسمت ثقم آن تلاش دارند، زیرا قبول موجودیت حزب سری دربار، پای امان الله خان را در قتل پدرش میکشاند، غافل از اینکه غبار به همین منطق و استدلال شاغلی سیستانی عمل کرده است، بدین معنی که غبار در کتاب خود به صراحت میگوید که در زمان مأموریتش در هرات، شحاع الدوله به او یعنی غبار اعتراف کرده بود که حبیب الله را خودش یعنی شجاع الدوله به قتل رسانیده است.

لذا اگر روایت غبار در مورد حزب سری دربار متکی بر گفتار ولی دروازی و یا شجاع الدوله نیست و لی روایت غبار در زمینۀ قتل امیر حبیب الله متکی به قول خود شجاع الدوله است، که باید قناعت شاغلی کاظم و شاغلی سیستانی را فراهم سازد و درغیرآن، دلایل رد آن را توضیح کنند.

استاد سیستانی در پایان مقالۀ خود به استناد ادعای فوق الذکر شاغلی داکتر کاظم، که قاتل حبیب الله خان شخصی بنام «مصطفی صغیر»، یک ایجنت انگیس بوده است که با پلان قبلی و در همدستی با عناصر پر نفوذ در اطراف امیر [منظور نادر خان است- سیستانی] صورت گرفته است و بعد در ترکیه قبل از انجام ترور اتاترک، دستگیر و حین استنطاق خود به قتل امیر حبیب الله اعتراف کرده است. مصطفی صغیر یا ساغر را، با یقین کامل و بدون کوچکترین تأمل و بیشتر به شکل یک فتوی، قاتل امیر حبیب الله خان دانسته است.

آخرین تأمل و تبصرۀ این قلم، بر فتوای شاغلی کاظم و شاغلی سیستانی در مورد مصطفی صغیر یا مصطفی ساغرو قتل امیر حبیب الله:

شاغلی سیستانی به حیث یک مؤرخ، تلاش فراوان به عمل آورده تا مدلل سازد که روایت حزب سری دربار، میرغلام محمد غبار، مبتنی بر دلایل عدیده به شمول عقدۀ روحی غباراز حکومت وقت، فاقد پشتیوانۀ مدارک و اسناد و منبع روایت است، بخصوص با ارائه نظربزرگترین دانشمند معاصر کشور یعنی علامه حبیبی «علامه حبیبی بیشتر از یکصد و سی اثر علمی از خود به یادگار گذاشته است» در مورد شیوۀ تاریخ نگاری و تداخل انگیزه های انفسی غبار، در قسمت توجیه وقایع تاریخی، غبار را به دو پیسه ساخته است.

ولی طوریکه قبلاً تذکر دادم، میرغلام محمد غبار، درمورد قتل امیر حبیب الله از زبان شخص شجاع الدوله و زمانیکه وی در هرات همکار شجاع الدوله بود، به صراحت و به صورت مستند مینویسد، که شجاع الدوله به غبار گفته بود، که امیر حبیب الله را خودش یعنی شجاع الدوله به قتل رسانیده بود.

و این عین مطلبی است که شاغلی سیستانی از غبار توقع دارد و معترض است که اگر غبار روایت حزب سری دربار را متکی به قول ولی دروازی و شجاع الدوله میساخت، روایت و ادعایش قابل توجیه میبود.

ولی  شاغلی داکتر صاحب کاظم  و شاغلی سیستانی، درین مورد خاص، خاموش مانده اند.

بهتر این میبود که شاغلی کاظم و سیستانی این ادعای غبار را نیز به دلایلی که نزد شان بود، رد میکرد و یا حد اقل میگفت که غبار درین مورد هم دروغ میگوید.

داکتر صاحب کاظم نه تنها به رد گفتارغبار، نپرداخته اند، بلکه به تخلیق یک فرضیۀ خودش در مورد قتل امیر حبیب الله، منهک شده اند که در آثار مؤرخین و محققین بزرگ مانند علامه کاتب، استاد پوپلزی، محی الدین انیس، علامه حبیبی، استاد کهزاد، سید قاسم رشتیا، عبدالهادی داوی و دیگران وجود ندارد و یا احیاناً از نظر من نگذشته و یا هم فراموش کرده ام.

استاد سیسانی همانطوری که در موضوعات مطرح تاریخی و تحقیقی خواهان مدرک است، باید با این فتوای اخیر خود که شخصی به نام «مصطفی ساغر» ، جاسوس انگلیس، طبق پلان قبلی به همدستی نادر خان، به قتل امیر حبیب الله مبادرت ورزیده است، قبل از اینکه ادعای شاغلی استاد کاظم را به مثابه وحی منزل قبول کند، از دلایل و مدارک و اسناد شاغلی کاظم، درین قسمت یاد آوری مینمود.

اولتر از همه این یک گپ مسخره نیست که نظر این گروپ و یا افراد استقلال طلب یعنی امان الله خان و نصرالله خان و نادر خان و شجاع الدوله و ولی دروازی، بمنظور کسب استقلال برای هدف از بین بردن امیر حبیب الله با هدف انگلیس برای از بین بردن دوست بزرگ خود امیر حبیب الله، در موازات کامل قرار داشت؟

به نظر شاغلی داکتر صاحب کاظم ، دلیل هدف انگلیس در قسمت از بین بردن دوست وفادارش امیر حبیب الله خان، به قدرت رسانیدن نادر خان بود، که جز، تخیل، افسانه و سفسطه تاریخی چیز دیگری شمرده نمیشود.

نظریات و تحقیقات تاریخی شاغلی داکتر صاحب کاظم، بعینهی و کُت مُت مانند غبار، به حیث یک شخصیت سیاسی و صاحب نظریات سیاسی منحصر به خودش، فاقد انگیزه های شخصی و انفسی شده نمیتواند، و با قلم توانایی که دارد، حتی استاد سیستانی را منقاد گفتار خود ساخته و درین فن مانند غبار سر آمد اقران است. به قول علامه داکتر اقبال:

فلسفی را با سیاست دان به یک میزان مسنج

چشم آن خورشید کوری، دیدۀ این، بی نمی

آن تراشد قول حق را حجت نا استوار

وین تراشد قول باطل را دلیل محکمی

شاغلی سیستانی در مضمون مورد بحث و برای قناعت مطالعه کنندگان به شمول این قلم و به منظور رفع هر نوع گمراهی و مشوب ساختن اذهان مردم باید تمام دلایل علمی و منطقی و مستند شاغلی کاظم را توضیح میکرد و به فتوای بدون استناد پناه نمی برد!

طور مثال:

یک- سوانح مکمل مصطفی صغیر یا ساغرتوضیح گردد.

دو-  مصطفی صغیر یا ساغر، چطور و از کدام تاریخ و کدام طریق با رجال بزرگ مملکتی مانند نادر خان روابط ایجاد کرد؟

سه- استاد سیستانی در قسمت نقل قول از شاغلی کاظم نام این آدم را «مصطفی صغیر» نوشته است ولی در پاراگراف اخیر قسمت دوم مقالۀ خود او را، بنام «مصطفی ساغر یاد میکند، به این حساب شاغلی سیستانی به درستی نمیداند که نام این آدم مصطفی صغیر است و یا مصطفی ساغر؟

نام  درست جاسوس تا تحریر این سطور، در مقاله شاغلی سیستانی اصلاح نشده و حتی داکتر صاحب کاظم نیز متوجه آن نگردیده است.

چهار- حبیب الله خان خادم انگلیس بود و امان الله خان سمبل دشمنان انگلیس، لذا چرا دولت انگلیس به عوض دوست وفادار و فرمان بردار خود امیر حبیب الله، دشمن بزرگ خود، امان الله خان را توسط مصطفی صغیر یا مصطفی ساغر نکشت؟

چنانکه خواست در ترکیه منبع الهم بخش امان الله یعنی مصطفی کمال را به قتل برساند!

پنج – این جاوسوس انگلیس به کدام تاریخ و از کدام طریق به افغانستان آمد و چه وقت از افغانستان به صوب کدام کشور خارج شد؟

شش – این جاسوس در دربار با کدام شخصیت های عالی رتبه و از کدام طریق معرفت پیدا کرد؟

هفت – این جاسوس با درباریان مانند مستوفی الممالک و با شخص امیر معرفت و روابط بر قرار کرده بود و یا نه؟

هشت- این جاسوس با نصرالله خان، امان لله خان، نادر خان، دروازی، طرزی، شجاع الدوله و دیگران نیز روابط داشت و یا نه؟

نه- این جاسوس در شب قتل چطوراز ردیف صد ها عسکر و گارد محافظ، چگونه، خود را  به خیمۀ امیر رساند؟

و چطور کسی او را ندید؟

ده – این جاسوس علاوه از اینکه پس از قتل از خیمه برآمد، چرا از طرف صد ها نفر محافظین گارد سلطنتی دیده نشد؟

یازده – این جاسوس بعد از قتل امیر چند وقت در افغانستان بود؟

دوازده – این جاسوس چرا موجب شک و شبه تمام درباریان و دوستان امان الله خان قرار نگرفت.

سیزده – چرا مؤرخین بزرگ وقت، مانند علامه کاتب و استاد پوپلزی و دیگران در مورد این جاسوس چیزی نگفته اند.

چهارده – چرا این جاسوس در ترکیه در مورد قتل امیر حبیب الله اعتراف کرد در حالیکه او به منظور کشتن اتاتورک رفته بود؟

پانزده – آیا مستنطقین ترکیه که طبعاً در مورد قصد کشتن اتاتورک از جاسوس استنطاق میکردند، جاسوس روی کدام انگیزه و دلیل به قتل امیر حبیب الله اعتراف کرد؟

شانزده – باید توضیح گردد که این معلومات از کجا بدست آمده و چقدر صحت دارد؟

هفده – آیا این جاسوس در ترکیه اعدام یا حبس ابد و یا هم از کشور ترکیه اخراج گردید؟

هژده – اگر این جاسوس در ترکیه اعدام نگردید، چرا دولت اتاتورک او را به حکومت امان الله خان تسلیم نکرد؟

نزده – یک سؤال اساسی و مهم درینجاست که اگر قاتل امیر، همین جاسوس انگلیس مصطفی صغیر یا ساغر باشد، چرا شاه علی رضاء خان کندک مشراز بردن نامش تا حلقه دار خود را نمود؟

شاغلی سیستانی دلیل آن را جبن و ترس علی رضاء شاه میداند، مگر ترس از کی؟

آیا ترسی بالاتر از ترس حلقه دار وجود دارد؟

و آنهم از یک جاسوس؟

که با ذکر نامش از طرف کندک مشر علی رضاء خان، به جای خودش مصطفی صغیر یا ساغر، اعدام میشد.

لذا، با قاطعیت تمام میتوان نتیجه گرفت که قتل امیر، توسط شجاع الدوله، انجام پذیرفته و ترس کندک مشر علی رضاء خان از پاد شاه مملکت و دربار بود، نه مصطفی صغیر یا ساغر.

آفتاب آمد دلیل آفتاب

تا زمانیکه شاغلی کاظم و شاغلی سیستانی به تمام سؤالات مطروحۀ فوق الذکر جواب صریح و منطقی ابراز نکنند، ادعای شان در مورد قتل امیر حبیب الله توط مصطفی صغیر یا ساغر، به سویه قصه های ملا نصرالدین مضحک و خند آور است.

در مقالۀ استاد سیستانی، اشتباهات انشایی قابل ملاحظۀ وجود دارد.

از اشتباهات محتمل دستوری خود، قبلاً معذرت طلبم.

با عرض حرمت.

—————————————————————————————————–

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.