شناخت و برداشت من از شخصیت و افکار فقید

محمد داؤد مومند

0 511

شناخت و برداشت من از شخصیت و افکار فقید

 داکتر حسن کاکړ

این جانب از زمانیکه فقید داکتر حسن کاکړ از سانتیاگو به شمال کلیفورنیا منتقل ګردیدند، با ایشان از نزدیک معرفت و آشنایی حاصل نمودم و در طول سالیان متمادی، بارها از مصاحبت و مجالست شان اکتساب تلذذ نموده ام.

موصوف از نظر فزیکی یک آدم میانه قد، رنګ جلدش مایل به سفیدی، ګویا مخلوطی از رنګ ګندمی شرقی و رنګ متمایل به سفید اروپایی بود.

موهای سرش سفید و دایم عینک ذره بینی به چشم داشت، وی آدم خوش سیما و قواره به اصطلاح نورانی داشت. وی از نظر شکل و شمایل ظاهری، به یک فرد متفکر و فیلسوف شباهت بهم میرساند.

وی آدمی بود خوش صحبت- ظریف و بذله گو، و در عین حال مهمان نواز و ترجیح میداد که دایم در مجمع دوستان حضور داشته باشد.

او خود را همیشه به تمام مجالس سیاسی، ثقافتی، عروسی ها و محافل ترحیم میرساند.

داکتر کاکړ به سخن رانی ها در محافل علاقه خاص و مفرطی داشت، سخانش معمولا طولانی، فاقد جذابیت و خسته کن میبود.

به عبارت دیگر داکتر کاکړ نه تنها در فن خطابه بلکه در فن مناظره و مناطقه نیز خیلی ضعیف و مبتدی بود، عصبانیت و پناه بردن او به توهین و تذلیل جانب مقابل مناقشه، دلیل زبونی و بیچارگی توانمندی استدلال، کاکړ به شمار میرفت و در جریان مناظره، همیشه برای ثبوت مدعای خود به کتاب یا کتب خود ریفرنس میداد، این نوع بیچارگی کاکړ مرا به یاد معلم مسایل دینی و ملا امام خانه گی ما در تالقان یعنی مرحوم مولوی بسم الله خان لغمانی می انداخت، مولوی بسم الله خان نیز زمانیکه در مناظره خود بی جواب میماند میگفت:« صبر کن که کتاب را ببینم.»

داکتر کاکړ در زمره داکتر صاحب کوچی، داکتر صاحب سید عبدالله کاظم، استاد داکتر عبدالرحمن زمانی، داکتر صاحب نورزوی، شاغلی کهزاد و دیگران از زمره قلم بدستان و سیمای روشناس شمال کلیفورنیا به حساب میرفت.

خانم داکترکاکړ، بی بی مریم ، یک میرمن مهربان، با احساس و وطندوست است، میرمن کاکړ از حال اسفناک و رقت بار میرمن ها در کشور رنج فراوان میبرد، میرمن کاکړ در قسمت صنایع دستی از استعداد فراوان برخوردار است.

ناگفته نماند که میرمن کاکړ وظیفه درایوری فقید کاکړ را نیز به عهده داشت، ورنه بیچاره کاکړ چی میکرد؟ گویند خداوند سبب ساز است.

فرزندان کاکړ بعد از آموزشی های لازم از طرف مقامات مربوطه رسمی در اضلاع متحده، در زمان حامد کرزی به افغانستان گسیل گشتند و به مشاغل معینه در ارگ و مقامات حساس سیاسی مانند مشاوریت کرزی و غیره اشتغال ورزیدند. بسیار احتمال دارد که کاکړ ممکن روی همچو مصلحت ها تقریبا تا آخرعمردرحمایت حکومت حامد کرزی یا به عبارت بهتر« ببرک ثانی » قرار داشت.

کاکړ دارای افکار ماتریالستی بوده و به مذهب و دین عقیده نداشت یعنی وی به تقدم و اصالت ماده بر معنویت و روحانیت اعتقاد داشت و موجودیت شعور را در ماده تصدیق مینمود، یا به اصطلاح مردم ما کاکړ یک آدم «دهری» بود، روی همین دلیل من استعمال کلمه «فقید» را به عوض «مرحوم» که وجه مذهبی دارد، در مورد شان مرجح میدانم.

کاکړ ممکن در حدود سی جلد کتاب نوشته باشد، وی در وقت خود یگانه مؤرخی بود که سند ماستری خود را در رشته تاریخ از پوهنتون اکسفورد لندن و سند دوکتورای خود را از پوهنتون « پرنستن» اضلاع متحده امریکه بدست آورد.

من باری به ایشان پیشنهاد نمودم که با همچو سابقه اکادمیک چرا در پوهنتون معروف «برکلی» که در جوار منزلش قرار داشت، وظیفه تدریس را بدوش نگرفته و با معرفی تاریخ وطن مصدر خدمت نمیگردند؟

ولی موصوف به همچو خدمتی برای معرفی تاریخ وطن علاقه نگرفت و احساس تنبلی میکرد.

داکتر صاحب روستار تره کی که یکی از بانیان و سیمای تابناک محوری جبهه قیام استادان پوهنتون، علیه تجاوز شوروی است، در مضمون خود تحت عنوان « فصلی از تاریخ مبارزات سیاسی پوهنتون کابل » از جذب و پیوستن داکتر حسن کاکړ، به حلقه استادان پوهنتون توسط خودش یاد آوری مینماید.

داکتر کاکړ در قسمت آراء و نظریات خود به سویه نصوص آسمانی معتقد و مصر بود و تلاش هر نوع استدلال و کنګاش منطقی در برابر نظریات شان، در حقیقت کوبیدن میخ در سنگ شمرده میشد و ابرام مزید در زمینه به بد بینی و کدورت خاطر و حتی نفرت شان مبدل میگشت.

چنانکه روی همچو احساس کاذب و غرور و نخوت نهایت بیجا، سر عداوت و شقاوت را با محقق و مؤرخ مو شگاف استاد داکتر عبدالرحمن زمانی، گرفت و با بی منطقی تمام به افترا، تهامات و تعرضات نهایت شخصی و طفلانه علیه داکتر صاحب زمانی پرداخت، در نتیجه همچو مناقشه و کنگاش ها در مسایل تاریخی، داکتر کاکړ کاملا در برابرمنطق بسیار قوی داکتر صاحب زمانی که در امر تحقیق مسایل تاریخی ید طولی و توانا دارند، چنانکه محترم سیستانی نیز در بسا موارد از ایشان طلب استمداد و تنویر میجویند، شکست خورده، زبون و لاجواب ماند.

بخاطر دارم آخرین پاسخ نامعقول داکتر کاکړ در برابر داکتر صاحب زمانی پوره مدت یکسال را دربر گرفت، و بعد از آنهم، دلایل ضعیف و خنده آوری را بهم بافت که بالاتر از سویه یک متعلم صنف نهم نبود.

داکتر کاکړ که از برکت دوره درخشان اعلیحضرت محمد ظاهر شاه«رح» مانند سایر هم قطارانش آدم شد و چانس تحصیلات عالی را به انگلستان و اضلاع متحده بدست آورد، متأسفانه به حیث یک آدم به اصطلاح نمک حرام، از پادشاه مغفور به نیکویی یاد نمیکرد، درحالیکه روی طمع مادی، ثناگوی حامد کرزی «ببرک ثانی»، معاش خور آی اس ای پاکستان و جیره گیر حکومت فاسد ایران بود.

جای تأسف است که یک عده عناصرابن الوقت مانند حسن کاکړ در وقت دوره سلطنت، خاک پای شاه مرحوم را توتیای چشم خود میساختند، و قانون اساسی سال 1964 دهه دیمکراسی را به حیث وثیقه ملی و به مثابه کتاب مذهبی در خور احترام و تقدس میپنداشتند، ولی بعد از سقوط سلطنت، به مذمت شاه مرحوم و دوره طلایی دهه دیمکراسی به تفاضل و تفلسف و تفاخر، تظاهر میکنند، تفو برتوای چرخ گردون تفو، تفو بر تو ای آدم دون تفو.

کاکړدر مورد استاد پژواک نیز نظرنهایت منفی، داشته موصوف را فاقد یک شخصیت عالی و قابل قدر قلمداد مینمود.

روزی هم درمورد علامه عبدالشکور رشاد که یقینا بعد ازعلامه حبیبی، محیط ترین شخصیت علمی کشور ما بود، بمن گفت که علامه رشاد به استثنأ علم عروض در بقیه ساحات علمی شخص بی سوادی است.

یا الله، چه میشنوم، حسن کاکړ، عقل کل شد و علامه عبدالشکور رشاد بیسواد؟

همانگونه که طبق نظر دانشمندان بزرگ معاصر، علامه حبیبی، استاد محمد عزیز نعیم، سید قاسم رشتیا، اعظم سیستانی وغیره ، میرغلام محمد غبار چنان یک آدم خود بین، خود خواه و خود پرست بود که به جز شخص خودش، دیده موجودیت شخصیت مبارز دیگری را درجامعه، نداشت و قبول کرده نمیتوانست، شاگرد و پیروش حسن کاکړ نیز خود را به همان معیار، عقل کل و یگانه افغانستان تصور مینمود.

کسی را که خصلت تکبر بود

سرش پر غرور از تصور بود

روی همچو تشابه کرکتر و شخصیت، کاکر به میرغلام محمد غبار چپگرا، اعتقاد خاصی داشته و کرکتر فقید غبار را از نگاه استواری، متانت و وقار به کرکتر زعیم و مفکر بزرگ پشتون تبار، محمد گل بابا مقایسه مینمود که یک ادعای طفلانه، سفیهانه و کاملأ دوراز واقعیت بود.

غبار و پسر انقلابی اش حشمت خلیل، مدت شش ماه ، هر روزه به خانه ببرک ملعون، ایجنت مستقیم کی- جی – بی که غبار سال ها قبل بر آن، خودش ادعای جاسوس بودن او را میکرد شتافت، و با ببرک و یاران کی-جی- بی اش، به چانه زنی سیاسی پرداخت، تا اینکه ببرک، حلقه تفاهم را برغبار تنگ ساخته وغبار و پسرش را مجبور به فرار ساخت.

پیروان سازمان دیمکراتیک نوین، در همان آوان دوره آزادی خواهانه دهه دیمکراسی و قانونیت، شعار میدادند:

پرچمی را همچو میخ خیمه میخواهم مدام سر به سنگ و تن به خاک و ریسمان در گردنش

هم چنان کاکړ به صراحت ادعا مینمود که علامه سید جمال الدین افغان، ایرانی است.

علامه شیخ محمد عبده، مجتهد و مفکر بزرگ عالم اسلام و شاگرد مستقیم علامه سید جمال الدین افغان و علامه داکتر اقبال مفکر دیگر مشرق زمین و پیرو تفکرات اسلامی علامه سید جمال الدین افغان، علامه بزرگ ما را افغان میدانند، ولی حسن کاکړ گمراه، افتخارات تاریخی و مقدس ملی ما را دو دسته به ایران تقدیم میکند، مقوله معروف مردم ما« از خود کش بیگانه پرور» در مورد حسن کاکړ و همفکرانش صدق میکند.

باری، حسن کاکړ در برابر این سوال من که چرا مانند بسیاری مؤرخین و نویسندگان تاجک تبار از استعمال کلمه و خطاب «بابا» در مورد احمد شاه بابای کبیر خود داری نموده و به استعمال و خطاب درانی در مورد آن راد مرد کبیر اکتفا مینماید؟

کاکړ جواب سفیهانه داد و گفت استعمال خطاب «بابا » به اعلیحضرت احمد شاه به آفاقیت نظرم صدمه میرساند.

در حالیکه این خطاب از طرف کافه ملت افغان به احمد شاه بابا داده شده چنانکه فخر زمین نابغه ای روزگار حضرت سید جمال الدین افغان آن را در کتاب «تمت البیان» و علامه داکتر اقبال در کتب « جاوید نامه» و «مثنوی مسافر» تصدیق فرموده اند

مفکر بزرگ مشرق زمین علامه داکتر اقبال در اشعار خود او را بنام احمد شاه بابا یاد میکند نه احمد شاه ابدالی.

وجیزه پر مغز مردم مشعر است:

قدر زر زرګر بداند، قدر جوهر جوهری.

یکی از نظریات نهایت انحرافی داکتر حسن کاکړ، که ممکن از نظر داکتر جاوید ملهم شده باشد، در مورد یک شاخه بزرگ پشتون تباران کشور یعنی قوم غلزی است که کاکړ بدبخت آن را «غلزوی» تفسیر نموده و مام بزرگ این قوم یعنی« بی بی متو» را متهم به روابط نامشروع ساخته و مدعی است که خلقت قوم بزرگ غلزی که مناصفه قوم 55 ملیونی پشتون تباران (احصایه از دانشمند محترم داکتر صاحب خالدی است) منطقه است، از نطفه نامشروع است.

این نظر انحرافی را میر صدیق فرهنگ به استناد و متکی بر نظر داکتر حسن کاکړ در کتاب خود درج نموده است و هم وطنانی که تصور مینمایند، واضع این نظریه مردود و منحط، میر محمد صدیق فرهنگ است، در اشتباه قرار دارند.

باز هم به قول علامه داکتر اقبال که میفرماید:

ای بسا آدم که ابلیسی کند

ای بسا شیطان که ادریسی کند

خداوند کشور و مردم را از شر همچو اتهامات کاذب مؤرخین و نویسندگان مغرض و نظریات ضد ملی شان درامان نگه دارد.

با عرض حرمت

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Leave A Reply