نسل دیگری و با فرهنگ دیگری؟

محمد داؤد مومند

557

شاگرد وفادارچنگیز پهلوان یعنی احمد خان آریا، از گرفتن نام بزرگان سیاسی و ادبی و علمی کشور مانند میوندوال و استاد پژواک و ابراهیم صفا و علامه حبیبی و دیگران در سالیان پار و از گرفتن اسم استادان دستور و لغت و در مجموع ادبیات زبان و مبارزان مسلم راه تحفظ اصالت و کلتور و ثقافت السنه ملی در برابر تاراج فرهنگی ایران مانند استاد هاشمیان و استاد معروفی و استاد سراج وهاج و استاد وهاب زاده فریار، آتش به دامن گردیده و در یک جمله بی ربط و نامکمل، چنین «پورته» نموده است:( داؤد مومند …………مضحکتر ازهمه که او دست به دامن نویسندگانی که همه مدت قبل یعنی برخی از حدود یک سده به این سو جهان را پشت سر گذاشته اند و هم یک نسل دیگری و با فرهنگ دیگری تعلق دارند میبرد.)

گرچه، «دری» زبان پدری و مادری و اجدادی من نیست ولی درک کرده میتوانم که پاراگراف فوق الذکر به اندازۀ نا مرتبط و خام نوشته شده که دلالت بر بیسوادی کسیکه میکند که دعوای نویسندگی و علم و فضل فروشی، بخصوص در زبان فارسی را دارد و برای کلمات مبتذل باد بزن و موشک و چالش و دو چرخه و دولار و هزینه و صدهای دگر ایرانی، به فلالوژی ذهنیت ایران گرایانه خود پناه میبرد.

منظور وی در پاراگراف مبتذل فوق الذکر از:«نویسندگانی که همه مدت قبل» همانا دانشمند و متفکر بزرگ مرحوم میوندوال است که این قلم در رد مدعیات ستمی اش در مضمون مطول و مشرح خود معنون به ( سرطان ذهنی و بطنی، دیماگوگ های ضد پشتون و پشتونولی) تمسک ورزیدم و در قسمت استعمال کلمات مترادف از آن مرحومی و دیگران نام بردم.

و منظور او از این جملۀ که:« برخی از حدود یک سده به این سو جهان را پشت سر گذاشته اند» اشاره به تذکر من از نام های افتخار آفرین مبارزان ملی و مشعل داران علم و فضیلت و معرفت و فرهنگ ملی یعنی استاد هاشمیان و استاد معروفی و استاد سراج وهاج و استاد وهاب زاده فریار است.

واقعاً خجالت آور است که استناد بر افکار و نظریات  این ذوات با ایمان و صاحبان وجدان ملی درنظراحمد خان، شاگرد وفادار چنگیز پهلوان «مضحک» به نظر میرسد.

بد بختانه از وفات جانکاه  استاد فریار و استاد سراج، اطلاعی نداشتم ولی استاد معروفی، بزرگ ترین دشمن ترویج اصطلاحات ایرانی و تهاجم فرهنگی ایران شکر زنده است و اندرین باب از چنان منطق کوبنده برخور دار است که احد من الناس را یارای سبقت بر او نیست. استاد معروفی بیشتر از 250 مقاله علمی در مورد دستور و لغات زبان دری و مبارزه با تاراج فرهنگی ایران در سه ویب سایت معتبر به نشر رسانیده اند.

به خاطر دارم که سالیان بسیار قبل اخبار فاسد امید که از طرف ایران و ایجنت های قلاده به ګردن شان یعنی شورای نظار تمویل میگردید به استاد معروفی از روی حسادت و لجاجت و جهالت خطاب «انجنیر لغت» را  داد.

افتخار بر مبارزۀ فرهنگ پرستانه استاد معروفی.

مگر این خفت وجدان نیست که اتکاء و استناد این قلم برافکار و نظریات و تفکرات و اندیشه های بزرگ مردان و دانشمندان دیروز و امروز جامعۀ ما درتخیلات و توهمات احمد خان آریا، شاگرد وفا دار چنگیز پهلوان «مضحک تر ازهمه» قلمداد میگردد؟

این عنصری که مشربش قابل سؤال است، بی باکانه و طفلانه و غیر عقلانی و منطقی چنین «پورته» کرده است که:(داود مومند دست به دامن نویسندگانی که همه مدت قبل یعنی برخی از حدود یک سده به این سو جهان را پشت سر گذاشته اند و هر یک به نسل دیگری و با فرهنگ دیگری تعلق دارند می برد و نامهای آنها را چون ورد شامگاهی ای ردیف هم می کند، تو گویی همه آنه حاضر اند دستان مومند را در این مدعیات تبار گرایانه او به گرمی بفشارند.)

احمد خان آریای فارسیست، خود را منسوب به یک نسل دیگری متفاوت از استاد هاشمیان و استاد معروفی و استاد سراج و میرمن ملالی نظام و ذواتی که به اصالت اصطلاحات خودی و طنی معتقد اند میداند.

احمد خان آریای بد بین، هم چنان مدعی است که فرهنگ شخصیت های قابل قدر و فراموش ناشدنی فوق الذکر کهنه و فرسوده شده و خودش به حیث یک گنده پیر زنده دل باده مست ، صاحب فرهنگ نو و جدید و متمایز از فرهنگ ذوات فوق الذکر است.

به عبارت دیگر در پرتو، توهم این باده مست خود پرست، ظرف ده سال گذشته در جامعۀ ما چنان انقلاب فرهنگی ای عرض وجود نمود که باید بر فرهنگ ذوات عالیمقام فوق الذکر خط بطلان کشید!!

اگر به نظریات شخصیت های بزرگ علمی و فرهنگی و سیاسی مانند میوندوال و استاد پژواک و داوی و ابراهیم صفا و علامه حبیبی و دیگران که افتخار ملت افغان هستند، خط بطلان بکشیم و ایشان را معرف فرهنگ کهنه و فرسوده و فاقد  ارزش بدانیم، چه میراث فرهنگی برای مردم ما باقی خواهد ماند؟

احمد خان، این شاگرد وفادار چنگیز پهلوان، کیست و چیست که در ردیف ملا هیبت الله جاهل، به چنین فتوای سفیهانه متوسل میگردد؟

امروز بعد از صد سال مردم ما به افکار و آثار علامه محمود طرزی افتخار میکنند و نام نامی اش زنده است، تا زمنیکه آثار و کتب این بزرگ مردان در اختیار مردم افغانستان قرار داشته باشد، نامشان زنده و بر ایشان مباهات خواهند نمود.

اینکه احمد خان آریا، با ذکر نام و افکار میوندوال حساسیت دارد، دلیل روشن آن عدم اعتقاد احمد خان، به دین اسلام و تفکر ملیت است. در حالیکه مرحوم میوندوال یک فرزند فرزانۀ جامعۀ خود و یک شخصیت با فرهنگ، یک مسلمان متعهد و یک ملیت خواه بزرگ بود. درحالیکه احمد خان باده مست به حیث یک آدم دهری و ملحد نه به اعتقادات دینی مردم خود اعتقاد دارد و نه به تفکر ملیت خواهی.

این احمد خان ایران دوست، به مثابۀ یک ستمی بزرگ، ثقافت و فرهنگ و اعتقادات و روایات و پشتونولی کتلۀ بزرگ پشتونی را «ایدیالوژی منحط» قلمداد میکند که این به ذات خود معرف و مبین و ممثل انحطاط و انحراف ذهنی و بی فرهنگی خودش است.

پشتونولی یک روش ثقافتی و فرهنگی و زندگانی اجتماعی و ټولینز پشتون تباران است، پشتونولی جوهر حیات و رابط میان تمام اقوام کتله بزرگ پشتونی است.

پشتون، پشتونولی و پشتو، سه زاویه و سه خط اتصالی مستقیم، موجودیت مثلث پشتون هاست، با حذف یکی از این  خطوط و زوایا، موجودیت کتلۀ بزرگ پشتونی، مورد سؤال قرار خواهد گرفت.

پشتونولی در کنار و هم آهنگی با دین اسلام، آئین مستدام کتله پشتونی است. پشتونولی مایۀ افتخار و اعتبار ومبین نجابت و شرافت قومی پشتون هاست.

هر پشتون نمای بی مسلک و بی مشربی که به اصول و دساتیر پشتونولی اعتقاد نداشته باشد، پشتون نیست.

اینکه احمد خان ستمی، پشتولی را با ذهن ستمی خود، سفیهانه «یک ایدیولوژی منحط» قلمداد میکند از یکطرف بر بیسوادی او، و از جانب دیگر بر کژ اندیشی و بی نجابتی این فرد مغرض و کج آیین و خود نما و بی حیا، دلالت میکند. طوریکه تذکر رفت پشتونولی یک روش تاریخی و باستانی و قبیلوی جامعۀ پشتونی است نه کدام ایدیولوژی منحط سیاسی، که ممکن احمد خان ستمی به یکی ازاشکال همچو ایدیالوژی اعتقاد داشته باشد.

شاعر صاحب نبوغ و عبقریت، ملنگ جان میفرماید:

زما ځوانی فخر کوی د پشتونوالی سره

زه په پشتو او پشتونوالی باندی سر ورکوم

اهانت به کلتور یک قوم از نظر معنوی و اخلاقی و معیار های انسانی یک گناه کبیره و انحطاط بزرگ اخلاقی و خفت ضمیر و جدان است.

هیچ یک انسان شریف و نجیب و صاحب وجدان انسانی، ثقافت و کلتور یک قوم را مورد اهانت قرار نخواهد داد.

 احمد خان ستمی یگانه کسیست که با استفاده نا مشروع از آزادی سایت وزین آریانا افغانستان به همچو اهانت سخیف علیه کتله شست ملیونی پشتون تباران پرداخت و  نام خود را در کنار لطیف پدرام، و دوستم و تمام دشمنان مادر زاد سقاوی و نظاری و جمعیتی و ستمی ثبت تاریخ نمود و مِس و کم اصل بودن خود را آفتابی ساخت.

ملاحظه میگردد که حتی ستمی های نام دار مادر زاد، مانند طاهر بدخشی و بحران الدین ربانی ولطیف پدرام و دوستم و سید مخدوم رهین و دبل عبدالله و قانونی و تورن اسمعیل و فهیم خرمگس و حتی بچه سقو، از همچو بی نجابتی علیه قوم پشتون و پشتنولی کار نگرفت که این هتاک بی حرمت، با بی باکی کامل و دیده درایی و چشم پارگی بد تر از مور و ملخ و مگس، کار گرفت.

احمد خان ایران دوست بتاریخ 21 ماه جاری در دریچه مناظرات ویب سایت آریانا افغانستان چنین «پورته» کرد:«بتارخ سه مارچ در مقاله ای تحت عنوان (تنفرازواژه های اصیل مردم «منظورش مردم ایران است – مومند» دلیل بی فرهنگی است نبشته بودم «ترادف نویسی دلیلی است بر فقدان احاطه کامل نویسنده بر یک زبان)

جواب این قلم: تنفرازاصطلاحات معمول وطنی ما، مانند پوهنتون و فاکولته و پوهنځی و بخصوص و کلمه و لغت و مشکل و امثالهم و درعوض نشخوارزدن بر اصطلاحات ایرانی مانند دانشگاه و دانشکده و واژه و ویژه و چالش و موشک و باد بزن و دو چرخه و واکنش و گفتمان و صد های دگر دلیل فاصله گرفتن از ثقافت خودی و بی فرهنگی و همنوایی با تاراج فرهنگی ایران و ترویج اصطلاحات شان در السنه وطنی و بخصوص دری ناب کابلی نیست؟

این هم فکر و پیرو تخیلات چنگیز پهلوان و لطیف پدرام و ستمی های فاقد فرهنگ و شعور و احساس ملی شورای نظار و جمعیت ستمی، گفته میتواند که در شهادت نامۀ او از پوهنتون کابل «پوهنتون» نوشته شده یا اصطلاح ایرانی دانشگاه ؟

زمانیکه اگراین ایران خواه، از پوهنتون کابل فارغ شده باشد و اکنون پوهنتون را به حکم چنگیز پهلوان دانشگاه مینامد، مطابق به فحوای کلامش، فاصله گرفتن از فرهنگ اصیل کشور و مملکت و مردم ما نیست؟

در صورتیکه جواب صد فی صد مثبت است، طبق ادعای خودش این دلیل بی فرهنگی و بیگانه پرستی شمرده نمیشود؟

آفتاب آمد دلیل افتاب

به خاطر دارم که سالیان قبل بابای مبارزان مطبوعاتی یعنی استاد هاشمیان، به ارتباط کلمۀ ایرانی دانشگاه به عوض پوهنتون، یک دوست و ارادتمند خود را به شدت ملامت نموده و متهم به ایران پرستی ساخت. روح آن مرد آزاده و با شهامت و فرزانه و با فضل فضیلت شعار، شاد و قرین رحمت ایزدی باد.

استاد هاشمیان و استاد سراج وهاج و استاد معروفی و استاد فریار و میرمن نظام و تمام عناصری وطندوست و ملیگراء و با فرهنگ، نه تنها از نام پوهنتون برای پوهنتون های کشور خود استفاده میکنند بلکه پوهنتون های ایران و تمام ممالک جهان را به همین نام، که اصطلاح ملی ما برای کلمه انگریزی «یونورستی» است، یاد میکنند.

تنها عناصر ستمی و شورای نظاری و جمعیت ستمی و خراسانی و تمام کارکنان شیطان انترنیشنل و پروگرام های فیسبوکی و ستمی و ضد ملی و ضد پشتونی به این توهم که این کلمه چون مربوط به زبان پشتون تباران است باید مردود و متروک شناخته شود و ایران دوست محمد خان آریا نیز در ردیف شان، از نام پوهنتون نفرت دارد.

احمد خان بد بین  درنوشته یا به قول خودش نبشتۀ خود چنین دوام میدهد:

«…بنابرین بیایید فقط یک سطر از یک صفحه هجویات و لاطایلات داود مومند را در این جا مورد ارزیابی قراردهیم. داود مومند در جایی هدف (را که به معنی غرض و نشانه است) در کنار مرام (که به معنی مراد و مقصود است) و غایه (که در اصل غایت عربی و به معنی پایان و نهایت است) و نصب العین (که به معنی پیش چشم و در برابر دیدگان است) گذاشته و همه را «مترادف یکدیگر» می داند و می نویسد:«شخصاً درکلماتی مانند هدف، غایه، مرام و نصب العین، کدام تفاوتی را از نگاه تضاد معانی و مفاهیم نمی بینم که استعمال هر یکی آن متقاضی جملات متفاوتی باشد.»

حالا که معیار خرد ادبی آقای مومند را دانستیم، باید از شردانستن بقیه تناقضات گفتاری و نوشتاری او که همه از روح نا قرار و او ریشه گرفته اند بگذریم.»

جمله فوق الذکرخالی از سکتگی نیست.

جواب این قلم: در بحث گذشته در مورد کلمۀ چالش و ویژه و واژه وبخصوص کلمه «چالش» که گویا در آثار متقدمین تذکر یافته، با تمسک به تحقیق یک محقق و دانشمند ایرانی شان، توضیحات مفصل و مستدلی مبنی بر بطلان ادعای این اغا بدست نشر سپردم. چنانکه کلمه چالش حتی برای خود ایرانیان جدید است و در فرهنگ منطبعه 50 سال قبل شان درک ندارد.

این آغا که منکر کلمات مترادف است خودش در پاراگراف فوق الذکرهمانا به صورت لاشعوری بر موجودیت کلمات مترادف معترف گردیده چنانکه نوشته است:«مرام که به معنی مراد و مقصود است» یعنی کلمات «مراد» و «مقصود» مترادف اند.

هم چنان باید در نظر داشت که اگر در ادبیات زبان فارسی ایرانی و زبان دری کابلی، کلمات «مغایر الفظ متحد المعنی» وجود نمیداشت، اصلاً کلمات مترادف و ترادف و ترکیب «مغایر الفظ متحد المعنی» ظهور نمیکرد. موجودیت کلمات مترادف و ترادف، مبین این واقعیت مسلم است که از وجود کلمات مترادف نباید انکار کرد.

ثانیاً با توجه به این جملۀ من که: «شخصاً در کلماتی مانند: هدف، مرام، غایه و نصب العین، کدام تفاوتی را از نگاه تضاد معانی و مفاهیم نمی بینم که استعمال هر یکی آن متقاضی جملات متفاوتی باشد»

که اگر هر شخصی از حد اقل سواد بهرۀ داشته باشد، ملاحظه خواهد نمود که من کلمات فوق الذکر را بر خلاف ادعای احمد خان بدبین، «مترادف» نخوانده بلکه این کلمات را از نظر مفاهیم متضاد ندانسته ام. یعنی اینکه این کلمات از نظر مفهوم، چنان باهم قرابت دارند و نزدیک به هم اند که استعمال آن متقاضی جملات متفاوتی نیست.

کلمات ثابت، پایدار، پایا، برقرار، برجای، برمکان هم ازهمین کتگوری کلماتی است که هیچگونه تضادی میان شان ملاحظه نمیگردد. کلمات قشنگ و مقبول و زیبا نیز در همچو کتگوری قرار میگیرد.

بعد از تفصیلات و توضیحات فوق، اکنون به معرفی توضیح علمی کلماتی میپردازم که احمد خان شاگرد اصیل چنگیز پهلوان، فاخرانه آن را بر صیغۀ معیار خرد، بی خردی  و بضاعت مزجات ادبی من تلقی نموده و گویا مورد سؤال قرار داده اند.

این کلمات عبارت اند از:«هدف- مرام – غایه و نصب العین»

من، معانی و مفاهیم این کلمات را، که به استناد فرهنگ ها و مآخذ ایرانی مترادف شمرده شده اند ، توضیح میدهم تا بطلان احکام جزمی احمد خان آریا ثابت گردد:

فرهنگ جاویدان. مرام: منظور- مقصود

فرهنگ جاویدان. هدف : منظور

لغت نامه دهخدا. نصب العین : منظور، مد نظر، خاطر

فرهنگ لغت عربی، فارسی -المعانی- غایه: هدف، مقصود، نهایت، پایان.

اکنون نیز مستند برمآخذ ایرانی شاغلی احمد خان آریا، درمورد مفاهیم کلمات مترادف و ترادف، مطالبی به سمع رسانیده میشود:

فرهنگ جاویدان- ترادف: پشت سرهم شدن چند کلمۀ که یک معنی داشته باشد.

فرهنگ عمید – ترادف: پشت سر هم قرار گرفتن چند کلمۀ که یک معنی داشته باشد.

فرهنگ ابادیس – ترادف به دلالت دو یا چند لفظ بر معنای واحد اطلاق میگردد.

ترادف یعنی هم معنی بودن دو یا چند واژه . به بیان دیگر، به اتحاد دو یا چند لفظ در معنی و اختلاف ان ها در لفظ را ترادف گویند مانند انسان و بشر.

بیشترعلماء به امکان ترادف اعتقاد دارند و بهترین دلیل بر امکان را، وقوع آن میدانند. اینان در چیستی منشاء پیدایش الفاظ مترادف اختلاف دارند. برخی معتقد اند منشاء آن وضع واضع واحد است و بعضی دیگر معتقد اند منشاء آن وضع افراد متعدد در زمان ها و مکان های مختلف است. و هنگامی که لغت شناسان، لغات قبائل مختلف را جمع کردند، متوجه ترادف شدند.

لغت نامه دهخدا- اسم دو یا چند لفظی را که در معنی شریک باشند چنانکه قلب و فؤاد و حنان که هر سه به معنی «دل» است.

فرهنگ اصطلاحات اصولی – هرگاه دو و یا چند لفظ، معنای واحدی داشته باشند، آن را مترادف گویند، چنانکه انسان و بشر.

در اخیر این مقال قابل تذکر میدانم که افتخار دارم که به حیث یک فرد پشتون، بیش از دوصد مضمون من در ویبسایت وزین آریانا افغانستان و افغان جرمن به احترام هم وطنان دری زبان به زبان دری تحریر یافته است.

آیا احمد خان آریا در عمر خود به احترام پشتونان که مناصفه نفوس کشور را تشکیل میدهد حد اقل به زبان ملی پشتویک مضمون نوشته اند؟

این خیال است و محال است و …

قابل تذکر است که حدود پانزده سال قبل استاد سراج وهاج، که کدام شناخت قبلی میان ما وجود نداشت برایم تیلفون کرد و با بزرگواری خاصش از نوشته هایم به زبان دری به نیکویی یاد کرد. البته من لیاقت همچو نوازش را از ژورنالست درجه اول کشور و نویسنده بسیار توانا مانند استاد سراج وهاج نداشتم، ولی فکر میکنم که همچو شرافت و ذره نوازی شان جنبه تشویقی داشت.

بد بختانه از وفات المناک شان اطلاع نداشتم.

لوی خوشحال بابا فرمایی:

خوشحال خټک په درنو دروند، په سپکو سپک

از اشتباهات محتمل املایی و تایپی معذرت میخواهم

مننه

*****************************************

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.