از دیمکراسی ذهنیت ساز، تا جمهوریت پرچم نواز

محمد داؤد مومند

310

حسب معمول روزانه چندین بار به ویبسایت های وزین و مهذب آریانا افغانستان و دعوت و هم چنان ویب سایت پیراخ و کم مسئولیت افغان جرمن، مراجعه میکنم.

در دریچۀ مناقشات و منازعات و منافرۀ ویب سایت مذکور، مطلب مؤهنی را بدین عبارت از قلم زهرآلود بچۀ خواندۀ «ناسیونالیست و مسلمان بزرگ» سردار صاحب محمد داؤد خان از نظر گذشتانم، مشعر بر اینکه:

«یک تعداد شاه پرستان پلستیکی که در طول چندین دهه سنگ شاه پرستی را در میدیا به سینه میزدند هرجا و کجا غور میزدند، در طول این یک هفته در کدام کنج و کنار خود را پنهان نموده اند.

امروز وظیفه ان ها بود که در …..  فاتحه این شهزاده بی آزار را میگرفتند و حق نمک را اداء میکردند. …… کجاست آقای عباسی محمد زی، ملکیارها… ، ناصری ها…، مومند ها و ملال ها وووو

هیچیک از طرفداران پلاستیکی شاه متوفا…. یاد …. از این شهزاده حلیم و مهربان نکردند. این من و آقای داکتر صاحب کاظم بودیم که در فیسبوک و تویتر یاد از میرویس جان نمودیم.     دوستان فرمایه و ابن الوقت.»

خدا شاهد است که من آرزوی ابراز ادله را، با این بچۀ خواندۀ سردار صاحب داؤد خان فقید و امثال و اقران لایشعر شان ندارم، زیرا در طول سالیان متمادی از ایشان طومارهای دو و دشنام و اهانت و افتراء شنیده ام، ولی در برابر همچو پاچه کشیدن ها، یکبار دیگر مجبورم بر واقعیت های انکار ناپذیر دورۀ جمهوریت شان، با قوت استدلال و قدرت منطق، روشنی مجدد اندخته، و آب زهر اندود رژیم نیمه پرچمی و نیمه خلقی شان را از چلو صاف بیرون بکشم.

از طرفی هم آرزومندم که فریاد تظلم خود را به گوش مالک ویب سایت افغان جرمن، دپلوم انجنیر صاحب قیس جان کبیر و کمیتۀ تحریر شان برسانم و وجدان انسانی و اسلامی و افغانی شان را به قضاوت بطلبم که دلیل و منطق نشر همچو مطالب، زشت و زهر اندود و تخریش کننده چرا و تا به چه وقت دوام خواهد داشت؟

من از وفات شهزاده میرویس اطلاع نداشتم و از وفات مرحومی توسط همین اهانت نامه اطلاع حاصل نمودم. من با شهزاده شاه محمود، شهزاده داؤد، ویس داؤد، تیمور جان پسر سردار محمد عمر خان، یحیی پسر سردار تیمور شاه، هارون آصفی که صاحب یک کرکتر  پشتونی بود، بسیار از نزدیک شناخت داشتم. مخصوصا تیمور جان پسر سردار محمد عمر خان که خواهرزادۀ اعلیحضرت میشد نزدیکترین دوست من بود و من همیشه به منزل شان واقع در باغ بالا و بعداً جادۀ ولایت میرفتم، چنانکه بی بی سلطانه خواهر اعلیحضرت مرا پسر خوانده بود.

با یقین کامل گفته میتوانم که جوانان خانوادۀ سلطنتی از نجابت و شرافتی بر خور دار بودند که در کرکتر نو کیسه ها و پسران تیکه دار ها دیده نمیشد.

طور مثال بچه غلام محمد تیکه دار در لیسه حبیبیه که صاحب موتر مرسیدس بنز بود، چنان به خر نخوت و غرور سوار بود و فخر میفروخت که باید مداحی، او را در ردیف قزل ارسلان توصیف میکرد.

فرو مایه ترین عضو خانوادۀ سلطنتی، مصطفی ظاهر است، که شاید پسر شهزاده نادر باشد.

این عنصر پست و بی مسلک یک شورای نظاری کامل عیار بود. این عنصر فاقد وجدان ملی در کشته شدن و به جهنم رفتن سید مصطفی کاظمی عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تحت رهبرب محمد اکبری، که یک ایجنت مسلم ایرانی بود،  اظهار داشت تا «مصطفی ظاهر زنده است، کاظمی زنده است»

پسر سید مصطفی کاظمی بنام سید مسعود کاظمی، نیز اکنون به مشرب پدرش در مطبوعات، به حیث ایجنت شیعه های حلقۀ قمی، به تبلیغات ضد منافع ملی، اشتغال دارد.

این جانب از مدت بیشتر از دوازده سال قبل به اینطرف به حامیان پلاستیکی، سردار صاحب محمد داؤد خان پیشنهاد نمودم که قاتل خانوادۀ سردار صاحب محمد داؤد خان یعنی امان الدین ملعون، در کشور ناروی زندگانی دارد و حامیان حلال زادۀ سردار صاحب باید با گرفتن یک وکیل و ترتیب مظاهرات، این جنایت کار را مورد تعقیب قانونی قرار دهد.

ولی از سنگ صدا بر خواهد آمد اما از این حامیان حلالی ! و پلستیکی، سردار صاحب، عکس العملی دیده نشد و حتی پاسخی نشنیدم، این بود معیار حلال نمکی ادعایی شان.

اکنون قضاوت بدست انسان های روشن ضمیراست که ذوات پلاستیکی و فاقد ایمان و حرام نمکی کیانند؟

آمدیم سر این مطلب ادعایی بچه خواندۀ سردار صاحب، که متأسفانه از هتاکی، دو و دشنام و اهانت و افتراء روحاً و معناً متسلی و متلذذ میگردد در مورد مرحوم شهزاده میرویس، (این قلم کوچکترین شناختی از شخصیت او ندارد) مبنی بر اینکه او یک یک شهزادۀ بی آزار، حلیم و مهربان بود.

خداوند این شهزادۀ نیکو سیر را با پدر بزرگوارش اعلیحضرت محمد ظاهر شاه که پدر معنوی ملت افغان بود و پدر کلان غازی اش سپه سالار محمد نادر خان، که نه تنها استرداد استقلال افغانستان به، زعامت و تدبیر و ایثار و شمشیر وی در محاذ تل، میسر گشت، بلکه منجی و نجات بخشای ملت افغان از دورۀ وحشت و ظلمت و بی ناموسی بچۀ سقو بود، بچه سقوی که غبار بلشویک و بی خدا او را «مسلمان ساده و خوب» قلمداد میکند، با سردار صاحب داؤد خان و جمیع اعضاء خانوادۀ سلطنتی مغفرت نماید.

چنین معلوم میگردد که شهزاده میرویس اخلاق انسانی را از پدر بزرگوارش اعلیحضرت محمد ظاهر شاه و کاکای بزرگوارش سپه سالار غازی شاه محمود خان و استاد محمد عزیز نعیم، به میراث برده بود.

اعلیحضرت محمد ظاهر شاه نظر به تمام زعماء کشورهای اسلامی وقتش در جهان، یک زعیم منور، دیمکرات، حلیم، بردبار، بی کبر و بی غرور، متواضع و صاحب تمام صفات و مکارم حمیده انسانی بود.

استاد هاشمیان بزرگوار به روایت از باز محمد خان منگل که از زمرۀ عملۀ بسیار مورد اعتماد سردار صاحب بود، مینگارد:

«روزی اعلیحضرت محمد ظاهر شاه از طریق یکی از درهای ارگ که مشرف به خانه سردار صاحب بود، داخل شد. سردار به صورت یک بغله در (کات- در افغانی کټ تلفظ میشود – مومند) خود زیر سایۀ کدام درخت آرمیده بود، اعلیحضرت آهسته پیش آمده و به چاپی کردن پاهای آغه لالۀ خود یعنی سردار محمد داؤد خان شروع کرد، زمانیکه سردار صاحب چاپیگر خود را دید فوراً پا پوش خود را به پای کرده و بدون کوچکترین اعتناء به مهمان ناخوانده خود، بداخل  خانۀ خود رفت و اعلیحضرت با نا امیدی و تحقیر کامل از راهی که آمده بود، به ارگ برگشت.»

هم وطنان از این روایت، شکسته نفسی پادشاه بر حال افغانستان و احساس کبر، و نخوت فرعونی صدراعظم مستعفی افغانستان را درک کرده میتوانند.

ډګر جنرال عبدالرزاق خان همکار نزدیک و قابل اعتماد دورۀ صدارت سردار صاحب در صفحات  ۷۲ و ۷۳ کتاب خود معنون به «افغانستان در جریان زندګی من» در مورد پیشانی ترشی سردار صاحب محمد داؤد خان مینګارد:(روزی که به دفتر کارشان رفتم و ورقۀ عرض پیش کردم، همگی را امر اجراء داد. سردار صاحب بسیار خوش به نظر میرسید، لذا جرأت کردم و برایش گفتم: سردار صاحب پیشانی شما همیشه ترش است، هر زیر دستی که میآید، همان مطلب خود را طوریکه شاید و باید به شما بگوید ، گفته نمیتواند, من که می بینم بجای اینکه کار خوب شود، کار خراب میشود، چه میشود که در وقت کار، وقتی همکاری نزد شما میآید، پیشنهاد شان را به پیشانی باز بشنوید، اگر طرف قبول بود خوب و اگر نبود بدهید که اصلاح شود.

 سردار طرف من دید و خوشش نیامد و گفت که :(لالگی مرا نکن، تو مردم افغانستان را نمی شناسی، من میشناسم، اگر من با آنها با پیشانی باز و لب خند گپ بزنم، صباح سر شانه های من سوار میشوند) این را که شنیدم گفتم: خوب من از این پالیسی شما خبر نداشتم، اما چیزی که در علم من میرسید، عرض کردم، باقی اش را خود تان می فهمید و بس.[نقل از مقالات داکتر صاجب کاظم]

اکنون هم وطنان قضاوت کنند که یک همکار نزدیک و مورد اعتماد سردار صاحب و یک صاحب منصب بزرگ عسکری به سویۀ ډګر جنرال به مشکل جرأت نموده و به سردار صاحب، عرض، پیشانی باز را میکند و سردار صاحب در جواب میگوید (تو مردم افغانستان را نمی شناسی……)  یعنی مردم افغانستان لیاقت پیشانی باز و عطوفت و مهربانی یک زعیم بزرگ مملکتی را نداشته، مردم چطور ممکن همچو یک رهبری را که به شرافت و نجابت شان اعتماد ندارد، به حیث یک زعیم ملی و مردمی و ولسی خود قبول کنند.

درین جاست که میتوان فرق اخلاق و رویه مردمی اعلحضرت پادشاه افغانستان و سردار صاحب محمد داؤد خان را مقایسه نمود.

اعلیحضرت محمد ظاهر شاه در وقت و زمانش بهترین زعیم برای مردم افغانستان بود، او با درایت کامل بهترین شخصیت های وطندوست کشور را برای صدارت و ثبات کشور انتخاب نمود.

محمد ظاهر شاه بعد از حکومت مطلقه سردار هاشم خان، شاه محمود خان غازی را به صدارت کشور گماشت که متأسفانه وی از طرف عناصر افراطی و چپ و راست به شمول کلوپ ملی سردار صاحب داؤد خان تخریب میگردید، چنانکه در دوره مرحومی، پلان قتل او و شخص شاه توسط اسمعیل بلخی و خواجه نعیم و عناصر مفسد در نظر بود.(مراجعه شود به کتاب شاه محمود خان غازی اثر داکتر سید عبدالله کاظم)

بعد از مدت هفت سال حکومت سپه سالارغازی، شاه با درک، رقابت شدید سردار محمد داؤد خان علیه شاه محمود خان غازی و عطشان عظیمش برای مقام صدارت، کاکای بزرگوار و تاج بخش خود را تا اندازۀ غیرعادلانه، عنفاً از مقام صدارت سبکدوش ساخت و سرار صاحب محمد داؤد خان، مانند کاکا و رهنمای اصلی اش سردار صاحب محمد هاشم خان با اختیارات لا محدود، برای مدت ده سال بر اریکه قدرت نشست.

قابل تذکر است که درخشان ترین دورۀ حکومت داری سردار صاحب موصوف همان دورۀ صدارت او بود، نه ادوار قبل از آن و نه بعد از آن. [مراجعه شود به نوشته های تاریخی استاد داکتر عبدالرحمن زمانی]

در همین دورۀ صدارت شان بود که سردار صاحب محمد داؤد خان هم در ساحه حکومت داری تا سیاست خارجی، از وجاهت بزرگ بر خواردارگردید.

سردار صاحب محمد داؤد خان باید، اخلاقاً وجداناً خود را مدیون همچو اعتماد بزرگ و شخصیت ساز اعلیحضرت میدانست و نباید با نمک حرامی به عمل سخیف کودتای ضد مصالح ملی و اعتماد بر، عناصر جنایت شعار مانند حسن شرق و گروپ نوکران کرملن، متوسل میشد.

به قول فردوسی

منت  ساختم  رستم  داستان

وگرنه یلی بودی در سیستان

اعلیحضرت در دورۀ دهۀ دیمکراسی با انفاذ مترقی ترین قانون اساسی در منطقه و گماشتن فرزانه ترین شخصیت های دانشمند و وطندوست کشور مانند داکتر یوسف خان، محمد هاشم میوندوال، نور احمد اعتمادی [بیشتر بمنظورجلب رضائت سردار صاحب محمد داؤد خان] داکتر عبدالظاهر خان و محمد موسی شفیق، نیات صادقانۀ خود را بمنظور به منصه قرار دادن دیمکراسی و عدالت سیاسی و اجتماعی در کشور در اوراق تاریخ ثبت نمود.

چنانکه اعلیحضرت شرط دانشمند بزرگ، داکتر صاحب عبدالصمد حامد را مبنی بر ایجاد حکومت نظامی و حالت اظطراردرکشور برای پذیرش مقام صدارت نه پذیرفت.

کشور ما در منطقه از نظر دیمکراسی و آنهم در یک نظام شاهی در واقعیت امر یک نمونۀ بی بدیل بود.

حکومت محمد موسی شفیق با حل معضلۀ تاریخی آب هیلمند با ایران، نوشادر به جان رهبران کرملین انداخت.

دولت شوروی به وضاحت میدید که حکومت شفیق در تلاش فاصله گرفتن از نفوذ سی سالۀ شوروی در کشور است.

قدم دوم و پلان بعدی حکومت محمد موسی شفیق حل معضلۀ خط دیورند و حل دایمی این معضله با دولت پاکستان بود، که از سال1947 یعنی ایجاد و تخلیق دولت پاکستان به حیث یک غدۀ سرطانی میان روابط افغانستان و پاکستان متورم میگشت.

حل این معضله در حقیقت میخ زدن بر تابوت نفوذ چند بعدی شوروی در افغانستان بوده و به هیچ صورت برای دولت شوروی قابل پذیرش و تحمل نبود.

درین قسمت به اتکاء به نظریات داکتر صاحیب سید عبدالله کاظم، به مثابه سپر بلا، مطالبی را به عرض میرسانم تا از یکطرف واقعیت های از خامه و فکر قدرتمند ترین حامی شخصیت سردار صاحب داؤد خان ابراز شده باشد و از جانبی هم، بعون الله، از لعن و نفرین کوردلان بیسواد و لایعقل، یعنی کودتا پرستان، تا اندازۀ  درامان مانده بتوانم.

داکتر صاحب کاظم میفرماید:

اینکه سیاست نرم حکومت افغانستان بخصوص در دوران صدارت محمد موسی شفیق که روابط نزدیکتر با کشور های غربی و ممالک اسلامی و هم چنان تشئید مناسبات با دو کشور همسایه ، ایران و پاکستان را در نظر داشت، به عقیدۀ بعضی ها زمینه های تحقق کودتای 26 سرطان1352 را به رهبری محمد داؤد فراهم ساخت، میتواند تا حدی به دلیل اشتراک عناصر چپ (خلق و پرچم) در کودتا قابل توجیه باشد.

داکتر صاحب کاظم در یک قسمت دیگر میفرماید:

محمد داؤد در اول میخواست از نیروی چپگراء ها در اردو به نفع خود، در راه اندازی کودتا استفاده نماید.

اما گروپ چپگرا ها که خود شان یا رهبران شان روابط نزدیک با سفارت شوروی در کابل داشتند و حتی بعضی شان با مقام های دیگر شوروی به تماس بودند و از آنطرف رهنمایی میشدند، برعکس در نظر داشتند تا از شهرت و نام محمد داؤد و [ارتباط نزدیک سلطنتی- مومند] استفاده کرده به سهولت و بدون مقاومت رژیم شاهی را به وسیله کودتا، سرنگون کنند.

تذکر یک حادثه تاریخی: از قول بابا عبدالعزیز به محمدرسول خان پشتون رهبر حرکت ویښ زلمیان کندهار بزرگ که این قلم افتخار دوستی شان را داشتم، و علامه حبیبی روایت شده، زمانیکه غازی امان الله در کندهار بود، شاه ایران یک جنرال خود را نزد غازی امان الله فرستاده و وعدۀ تعاون نظامی برای اعاده سلطنتش را نمود، ولی غازی امان الله با ابراز تشکر آن پیشنهاد شاه ایران رارد نموده بود. هم چنان دولت شوروی وقت وعده دو کندک عسکر روسی راابراز داشته بود که از طرف غازی امان الله رد گردیده و فرموده بودند که:(من چطورپذیرفته میتوانم که برای سلطنت خود، معاونت بیگانگان را قبول کنم.)

ولی «ناسیونالیست و مسلمان بزرگ ما»، سردار صاحب محمد داؤد خان، برای عمل، اِعمال نامشروع کودتا علیه یک رژیم مسلمان و دیمکراتیک و عنعنوی کشور، به مساعدت اجیران شوروی رو آورد که در نتیجه، هم منتج به بربادی خاندان و هم تباهی کشور شد.

هم چنان داکتر صاحب سید عبدالله کاظم به تاریخ 24 نومبر سال ؟ در دریچه ویب سایت افغان جرمن نوشتند:

در مورد کودتای 26 سرطان اشتراک عناصر چپ خلقی و پرچمی در کودتا، اطلاع سفارت شوروی و بناً مقامات آن کشور یک امر بدیهی بود و حتا دومین شخصیت کودتا داکتر حسن شرق خود دلیل ثبوت آن است. و اما در عین حال مقامات امریکایی نیز قبلاً به وسیله وحید عبدالله آگهی داشتند و حتی گفته میشود که حکومت هند نیز از جریان واقف بود.

اینکه چرا داؤد خان برای اجراء کودتا از جناح چپ [ایادی کرملن- مومند] خواهان ممکاری شد، دلیل تاکتیکی داشت، چنانکه بعد با استحکام  نسبی، رژیم به تصفیه عناصر چپ پرداخت که بسیار کند و آهسته و با تأنی بود.

مکثی بر مطالب فوق الذکر استاد کاظم:

یک –  وجود حسن شرق ایجنت کرملن وفرد شماره دوم کودتا، ثابت میسازد که کودتای سرطانی ماهیتاً کودتای پلان شده شوروی بود.

دو – حسن شرق در کتاب خود به صراحت مینویسد که داؤد، در قسمت قیادت کودتا متردد بود، ولی من برایش گفتم که شما خو مصئونیت خاندانی دارید، ولی حیات ما در خطر است، لذا ما مجبور هستیم که حتی بدون قیادت شما، کودتا را عملی سازیم.

طوریکه از اعتراف خود حسن شرق برملا میگردد، این ملعون در حقیقت به سردار صاحب داؤد خان اخطار میدهد که اگر تو بخواهی یا نخواهی ما مزدوران کرملن کودتا میکنیم و برای بیچاره سردار راهی به جز قبول قیادت کودتا نمی ماند.

لذا به صراحت میتوان نتیجه گرفت که کودتای سرطانی در واقعیت امر یک کودتای کرملینی و مجری زیر زمینی شان ایادی کرملن بود.

سه – کودتای سرطانی مادر کودتای ثور بود، کودتاچیان کودتای ثور در بطن کودتای سرطانی رشد یافتند.

چهار – کودتاچیان کودتای سرطانی به استثناء خود سردار صاحب که یک ناسیونالیست و مسلمان بزرگ بود، از حسن شرق ملعون گرفته تا فیض محمد و گلاب زوی و قادر و وطنجار و رفیع و فایق و محطاط و پاچا گل وفادار بیسواد همه و همه بدون استثناء، مردم فاقد ضمیر و و جدان ملی بوده و بی ناموس شمرده میشوند.

وجود و اشتراک این همه عناصرپست و بی ناموس دلیل روشنی است که کودتای سرطانی کودتای پلان شده دولت شوروی بود و سردار بیچاره را آلۀ دست خود ساخته و مانند گوسفند قربانی، قربان مطامع رذیلانه ضد ملی خود ساختند.

پنج – سردار داؤد خان و خائواده سلطتنی قربانی همین کودتای سرطانی گشت، لذا تأیید بر ضرورت کودتای سرطانی همانا حمایت از کشته شدن سردار و خورد و بزرگ خانواده اش است.

شش- اگر سردار کودتا نمیکرد موصوف با تمام اعضاء نجیب خانواده اش کشته نمی شد، لذا کودتای سرطانی مانند کوتای ثوری یک کودتای منحوس و ضد ملی بود.

هفت – رهبر در روز کودتا به وزیران خود گفت که: او هرگز فکر نیمکرد که چنین چیزی واقع شود و مسئولیت وضع را بدوش ګرفت.

این در واقعیت امر ندامتی است که رهبر از کودتای خود ابراز میکرد، ولی دیګر دیر شده بود و سودی نداشت.

هشت – رهبر به پیشنهاد قدیر که رهبران خلق و پرچم باید در یک محکمه صحرایی اعدام گردند و در غیر آن عواقب وخیمی خواهد داشت، با پیشانی ترشی معمول و لهجۀ قاطع و آمرانۀ خود جواب رد داده و میگوید که نباید از همچو عناصر کثیف قهرمان ساخت و مورد ملامتی جهان قرار بگیرم.

در حالیکه رهبر شخصیت های بزرگ ملکی و نظامی مانند میوندوال و خان محمد خان و دیگران را به بهانۀ کودتا «کاری که خود انجام داده بود» به شیوۀ ستالینی اعدام نمود.

این کدام منطق انسانی و عدالت متکی بر ارشاد خداوندی است که میوندوال و شخصیت های برزگ ملکی و نظامی کشور، که هرگز مرتکب کوچکترین تخلف قانونی نشده و صاحب سوانح درخشان بودند، به اتهام کودتا اعدام میگردند و به زندان ها فرستاده میشوند ولی رهبر، در حالیکه کودتای دشمنان دین و خاک و ملت و رژیمش در روز روشن، جریان دارد با عصبانیت سرداری اش، از اعدام ایشان سر باز میزند؟

آیا استاد کاظم و استاد سیستانی و استاد قیس کبیر به حکم شرف و وجدان جوابی به این تصمیم ضد اسلامی و ضد منافع ملی و ضد هرگونه عدالت خداوندی و ضد عقل و منطق رهبر را دارند؟

کوبیدن میخ طویلۀ داکتر صاحب کاظم بر تابوت کودتای 26 سرطان:

دانشمند محترم داکتر صاحب سید عبدالله کاظم در مصاحبۀ پانزده جولای سال  2008 با تلویزیون نور، در مورد چگونگی و ماهیت کودتای 26سرطان چنین فرمودند:

«با آمدن موسی شفیق به حیث صدراعظم، شوروی ها متوجه شدند که افغانستان با وجود زحمات سی سالۀ آنان ، اززیر نفوذ شوروی خارج خواهد شد، لذا تصمیم گرفتند تا شفیق و نظام شاهی را از بین ببرند. و برای مرحلۀ اول یعنی دورۀ انتقالی، داؤد خان را برای زعامت ترجیح دادند و مطرح ساختند.»

این قضاوت عالمانه و واقع بینانه و وجدانی استاد کاظم، نه تنها کوچکترین شک و تردیدی را در مورد ماهیت کودتای 26 کرملینی  سرطان باقی نمی گذارد بلکه درک خردمندانۀ سیاسی شان به ارتباط تحقق  یک دورۀ انتقالی با قیام بی خدایان علیه رژیم سردار،کاملاً موئید صداقت گفتار شان است.

مکثی بر دورۀ زعامت اعلیحضرت محمد ظاهر شاه:

طوریکه قبلاً تذکار یافت اعلیحضرت محمد ظاهر شاه در طول زعامت خود بهترین شخصیت های موجود در کشور را، چه خاندانی و چه غیر خاندانی به وظیفه خطیر مقام صدارت گماشتند، بدین تفصیل:

سردار صاحب محمد داؤد خان از چهره های مهم خاندانی و محمد موسی شفیق از سیماهای بسیار ورزیده و فکور غیر خاندانی بود.[مرحوم میوندوال بعد از ملاقاتی که با محمد موسی شفیق به عمل آورده بود، به این نکته اعتراف نموده بودند]

شاعلی استاد سیستانی نیز به حکم ضمیر و وجدان، در مورد واقعیت های عینی و انکار ناپذیر دورۀ انسانی و آزادی خواهانۀ دهۀ دیموکراسی چنین تحریر میدارد:«….. بار دوم با انفاذ قانون اساسی سال 1964 در عهد سلطنت محمد ظاهر شاه، دیمکراسی دوباره طلوع کرد.

رونق نشرات، آزادی مخالف و موافق دولت، سخنرانی های آتشین بر ضد دولت وقت، از طریق مظاهرات و راه پیمایی محصلان و دانش جویان (محصلین – اصلاح میرمن نظام) پوهنتون ها و لیسه های مرکز و ولایات کشور در بیشتر اوقات درسی، مضمون اصلی این دهۀ دیمکراسی بود.

شوق و ذوق جوانان به مطالعه و تلاش برای بدست آوردن آثار مترقی کسانی چون: کارل مارکس، انگلز، ماو، و…. و نویسندگان اسلامی چون سید قطب، حسن البنا،مودودی و غیره به حدی رواج پیدا کرد که در هیچ وقت و زمان دیگری در افغانستان تا آن حد رونق نیافته بود و میتوان گفت که:

(تمام سیاست مداران و دولتمردان افغانستان در سه دهۀ اخیر، محصول همان دورۀ دهۀ دیمکراسی است که با کودتای سردار محمد داؤد ستارۀ دهۀ دیمکراسی افول کرد.)

محترم استاد سیستانی، به بهترین وجه ممکنه، ترسیمی از سیمای دیمکراسی انسانی و آزادی خواهانه و ذهنیت ساز آن دورۀ طلایی را ترسیم کرده است.

علاوه از گروه خلق و پرچم، جریان ماویستی معروف به نام شعله جاوید و تمام افراد وابسته به جریان های چپ و راست و تمام آنانیکه تعلقات جریانی و ایدیولوژیک داشتند و یا نداشتند از برکت همین «دیمکراسی ذهنیت» ساز، بلا استثناء آدم شدند.

چیزی که در هیچ کشور اسلامی و همجوار قابل تصور نبود.

تفکیک قوای ثلاثه، انتخابات شفاف پارلمانی « با قبول یکی دو استثناء» آزادی کامل مطبوعات، آزادی اجتماعات، تشکل بسیار سریع و نیرومند جریان های سیاسی، ثبات سیاسی در کشور، عضویت فعال نهضت عدم انسلاک، تداوم پالیسی سیاست متوازن با تمام کشور ها، احترام به حقوق میرمن ها و سهم چشمگیرشان در چوکات دولت (پارلمان و کابیۀ  دورۀ  دهۀ دیمکراسی، به صورت نسبی و تناسب نفوس و مقایسۀ درجۀ تحصیلات عالی با دولت اضلاع متحده ، تعداد اناث بیشتری به تناسب ، کانگرس و کابینۀ ایالات متحده  داشت)

قابل تذکر است که  در تمام ابعاد کابینۀ جمهوریت رهبر، یک زن لایق و مستحق شایستگی عضویت کابینۀ سردار صاحب شناخته نشد. در حالیکه تعداد دراز گوشان مرد در کابینۀ سردار، لاتعدولاتحصی بود.

افغانستان در آن دوره ، با تداوم پالیسی اقتصاد رهبری شده، آزادی انتخاب مسکن و مسافرت و تجارت، زیست مسالمت امیز میان اقوام افغانستان، مبارزه با کشت و ترویج مواد مخدر، آزادی مذهب برای اهل هنود و تام اقلیت های مذهبی، احساس برابری و برادری میان تمام اقوام و اقشار و طبقات جامه، امنیت سر تا سری، و صد های دگر از مظاهر قابل افتخار و مباهات دورۀ سلطنتی تحت یک زعیم نهایت خاکسار و رئوف و مهربان و مردم دوست یعنی اعلیحضرت محمد ظاهر شاه بود.

شاهی که در وقت کودتای 26حسن شرق، تنها شش هزار دالر با داکتر سعدالله غوثی رئیس تشریفات داشت و مجبور بودند تا مدتی در سفارت بخوابد.

شاهی که بعداً مجبور شد با 25 نفر اعضاء خانواده در یک خانه  پنج اطاقه زندگانی نمایند  تا که به مساعی نجیبانه و شرافتمنداۀ عبدالستار سیرت، شاه عربستان سعودی بدادش رسید.

لذا من از حامیان با سواد و دانشمند سردار صاحب محمد داؤد خان به شمول استاد کاظم، استاد سیستانی، استاد قیس کبیر و دیگران، سئولات ذیل را مطرح نموده و امیدوارم که حضرات و سروران بزرگوار به حکم ضمیر و و جدان، با در نظر داشت تمام مقدسات معنوی مانند ناموس شخصی و ملی و عقیدوی مانند اعتقاد به ذات پروردگار، قران، کعبه مسلمانان، انسانیت، اسلامیت و افغانیت بدون تداخل هرگونه ملاحظات سیاسی و ایولوژیک جواب صادقانه ارائه فرمایند:

یک – آیا افغانستان در دورۀ زعامت محمد ظاهر شاه، نیازی به یک انقلاب شبیه انقلابات بورژوازی و یا هم کودتا، بدون در نظر داشت سیاه و سفید بودن آن، علیه رژیم داشت؟

دو – آیا شهادت سردار صاحب داؤد خان و اعضاء خانوادۀ نجیبش محصول و نتیجۀ کودتای نا میمون و بد شگون 26 سرطان نبود؟

سه – آیا کودتاچیان پرچمی و خلقی  هفت ثور در بطن دورۀ کوتای  26 سرطان رشد و نمو نکردند؟

چهار – آیا کودتای  26 سرطان عامل از بین بردن ثبات در کشور، که محصول  250 سال دولت های شاهی، مانند امیرعدالرحمن خان، نادر خان بزرگ و حکومات صدراعظمانی چون سردارهاشم خان و شخص سردار محمد داؤد خان بود، نشد؟

پنج – آیا سردارصاحب محمد داؤد خان در قسمت محاسبۀ خود از نتائج و عواقب وخیم  قیادت خود از کودتای 26 سرطان و انهم به همکاری کودتاچی شماره دو یعنی، حسن شرق، ایجنت کرملین و سازش تکتیکی با جواسیس کی جی بی، مرتکب اشتباه بزرگ سیاسی دوران حیات خود نگردید؟

مفکر بزرگ معاصر نیم قارۀ هندوستان در مورد نظام جمهوریت ارشادی دارد:

متاع معنی بیگانه از دون فطرتان جویی

ز موران شوخی طبع سلیمانی نمی آید

گریز از طرز جمهوری غلام پخته کاری شو

که از مغز دوصد خر فکر انسانی نمی آید.

در شعر علامه صاحب به استثناء سردار صاحب داؤد خان، همه اعضاء کودتاچی چپ و راست، دون فطرت و خر بودند

ابراز تشکر: بدین ذریعه از بچه خواندۀ سردار تشکر میکنم که یکبار دیگر، مرا مجبوربه تحریر این نوشتۀ مستند و مدلل و مستدل تاریخی ساخت.

خطاب به مجریان ویب سایت افغان جرمن:

شما با نشر دشنام نامۀ بچۀ خواندۀ سردار داؤد خان، که ملالی ها و عباسی ها و مومند ها دوستان فرو مایه شاه اند، چه نوع احساس مسئولیت وجدانی میکنید؟

 فرو مایگی در سیطرۀ علم و دانش شما و قاموس کبیر تان چگونه تعبیر و تفسیر میشود؟

اگر شما حضرات بزرگوار از مالک گرفته تا اعضاء هیئت تحریر، از طرف یک ویب سایت لچک ، مورد همچو اهانت بزرگ قرار بگیرید، عکس العمل و قضاوت شما به حیث انسان های نورمال چه خواهد بود؟

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.