پوشش جيوپوليتيکي و هايدروپوليتيک حوضه دريا هريرود

سيف قاضي زاده

360

پوشش جيوپوليتيکي و هايدروپوليتيک حوضه دريا هريرود :

خلاصه ;

درين مختصر به بررسی پوشش جيوپولیتیکی می پردازد که تعاملات هایدروپولیتیکی پویا حوضه دريا هریرود را شکل می دهد ، که حوضه ابگير , ابهاي  افغانستان، ایران و ترکمنستان را در بر می گیرد . این مقاله استدلال می کند که کنترل و تصرف منابع آب صرفاً برای توسعه اقتصادی نیست ، بلکه به دارنده عامل جيوپولیتیکی نيز است که در خدمت منافع امنیتی بازیگران درگیر ،  ميباشد . دولت افغانستان نیز بندها را نماد ملت سازی , راهی برای پيشرفت زراعت و رفع عقب ماندگي اقتصادي می داند . در غیاب یک توافق سه جانبه پایدار ، ماهیت موجود پویایی جيوپولیتیکی حوضه باعث شده است که بالادست افغانستان و پایین دست ایران و ترکمنستان به طور یکجانبه و خوسرانه  برای کنترل “قواعد بازی” و بدست اوردن اب رايگان جايگاه خويش را تثبیت کنند .

 مقدمه :

مطالعات هایدروپولیتیکي  منجر به عقاید مختلف و باورهای متضاد در مورد رابطه سیاست و منابع آب در بین دانشمندان و سیاستمداران شده است. در حالی که برخی برای مدیریت تضاد آب از طریق یک رویکرد نهادی کارکردگرایانه استدلال می کنند ,

گروه رو به رشدی از محققان به دنبال تأکید و نظریه پردازی ماهیت سیاسی پیچیده توسعه آب بوده اند .

این مقاله پوشش جيوپولیتیکی هایدروپولیتیک حوزه دريا هریرود (HRB) را که فقط چند کيلومتر ان بین افغانستان ، ایران و ترکمنستان سرحد مشترک را مي سازد , از خاک افغانستان منبع گرفته و  بطول 1140 کيلو متر در خاک افغانستان جريان پيدا مي يابد مورد غور و مداقه قرار خواهد داد   . HRB به سرحدات سیاسی ، با روابط اجتماعی-اقتصادی نامتقارن و وابسته به هم بین کشورهای ساحلی تقسیم می شود و با مدیریت غیر یکپارچه و عدم همکاری همراه است . استفاده یک جانبه از HRB توسط این سه کشور ساحلی (بالا دست افغانستان و پایین دست ایران و ترکمنستان)، بدون رعایت کامل حقوق آب در حوضه ، باعث نگرانی برای آینده کل منطقه است . اصول «استفاده عادلانه و معقول» به همراه «اجبار بدون آسیب» (مفاهیم اصلی مندرج در مواد 5 و 7 کنوانسیون 1997 سازمان ملل متحد در زمینه آبراهه‌ها) و مدیریت یکپارچه منابع آب (IWRM) نادیده گرفته شده است .

با در نظر گرفتن یک چشم انداز گسترده تر فراتر از مسائل آب، افغانستان از نظر تاریخی یک نمونه کلاسیک از توسعه و درگیری در رقابت های جيوپولیتیکی بین المللی و منطقه ای است (Cullather 2002a.) . افغانستان در هر دو دوره استعمار و پسا استعمار کشوری حائل برای ابرقدرت های دارای منافع امنیتی در منطقه بوده است . رقابت جيوپولیتیکی برای امنیت در افغانستان به عنوان بازی بزرگ یا رقابت استراتژیک و رویارویی بین ابرقدرت ها ، یعنی امپراتوری بریتانیا و روسیه و بعداً ایالات متحده در برابر اتحاد جماهیر شوروی ، و همچنین قدرت های منطقه ای مانند هند و پاکستان نامیده می شود . همانطور که بعداً بحث خواهد شد ، این ابرقدرت ها استراتژی های مختلفی را غرض حکومت بر افغانستان و کنترل قلمرو به خاطر امنیت و منافع جيوپولیتیکی خود دنبال کرده اند . یک استراتژی کنترل ایمن بر منابع آب بوده است . بنابراین ، آب (توسعه) پویایی های جيوپولیتیکی را در افغانستان عمیقاً شکل داده است .

بسیاری از محققان هایدروپولیتیک آسیای مرکزی و به ویژه حوزه بحيره آرال را مطالعه کرده اند . با این حال ، مطالعات بسیار کمی در مورد هایدروپولیتیک HRB به عنوان بخشی از حوضه بحيره آرال وجود دارد . تا حدی به دلیل کمبود مطالعات، پیچیدگی پویایی های جيوپولیتیکی حوضه به درستی مورد توجه قرار نگرفته است .

ماهیت جيوپولیتیکی حوضه و نقش بازیگران خارجی مسلماً ثبات در افغانستان را برای ایران و ترکمنستان در اولویت قرار می‌دهد . بنابراین ، علیرغم اینکه توسعه یک بند در افغانستان به طور بالقوه یک نگرانی بزرگ برای ایران و ترکمنستان است ، ثبات افغانستان از طریق توسعه آن می تواند در واقع دلیل قانع کننده ای برای ایران و ترکمنستان غرض حمایت از توسعه بند باشد .

با توجه به کمبود آب و اهمیت جيوپولیتیکی منطقه ،  با در نظر گرفتن افغانستان ، ایران و ترکمنستان به‌عنوان یک «مجموعه امنیتی آبی سیاسی» به درک بهتری از وضعیت دست یاب ميشويم . شولز ( 1995 ) این مفهوم را به عنوان “مجموعه ای از دولت ها معرفی کرد که از نظر جغرافیایی مالکان و استفاده کنندگان فنی یک بدنه آبی هستند و آن بدنه آبی را یک مسئله مهم امنیت ملی می دانند”.

 کنترل و تصرف منابع آب در HRB به تنهایی در خدمت منافع توسعه اقتصادی نیست ، بلکه به طور گسترده تری نشان دهنده منافع جيوپولیتیکی طرف های مربوطه، به ویژه بازیگران خارج از حوضه است . آب در شرایط بازی بزرگ به شدت سیاسی شده است . بنابر این ، استراتژی‌های بازیگران خارجی شامل کنترل اصولی منابع آب برای منافع خود و نادیده گرفتن رویکرد یکپارچه حوضه برای تأمین نیاز آب همه کشورهای ساحلی است . این استراتژی ها در نهایت روند صلح سازی در افغانستان و ایجاد تفاهم متقابل بین کشورهای ساحلی در امتداد حوضه را تهدید می کند .

 با توجه به اینکه یک بند به خودی خود ، می تواند قدرت سیاسی و قانونی را برای مالک خود فراهم کند تا موقعیت خود را در مذاکرات آتی بر سر تخصیص آب با پایین دستان تقویت کند ، با این وجود ، این مطالعه خاطرنشان می کند که بند ها از سوی دولت افغانستان نیز به عنوان نشانه ای از ملت سازی و قدرت دولت مرکزي تلقی می شوند .  افغانستان از یک سو و ایران و ترکمنستان از سوی دیگر به دنبال تثبیت حقوق خود برای دسترسی به آب و کنترل بر آب بوده اند , قواعد بازی با تغییر روابط قدرت نامتقارن موجود .

 نظریه پردازی جيوپولیتیک آب :

از دهه 1990 ، یک موضوع بحث برانگیز در حوزه هایدروپولیتیک در مورد دوگانگی درگیری-همکاری آب های بين المللي ، با دو گروه اصلی که بر جنگ یا صلح تمرکز می کنند ، مطرح شده است .

گروه اول که ایده‌هایشان عمدتاً از نظریه‌های نئومالتوسي (  توماس رابرت مالتوس  Thomas Robert Malthus) ‏ ۱۴ فبروری ۱۷۶۶ – ۲۹ دسامبر ۱۸۳۴ استاد پوهنتون انگلیستان  که تيوريهايش تأثیر زیادی روی  جمعیت‌شناسی و اقتصاد سیاسی گذاشته‌است ) و نيورياليستي سرچشمه مي گيرد ,  معتقد است که کمبود آب در شرایط سیاسی ناپایدار منجر به درگیری‌های مسلحانه یا «جنگ‌های آبی» می‌شود .

  گروه دوم که در نگرش خود خوشبین تر بودند ، ایده «آب در برابر صلح» را مطرح کردند . آنها پس از بررسی درگیری‌های تاریخی و رویکردهای نظری ، معتقدند که آب و ویژگی‌های خاص آن ، پتانسیل همکاری منطقه‌ای و بین‌المللی منابع آبی مشترک را دارد . انها استدلال ميکنند که :

 «جنگ بر سر آب نه از نظر استراتژیک عقلانی است، نه از نظر هایدروگرافی مؤثر است و نه از نظر اقتصادی مقرون به صرفه است» . از آن زمان ، بسیاری از مطالعات به دنبال این بودند که نشان دهند چگونه تلاش‌های علمي و دیپلماتیک در حوزه‌های مربوط به سیاست‌های کمبود آب می‌تواند منجر به همکاری شود . انها  به این نتیجه رسیدند که منافع متقابل منجر به افزایش موارد همکاری با توجه به کمبود آب شده است . این گفتمان‌ها در مورد همکاری آب و ایجاد صلح از نظریه کارکردگرایانه سرچشمه گرفته و به موازات پارادایم ( سرمشق ) صلح‌سازی لیبرال که از پایان جنگ سرد شکوفا شده است ، پدید آمدند  .

تئوری کارکردگرایانه بر امکان تقویت همکاری و اعتمادسازی تأکید می‌کند ، که از حوزه‌هایی با سیاست پایین شروع می‌شود و به موضوعات سیاسی بالا گسترش می‌یابد . همچنین بر اهمیت غیرسیاسی کردن موضوعات مورد مناقشه و تلاش، قبل از هر چیز، در جهت همکاری در زمینه مسائل فنی و به اشتراک گذاری دانش علمی تأکید شده است .

با این حال ، ادعا شده است که تمرکز بر جنگ آبی یا صلح آبی فاقد نکات ظریف و درک انتقادی از دینامیک هایدروپولیتیک است . یک چارچوب مفهومی جایگزین در مورد هایدرو-هژمونی و ضدهژمونی، که در آن قدرت برای تأثیرگذاری بر رفتار دولت‌ها ضروری است ، در دهه 2000 معرفی شد تا به طور انتقادی زمینه هایدروپولیتیکی تعامل آب بين لمللي را باز کند .

 جيوپولیتیک آب و روابط قدرت بين المللي :

برخی از داشمندان  استدلال می کنند که سیاست نه تنها بر فرآیندهای مرتبط با آب تأثیر می گذارد ، بلکه هر فعالیت مرتبط با منابع آب نیز بر سیاست تأثیر می گذارد .

 استدلال می کند که :

 “بسیج آب (از طریق سدها، کانال ها، لوله ها و موارد مشابه) برای مصارف مختلف در مکان های مختلف یک فرآیند مناقشه آمیز است … و نشان می دهد که چگونه قدرت اجتماعی در یک جامعه معین توزیع می شود”  . به عبارت دیگر ، هر پیکربندی هایدرو-اجتماعی ناشی از شرایط هژمونیک سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی است . بنابراین ، قدرت سیاسی توسط برخی از محققان به عنوان  تأثیر عمده بر پیامد روابط آب بين المللي بین کشورهای ساحلی شناخته شده است  : «وقتی دو حق مساوی به هم رسید، قدرت تصمیم می گیرد».

 از آنجایی که سدها به طور قابل توجهی در کنترل و اداره یک دريا نقش دارند ، جيوپولیتیک درياهای بين المللي  تحت تأثیر توسعه بندها قرار می گیرد . بر این اساس ، برای منابع آب بين المللي، ساحلی ها (یا در این مطالعه ، بازیگران خارجی) نیز از بندها به عنوان راهی برای کنترل آب ها و به نوبه خود ، کنترل روابط هایدروپولیتیکی استفاده می کنند . بنابراین ، توسعه بند به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر «تعاملات آبهاي بين المللي» بین کشورهای ساحلی تأثیر می‌گذارد .

در طول دهه گذشته ، مطالعات میان رشته‌ای قابل توجهی در حوزه هایدروپولیتیک بحرانی برای بررسی تعاملات سیاسی بین دولت‌های ساحلی و بررسی نقش قدرت ، گفتمان‌ها و استراتژی‌ها در شکل‌دهی تعاملات آب فرامرزی و رفتار دولت‌ها در حوضه‌های دريا هاي مختلف انجام شده است .

 سیاست توسعه بند ها :

کنترل یک دريا با بندها مشابه اداره گروهی از مردم است که به منابع آبی آن دريا علاقه دارند . این پتانسیل افراد حاکم منجر به رقابت بین ذینفعان مختلف اب یک دريا  برای دستیابی به “ماموریت هایدرولیک” شده است . که با آن می توانند بر دیگر بازیگران حکومت کنند . مأموریت هایدرولیک ، با هدف جامعه حاکم ، به دلیلی برای توسعه بند تبدیل شده است  . در واقع ، توسعه بند اغلب نه تنها برای اهداف اقتصادي بلکه سیاسی هم استفاده ميشود .

در مجموع ، زیرساخت های هایدرولیک به عنوان منطق ایدئولوژیک برای شکل از توسعه اقتصادی شناخته می شود که بر روابط قدرت سیاسی در جامعه تأثیر می گذارد .

حوضه دريا هریرود :

دريا هریرود به طول 1124 کیلومتر ، با مساحت کل  حوزه ابگير تقریباً 112000 کیلومتر مربع ، از افغانستان (250 کیلومتری غرب کابل ) سرچشمه می گیرد .

هریرود دومین دريا مهم افغانستان پس از هیرمند است که مربوط حوزه آبگیر هریرود در شمال غرب افغاستان می‌باشد . منبع اولی هریرود دریای لعل و سرجنگل است که از غرب کوه بابا سرچشمه می‌گیرد و به‌سوی شهر  فیروزکوه جریان دارد . در منطقه دولت‌یار دریاهای دیگری به آن می‌پیوندد و از آنجا به‌بعد به‌نام هریرود شناخته می‌شود . شاخه مهم جنوب آن رود تگاب اوشلان است ، که از شمال رشته‌کوه‌های سیاه‌کوه غربی سرچشمه گرفته موازی با هریرود جریان دارد و در منطقه ماروه به آن می‌پیوندد . شاخه مهم شمالی آن دریای کرُخ است که از جنوب رشته‌کوه‌های سفیدکوه غربی سرچشمه گرفته و در منطقه کرُخ به آن می‌پیوندد . دریای کرُخ 95 کیلومتر طول دارد و حوزه آبگیر آن ، 7820  کیلومتر مربع ميباشد . اين دريا پس از پيوستن به کشف رود بنام رود تجن وارد ريگزار هاي  کشور ترکمنستان شده و به صحراي قراقرم منتهی می‌شود .

  نام‌های هری و هریوا که نام‌های باستانی هرات هستند از نام این دریا گرفته شده‌اند . کلمه هرَی از زبان دري باستان هَرَیو آمده که به معنی «پُرشتاب» است . در یونانی آنرا Arius و در لاتین آنرا Tarius یاد میکند .

در حدود 70 کیلومتری شرق هرات ، شاخه اصلی این دريا که به رود کبگان معروف است به دريا هریرود می پیوندد . سپس اين دريا از طریق شهر هرات به سمت غرب حرکتش را ادامه می دهد تا به سرحد ایران برسد و تقریباً 95 کیلومتر  سرحد بین افغانستان و ایران الي دهنه ذوالفقار را تشکیل می دهد , بعد از دهنه ذوالفقار خاک کشور مارا ترک کرده و سرحد مشترک بين ايران و ترکمنستان را الي سرخس تشکيل ميدهد . این دريا حدود 170 کیلومتر از سرحد سیاسی ایران و ترکمنستان را فراهم می کند  و در نهایت صحرای Karakum را در ترکمنستان را آبیاری می کند . همچنین برخی از سرشاخه های کوچکتر دیگر در HRB وجود دارد ، مانند دريا هاي  کروخ و کشفرود به ترتیب در افغانستان و ایران . مجموع آب قابل دسترس سالانه رودخانه هریرود 1600 میلیون متر مکعب (MCM) است که 1070 میلیون متر مکعب آن به سرحد ایران می رسد . از آنجایی که بیشتر منابع آبی HRB از افغانستان سرچشمه می گیرد و اکثریت مطلق مقدار اب آن در پایین دست استفاده می شود ، تعادل منابع آب نامتقارن در حوضه وجود دارد .

ايران و ترکمنستان از سال 2004 بدون اطلاع و دخالت افغانستان ، با ساختن چندین سد و کانال و گسترش مناطق آبیاری ، در یک ماموریت هایدرولیک قرار دارند . سد دوستی با ظرفیت 1250 میلیون مترمکعب به ایران و ترکمنستان اجازه می دهد آب مورد نیاز خود از جمله آبیاری و آب آشامیدنی را تامین کنند . تقاضای فزاینده آب در مشهد ، ایران را به ساخت یک خط لوله به طول بیش از 150 کیلومتر برای انتقال آب از دريا هریرود (در سد دوستی) سوق داده است که بیش از 50 درصد از کل آب خانگی شهر را به مشهد می رساند  .

جمعیت افغانستان نیز به این منبع آبی  وابسته است . افغانستان به تازگی ماموریت هایدرولیک خود را با ساخت بند سلما آغاز کرده است که ظرفیت ذخیره سازی 633 میلیون متر مکعب اب را  دارد و رسماً در جون 2016 افتتاح شد (بی بی سی، 4 جون 2016 ) . علاوه بر این ، افغانستان در نظر دارد دو بند دیگر (یعنی بند کبگان و بند پیشدان به ترتیب بر روی شاخه کبگان و بند کرخ) اعمار کند . انتظار می رود با تکمیل این بند ها ، مجموع ظرفیت ذخیره سازی در افغانستان به بیش از 950 میلیون متر مکعب (ADB) برسد.2005 ; ANDS 2008 ). با این حال، نتایج تجزیه و تحلیل منابع آب برای HRB اثرات منفی ساخت بند سلما را بر جریان آب پایین دست در ایران و ترکمنستان نشان ميدهد  . نتایج نشان می‌دهد که در نتیجه ساخت بند سلما ، انتظار می‌رود دبیيت آب پایین دست به طور چشمگیری کاهش یابد ، در محدوده 30 تا 80 درصد بر اساس سناریوهای مختلف ، در نتیجه ساخت بند سلما  . علاوه بر این، بندهای سلما و دوستی ، به ویژه در ترکمنستان ، پیش بینی می شود که بر شرایط ايکولوژیکی پایین دست تأثیر منفی بگذارد و باعث افزایش استفاده بیش از حد از منابع در هر دو منطقه بالادست و پایین دست شود . در امتداد خطوط مشابه،  پیش بینی ميشود که توزیع آب برای پایین دست ها می تواند به طور قابل توجهی در نتیجه بند سلما کاهش یابد ، دومی نشان می دهد که بند سلما جریان آب های پایین دست را تا 73 درصد کاهش می دهد .

دريا هریرود که در سه کشور ساحلی افغانستان ، ایران و ترکمنستان اب ميدهد و بيشترين استفاده از انرا پايين دست ها مينمايد  ، ما را به یاد تاریخ و فرهنگ غني گذشته افغانستان مي اندازد . با نگاهی به تاریخ و پیشینه فرهنگی حوضه ، داستان زندگی مردم شهرهایی مانند بلخ و هرات ، طوس، نیشابور و سرخس (اکنون در ایران) و مرو و آبیورد (اکنون در ترکمنستان) را روایت می‌کند. ). به این ترتیب ، دريا هریرود نه تنها یک جریان آب است ، بلکه جریانی از تاریخ ، فرهنگ ، زبان و مذاهب مردمی است که در حال حاضر توسط مرزها و سرحدات تقسیم شده است . دريا هریرود با جاده ابریشم باستانی مرتبط بوده است ، شبکه ای تاریخی از تجارت و انتقال فرهنگی که مرکز تعاملات فرهنگی غرب و شرق بود . پتانسیل قابل توجهی  تأثیرگذاری حوزه نفوذ سیاسی بين ایران و افغانستان وجود دارد . طور مثال، از لحاظ تاریخی، وابستگی متقابل اجتماعي –  اقتصادی بالایی بین افغانستان و ایران وجود داشته است . تعدادی توافقنامه دوجانبه مرتبط با مسائل اقتصادی و امنیتی توسط این کشورها امضا شده است . علاوه بر این ، ایران در میان پنج شریک تجاری برتر افغانستان قرار دارد و ایران میزبان بیش از يک و نيم میلیون پناهنده افغان است , که ايران گاهي ازين مهاجرين منحيث نقطه فشار بر دولت مرکزي افغانستان استفاده مينمايد .

 همچنین حجم قابل توجهی مبادلات تجاری بین ایران و افغانستان وجود دارد. تخمین زده می شود که روزانه بین “100 تا 400 کامیون يا لاري” و “حداقل 500 خودرو يا تيز رفتار ” از مرزهای ایران و افغانستان عبور می کنند . این ارقام نشان دهنده وابستگی متقابل بالا بین ایران و افغانستان است .

افغانستان و ترکمنستان وابستگی متقابل اجتماعی-اقتصادی معنادار مشابهی دارند . ترکمنستان علاوه بر اشتراکات تاریخی و فرهنگی خود، برق به افغانستان صادر می کند که مقدار قابل توجهی از برق مورد نیاز هرات را تامین می کند . در میان بسیاری از پروژه های اقتصادی که بین افغانستان و ترکمنستان در حال انجام است ، پروژه انتقال گاز به نام خط لوله ترکمنستان-افغانستان-پاکستان-هند (TAPI) است که برای هر دو کشور بسیار سودمند است  .

دريا هریرود در طول تاریخ یک میانجی طبیعی جغرافیایی بوده و فرهنگ‌های مختلف و تقسیم‌شده را با اشتراکات فراوان متحد می‌کند . با نگاهی به تعاملات و تفاوت‌های تاریخی ، سیاسی و اقتصادی بین کشورهای ساحلی هريرود( HRB ) ، اين حوضه را می‌توان با عوامل اجتماعی-اقتصادی نامتقارن و وابسته به هم در یک محیط جيوپولیتیک پیچیده مشخص کرد . منافع مشترک اينده نگري ، هویت ها و اشتراکات میان کشورهای ساحلی پتانسیل قابل توجهی برای غلبه بر چالش های جيوپولیتیکی ارائه می دهد .

 تاریخچه نهادی تعامل آب بين المللي در حوضه :

با توجه به  قانون موجود بین کشورهای ساحلی برای استفاده از آب HRB ، باید توجه داشت که هیچ توافق رسمی وجود ندارد که همه کشورها در آن دخیل باشند . فقط بین ایران و ترکمنستان توافق وجود دارد نه افغانستان  .

 اولین قرارداد رسمی در مورد تخصیص منابع آب در امتداد HRB بین ایران و روسیه در سال 1921 (یعنی موافقتنامه رژیم های دريا های سرحدی ، ایران و اتحاد جماهیر شوروی ) پس از استقلال افغانستان در سال 1919 منعقد شد . این معاهده منجر به امضای قرارداد دیگری بین ایران و روسیه در سال 1926 برای بررسی بیشتر تخصیص آب دريا (یعنی موافقتنامه رژیم دريا های سرحدی ، ایران و اتحاد جماهیر شوروی 1926) . علاوه بر موافقت نامه های تخصیص آب ، ساخت بند بر روی دريا هریرود و بعداً تخصیص 50 / 50 آب در ماده سوم مورد توافق قرار گرفت . این اولین بار بود که افغانستان در مذاکرات ساخت بند در امتداد پایین دست دريا هریرود مشارکت نداشت . ساخت بند مشترک (موافق در سال 1926) عملاً در مارچ 1958 و سپتامبر 1974 بین ایران و روسیه مورد مذاکره قرار گرفت که منجر به آغاز مطالعات آزمایشی خاصی در مورد بند شد .

چنانچه اشاره شد در سال 2005 ، ایران و ترکمنستان رسماً سد دوستی بر روی دريا هریرود را آغاز و به بهره برداری سپردند . دريا هریرود 93 درصد آب ورودی بند را تامین می کند . طبق معاهده دوجانبه 2008 ، ایران و ترکمنستان توافق کردند که آب رودخانه هریرود را به طور مساوی بین دو کشور تقسیم کنند . از سال 1926 به بعد ، ایران 30 درصد از جریان جاری را به عنوان حق آبه تاریخی خود مدعی شده است . قبل از بهره برداری از بند سلما ، حق آبه افغانستان 40 درصد ، ایران 30 درصد و ترکمنستان 30 درصد تصور می شد . بهره برداری از بند سلما بیشترین تاثیر را در تغییر حق آبه طرفین دارد . بهره برداری کامل از بند سلما به معنای افزایش حق آبه افغانستان از دريا هریرود به حدود 74 درصد و کاهش حق آبه ایران و ترکمنستان به 13 درصد است  .

این در حالی است که ایران و ترکمنستان از یک سو با محدود کردن توسعه منابع آبی افغانستان و از سوی دیگر به دنبال مذاکره و انعقاد معاهده آب با این کشور برای تامین حق آبه خود ،  از دريا هریرود هستند . منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی ایران در ایجاد ثبات در غرب افغانستان مانع از آن شده است که آشکارا از توانایی ها و برتری های خود برای شکست افغانستان استفاده کند . در عوض ، ایران سعی کرده است از تاکتیک مضاعف سرمایه گذاری در افغانستان و فشار نظامی و دیپلماتیک در تلاش خود برای متقاعد کردن افغانستان به مذاکره و انعقاد معاهده آب استفاده کند . ترکمنستان همچنین با کمک به تامین نیازهای انرژی افغانستان تلاش کرده است تا کشور را به سوی توافقنامه آب بکشاند . با این وجود، مشوق‌ها و امتیازات رد و بدل شده بین سه کشور ، آنها را به سمت استراتژی‌هایی که می‌تواند منجر به نتایج برد-برد و به اشتراک گذاشتن منافع حاصل از آن شود ، ترغیب نکرده است .

در حالی که ایران و روسیه در سال 1974 در حال مذاکره بر سر ساخت یک بند مشترک پایین دستی بودند ، مشخص شد که افغانستان از فائو خواسته است تا پروژه جدید بند سلما را که در حال برنامه ریزی بودند، تجزیه و تحلیل کند (7 سپتامبر 2013 . ). کارشناسان هندی و بریتانیایی در این پروژه مشارکت داشتند که از حمایت بانک جهانی برخوردار بود (ADB 2005 ؛ ANDS 2008 ؛ MOE 2013 ).

 کشورهای پایین دستی به ویژه ایران به شدت نگران پیامدهای احتمالی ساخت این بند و بازیگران خارجی درگیر در آن شدند . در همین حال ، علیرغم افزایش تنش ها و نگرانی ها در HRB ، ایران و اتحاد جماهیر شوروی بر ضرورت همکاری سه جانبه بین سه کشور ساحلی در سال 1975 تأکید کردند ، اما افغانستان به این سیگنال سیاسی پاسخ نداد ( زيرا ايران و شوروي قبلا بدون اگاهي قبلي افغانستان دست به عمل سد سازي و تقسيم اب زده بودند  ) . 4 سال بعد ، ارتش شوروی در حمایت از دولت کمونیستی خود به افغانستان حمله کرد . تلاش‌های مورد مناقشه برای ساخت بند و تنش‌های بعدی بین کشورهای ساحلی HRB ، با تهاجمات اتحاد جماهیر شوروی  به افغانستان و ایران در سال‌های 1979 و 1980 متوقف شد .

چنانچه گفته شد , اولین مذاکرات ساخت بند مشترک بر روی دريا هریرود که در سال 1926 بین ایران و اتحاد جماهیر شوروی انجام شد ، در سال 1992 بین ایران و جمهوری تازه تاسیس ترکمنستان پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 از سر گرفته شد . با توجه به معاهده‌های 1921 و 1926، توافق شد که در سال 1992 یک مطالعه مشترک در مورد ساخت  بند مشترک آغاز شود و منابع آبی مخزن بند دوستی به طور مساوی تقسیم شود ( موافقت نامه همکاری برای ساخت و بهره برداری بند دوستی، ایران و ترکمنستان 1999 ) . ساخت سد دوستی در سال 2000 آغاز شد . در نتیجه افغانستان از ایران و ترکمنستان شکایت کرد .

 دو کشور پایین دست بند را به طور رسمی در سال 2004 افتتاح کردند که یک سال زودتر از برنامه ریزی شده بود . این افتتاحیه  از این بحث حمایت می کند که چگونه ایران و ترکمنستان قصد داشتند تا قبل از دخالت افغانستان ، حقایقی را در میدان ایجاد کنند تا موقعیت بهتری در مذاکرات (آینده) داشته باشند . از منظر افغانستان، اگرچه ساخت بند سلما از سال 1976 توسط افغانستان با حمایت هند و انگلیس برنامه ریزی شده بود ، اما درگیری ها و جنگ های داخلی در افغانستان اجازه ساخت بند را به افغان ها نداد .

پس از 11 سپتامبر 2001 ، و آغاز دوران ریاست جمهوری حامد کرزی ، پروژه 200 میلیون دلاری بند سلما (که بودجه آن در نهایت به 300 میلیون دلار افزایش یافت) توسط دولت هند آغاز شد (Pant 2010؛ WN، 7 سپتامبر 2013 ) . علاوه بر بند سلما ، افغانستان چندین طرح آبیاری جدید را در امتداد رودخانه هریرود با حمایت بانک توسعه آسیایی (ADB) توسعه می دهد .  به اين حال افغانستان به دنبال تکمیل پروژه های هایدرولیک در HRB ، مانند بند سلما، در مواجهه با زیرساخت های قبلی ساخته شده توسط کشورهای پایین دستی برای ایجاد موقعیت بهتر برای مذاکرات احتمالی آینده است .

در همین حال ، علاوه بر سیگنال سیاسی ارسال شده در سال 1975 از سوی ایران و روسیه به دولت افغانستان مبنی بر پیشنهاد مذاکره ، ایران و ترکمنستان دو بار نامه های رسمی (یک بار در سال 2006 و دیگری در سال 2010) به رئیس جمهور کرزی ارسال کردند که در آن بر لزوم همکاری سه جانبه تاکید شده بود . در مدیریت منابع آب HRB ؛ این نامه ها هیچ پاسخی دریافت نکردند .

با توجه به رفتار و گفتمان ساحلی ها در رابطه با تعاملات آب بين المللي ، به نظر می رسد که رهبری افغانستان معتقد است که آنها فرصت های توسعه را در طول اشغال شوروی و جنگهاي داخلی از دست داده اند. آنها بر این اساس، این وضعیت هایدرولیکی و اقتصادی-اجتماعی نا متقارن جنگ تحمیلی را در مقایسه با ایران و ترکمنستان یک وضعیت نامتعادل قدرت می دانند و از تأثیرات منفی آن بر روند مذاکرات هراس دارند . به اين معنا، رهبری افغانستان چاره‌ای جز تمرکز بر سیاست‌های واقع‌گرایانه در دوران پس از جنگ نمی‌بیند ، با این درک که این سیاست‌ها حداقل می‌توانند فرصت‌ها و تأخیرهای از دست رفته را جبران کنند و در عین حال به آنها کمک کنند تا موقعیت مذاکره‌شان را تقویت نمايند .

ايران و ترکمنستان، با این حال، موضع کارکردگرایانه ای اتخاذ کرده اند و معتقدند که سیاست زدایی از مسائل آب می تواند منافع آنها را در مواجهه با متغیرهای پیچیده جيوپولیتیکی برآورده کند . بنابراین ، گر چه آنها زیرساخت های یک جانبه را توسعه  داده اند ، اما ایران و ترکمنستان همکاری فوری با افغانستان را اولاً راهی برای کاهش حساسیت سیاسی حوزه و ثانیاً حفظ وضعیت موجود می دانند . در بخش بعدی، چگونگی تأثیر ماهیت جيوپولیتیکی حوضه بر تفسیر و رفتار کشورهای ساحلی HRB را در نظر خواهیم گرفت.

 جيوپولیتیک زیربنای توسعه آب در افغانستان , سایه بازی بزرگ بر روی آب :

افغانستان یکی از مناطق مهم جيوپولیتیکی در جهان است . تقریباً تمام امپراتوری ها و ابرقدرت های روی زمین ، از یونانیان زمان اسکندر مقدونی گرفته تا بریتانیایی ها در طول جنگ های افغانستان و انگلیس در قرن نوزدهم و بیستم و امپراتوری  روسیه (1979-1989) تا اخیراً ایالات متحده ، مورد تهاجم قرار گرفته است .

در قرن نوزدهم ، افغانستان بین دو امپراتوری (روسیه و بریتانیا) قرار گرفت که هر کدام ادعا می‌کردند که دوست هستند (کلیومن 2003 ؛ استوارت 2012 ). این وضعیت منجر به بازی بزرگ شد ،  اصطلاحی است که به رقابت و درگیری استراتژیک بین امپراتوری های روسیه و بریتانیا در قرن نوزدهم بکار ميرود , آنها به دنبال تسلط جيوپولیتیکی بر افغانستان بودند . هر یک از امپراتوری ها با هدف تبدیل افغانستان به یک کشور حائل برای تامین منافع امنیتی خود ، کنترل افغانستان را از طریق کنترل ارضی ، با تسلط بر بومیان و ایجاد یک کمربند امنيتي بین آنها دنبال کردند .

در طول قرن بیستم ، بازی بزرگ عملاً از طریق رقابت بین قدرت‌های مختلف غربی ، روسیه و چین ، برای نفوذ سیاسی بیشتر در آسیای مرکزی و به‌ویژه افغانستان ادامه داشت و به بازی بزرگ جدید منجر شد . مخاطرات به گونه ای بود که به گفته رودیارد کیپلینگ ، ” این [بازی بزرگ] زمانی پایان می یابد که همه بميردند ” . بسیاری از نویسندگان و تحلیلگران این بازی جدید را به عنوان رقابتی برای کنترل منابع طبیعی (مانند خطوط لوله ، مسیرهای نفتکش ، نفت ، آب و قراردادها) به جای کنترل اجتماعی مورد نظر در قرن نوزدهم می شناسند (اسمیت 1996؛ ادواردز 2003؛ مایر و بریساک 2009 )  .

در نتیجه دهه‌های اخیر جنگ و درگیری که توسط بازی بزرگ جدید قرن بیستم شکل گرفت ، افغانستان به عنوان یک “گره اقتصادی” شناخته شد که بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده تقسیم شده است  . افغانستان دوباره به یک کشور حائل بین ابرقدرت ها تبدیل شد . اکنون ، به نام نوسازی ، این ابرقدرت‌ها رویکردهای اقتصادی مختلفی را از کمونیستی تا سرمایه‌داری را برای حفاظت از منافع امنیتی خود به کار گرفته‌اند . این منجر به رقابت برای توسعه شده است . همانطور که آرتور شلزینگر ادعا کرد ، “بندها جایگزین های آمریکایی برای اصلاحات  بودند” . در دهه های 1950 و 1960، ایالات متحده افغانستان را به ویترین مدرنیزاسیون و توسعه تبدیل کرد که بخشی از یک ملت سازی بزرگتر بود . پروژه ای که نیاز به بازسازی جهان پسااستعماری دارد ، بگفت کولاتر رویکرد بریتانیا و روسیه برای کنترل افغانستان در قرن نوزدهم بر مرزهای قوم نگاری متمرکز بود . ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی ، در مقابل ، بر اهمیت مرزهای هایدرولوژیکی در این بازی جدید ، یعنی حرکت به سمت کنترل آب به عنوان راهی برای بازتعریف درگیری‌های سیاسی در افغانستان و در نتیجه حکومت بر جمعیت ، تأکید کردند . به همین منظور ، اداره دره هلمند و ارغنداب  توسط دولت ایالات متحده به عنوان ابزاری برای “ایجاد پایگاه سیاسی امن [در برابر رقیب ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی]” در نظر گرفته شد . به نوبه خود ، اتحاد جماهیر شوروی بند برق درونته و کانال ننگرهار   را بر روي دریا کابل در افغانستان ساخت (Cullather 2002a ) .

این رقابت برای پروژه های انکشافی بازیگران دیگر از جمله دولت های چین و آلمان غرب را به خود جذب کرد و افغانستان را به یکی از بالاترین سطوح کمک های انکشافی سرانه در جهان , در آن زمان تبدیل کرد. US News and World Report یک “نوع عجیب جنگ سرد” در افغانستان را توصیف کرد که “به جای جاسوسان و بمب ها با پول و تکنسین ها مبارزه می شد”  .  بازی بزرگ جدید با حمله به اتحاد جماهیر شوروی در سال 1979 برای حمایت از دولت وقت افغانستان در برابر مجاهدین که مورد حمایت ایالات متحده بودند ، تداوم یافت . بعداً ، به دنبال یک جنگ داخلی ، ائتلاف ایالات متحده و اروپا در اکتبر 2001 در پاسخ به حملات 11 سپتامبر 2001 به ایالات متحده به افغانستان حمله کردند .

این تفکر مرسوم شده است که کنترل منابع بخش اساسی هدف بازی بزرگ جدید برای حفظ امنیت فعلی ابرقدرت ها است . این ایده که افغانستان به عنوان میدان جنگ برای رقابت هژمونيک استفاده ميشود ادامه  دارد , ” افغانها در جنگي کشته ميشود که مال انها نيست.”

بازی بزرگ زمینه نظم نوین جهانی را شکل داد که افغانستان را به عنوان یک موضوع بین المللی معرفی می کند، و کشورهای منطقه نیز در رقابت بر سر “نفوذ، قدرت، هژمونی و سود” درگیر شدند (اکونومیست، 22 مارچ 2007 ) . پاکستان، هند، ایران، ترکیه و عربستان سعودی سعی کرده اند به این بازی بپیوندند تا از خود محافظت کنند و در برابر ابرقدرت های موجود در افغانستان مقاومت کنند (کلومن – اکونومیست، 22 مارچ 2007 ). رقابت بین هند و پاکستان در افغانستان غالب است . هند و پاکستان با تقلید از رویکرد سیاسی ابرقدرت ها ، رقابت های خود را در افغانستان با استفاده از همان رویکرد سرمایه گذاری مالی در توسعه بازی می کنند . در سال 2002 ، دولت هند وعده کمک 750 میلیون دلاری به افغانستان را داد ، در حالی که پاکستان 150 میلیون دلار به اضافه هزینه حفاظت از مرز مشترک و پناه دادن به دو میلیون پناهجوی افغان در پاکستان را وعده داد  . به ویژه، بند سلما، موردی که در این مطالعه مورد بررسی قرار گرفت، با کمک مالی 150 میلیون دلاری از سوی دولت هند تامین شده است. این بند قبلاً توسط کارشناسان بریتانیایی مطالعه و پیشنهاد شده بود . با ساخت اين بند هند در افغانستان مسلماً در خدمت تحقق جاه طلبی های هژمونیک هند در افغانستان در برابر پاکستان است .

 آب در بازی بزرگ ,  برای توسعه اقتصادي   یا منافع جيوپولیتیک : 

داستان بازی بزرگ به مطالعه ما در مورد اینکه چگونه سیاست توسعه بند در HRB بر تعاملات بيرون از سرحد از دیدگاه جيوپولیتیک تأثیر می‌گذارد و نقش آب در حوضه را زیر سؤال می‌برد: آیا آب برای توسعه اقتصادی یا  برای خدمت به جيوپولیتیک استفاده می‌شود .  با بررسی تاریخچه نهادی مذاکرات در HRB و همچنین تاریخ سیاسی افغانستان، این نوع سوالات ما را بر آن داشت تا چند نکته کلیدی را مطرح کنیم که در زیر به آن پرداخته می شود .

اول، آیا ممکن است که (ابر) قدرت ها در مورد جاه طلبی های توسعه ای که علناً در افغانستان تبلیغ می کردند ، صادق نبودند؟ آیا توسعه بندهای بزرگ را باید صرفاً فرزند استعمار تلقی کرد؟ توسعه آب اغلب یک راهبرد برای تامین منافع جيوپولیتیک و کنترل قدرت های سیاسی منطقه ای در این منطقه دور افتاده بوده است . در این راستا، پروژه های آبی، به خصوص بندها، ممکن است در عوض توسط قدرت های خارجی  به عنوان یک پیشنهاد وسوسه انگیز در دوره پس از استعمار برای تقویت نفوذ سیاسی پیشنهاد دهندگان بند در افغانستان استفاده شود .

اب دیگر فقط یک منبع طبیعی نیست… بلکه به طور فزاینده ای به یک منبع استراتژیک تبدیل می شود .

در نهایت ، موضع حاکمیت مطلق آب افغانستان در مورد کنترل آب در قلمرو خود می تواند ارزش جيوپولیتیکی آن را افزایش دهد و موقعیت مذاکره آن را در برابر  ایران و ترکمنستان در HRB تقویت کند . بنابراین، هدف افغانستان از انکشاف زیرساخت های آبی نه تنها در خدمت اهداف اقتصادی است ، بلکه از نظر سیاسی در سطوح منطقه ای و بین المللی نیز سودمند است .

 «پیام تکمیل بند سلما محدود به [این واقعیت] نیست که ما می‌توانیم  برق تولید کنیم , زمین‌های ما نرا آبیاری کنيم ، بلکه اين کار پیام بزرگ‌تری دارد… اکنون آب هریرود تحت کنترل افغانستان است» .

نکات فوق نشان می دهد که منابع آب و بر این اساس تعامل آب بيرون مرزی متقابلاً متاثر از اولویت های جيوپولیتیکی ابرقدرت ها و همچنین سایر بازیگران منطقه است . بنابراین ، ساخت بند سلما را باید از طریق منافع سیاسی بازیگران خارجی (مانند هند و پاکستان) همچنان مطالعه نمود  .

در این راستا ، از یک سو ، بند سلما برای دولت جدید افغانستان غرض تقاضای فزاینده آب، توسعه اقتصادی و فقرزدایی این کشور از اهمیت بالایی برخوردار است. علاوه بر این، بند سلما می تواند موقعیت جيووپولیتیک کنونی افغانستان را با توجه به کشورهای پایین دست بهبود بخشد .

 مواضع و منافع :

از آنجایی که هم ایران و هم ترکمنستان برای مصارف خانگی و کشاورزی به شدت به آبهای خارجی (از افغانستان) وابسته هستند ، مقامات ایرانی و ترکمنستانی دريا هریرود را یک موضوع امنیت انسانی می دانند . ترس ناشی از بهره برداری از بند سلما و سهم آن در کاهش منابع آب پایین دست ، بحث های گسترده ای را در رسانه های عمومی با عناوین «افغان ها مشهد را خشکانده اند»، «چشمه های ناامنی از پروژه های بندهای افغانستان» و «چرا» برانگیخته است.

 علاوه  بر این، ایران و ترکمنستان هر دو بر «حق فعلی و تاریخی» خود بر آب تأکید می‌کنند و با استناد به توافق‌نامه موجود در مورد بهره‌برداری از آب (که منجر به ساخت بند دوستی شد) و به وضوح بر اصول «امنیت انسانی»، «عادلانه» تأکید می‌کنند. و استفاده معقول» و «بدون آسیب قابل توجه» . به نظر می رسد ایران نیز بیم آن دارد که بندها به عنوان ابزار جيوپولیتیکی مورد استفاده قرار گیرد و در نتیجه امنیت ملی آن به خطر بیفتد .

از منظر افغانستان، پس از یک دوره طولانی درگیری، منابع آب به منبع اصلی استراتژیک برای توسعه در سیاست های کشور تبدیل شده است و به نوبه خود، انکشاف آب یکی از مهمترین مسائل امنیتی برای افغانستان به ویژه به دلیل فضای سیاسی آسیب پذیر آن است. . خود آب به عنوان دارایی مقدس ، معادل دارایی سرزمینی دیده می شود .

نکات اصلی افغانستان در گفتمان اول این است که افغانستان منبع اصلی منابع آبی HRB است. دوم، افغانستان از تمام منابع آبی خود استفاده نکرده است. سوم، از آنجایی که زراعت اولویت اصلی در انکشاف ملی افغانستان است ، آنها برای انکشاف سکتورهای زراعت  به منابع آبی نیاز دارند . چهارم، از آنجایی که افغانستان از بی ثباتی سیاسی، فقر و بیکاری زیاد رنج می برد ، منابع آبی آن به طور قابل توجهی به تامین رفاه و امنیت اقتصادی کمک می کند .گفتمان رسمی افغانستان با تاکید بر حق توسعه و نقش قابل توجه دريا هریرود در رشد اقتصادی ولایت هرات برای کاهش فقر ، بر اساس دکترین “حاکمیت مطلق ارضی” بنا شده است که به موجب آن “دولت آزاد است تا در چارچوب خود در اختیار داشته باشد”. قلمرو، آبهای یک دريا بین المللی به هر شکلی که صلاح بداند» . در این رابطه، اصطلاح “حمایت” برای منطقی کردن حضور چندین بازیگر خارجی در افغانستان به کار رفته است که همگی در بازی بزرگ ایفای نقش می کنند. علیرغم دلایل پیچیده ای که در پشت فعالیت بازیگران خارجی وجود دارد ، رشته های گفتمانی اصلی از این ایده ناشی می شود که افغانستان نیاز به ثبات سیاسی دارد ، و بنابراین ، برای تثبیت وضعیت نامطمئن فعلی خود نیاز به ارائه سیاست های توسعه ای دارد . در نتیجه، بازیگران خارجی آب را در قلب پروژه‌های توسعه می‌دانند .

 نتیجه گیری :

روایات مختلفی تلاش کرده اند ماهیت روابط هایدروپولیتیکی را توضیح دهند که وارنر  “نورمهای مختلف بر یک پدیده” را توصیف می کند .

 در یک تحلیل هایدروپولیتیکی انتقادی، این مقاله نشان داده است که چگونه مسائل تاریخی و سیاست های گذشته، هنگامی که با مجموعه جيوپولیتیکی بازی بزرگ آمیخته می شوند، می توانند بر تعاملات آب فرامرزی و  هایدروپولیتیکی  حوضه دريا بین المللی تأثیر بگذارند .

این مطالعه با درک تغییر در استراتژی  قدرت های خارجی برای حکومت بر افغانستان،  کنترل به منابع آب، نمونه هاي در حال تحول هایدروپولیتیکی HRB را بررسی ميکند . این مقاله نشان دهنده ، دیدگاه واقع‌گرایانه دولت‌های افغانستان از یک تاریخ جيوپولیتیکی طولانی جنگ ، تحمیل شده توسط عملیات بازی بزرگ، و ظلم و ستم پایدار بیرون آمده است. ثانيأ اينکه  در بازی بزرگ ، رفتار و دیدگاه‌های سیاسی ابرقدرت‌های خارجی در مورد توسعه آب در افغانستان ، آب را در راستای منافع جيوپولیتیکی خود به شدت سیاسی کرده و روشهاي وابسته به هم ریشه‌دار کشورهای ساحلی HRB را به طور گسترده ضربه زده و از بین برده است . بنابراین ، بر اساس درک روشها از منافع مشترک ، ماهیت بازی بزرگ باید تغییر کند .

در تلاش برای (دوباره) مفهوم سازی توسعه آب در حوضه ، این مقاله دریافت که کنترل و تصرف منابع آب نه تنها برای توسعه اقتصادی در HRB بلکه به دلایل سیاسی داخلی و بین المللی در پرتو شرایط جيوپولیتیکی اعمال می شود . در واقع ، این مطالعه توضیح ميدهد که چگونه آب و زیرساخت های آب علاوه بر ارزش اجتماعی-اقتصادی آن در حوضه، ابزار جيوپولیتیکی برای مذاکرات بوده است . در غیاب توافق سه جانبه ، افغانستان , ایران و ترکمنستان به دنبال تثبیت حقوق خود و کنترل قواعد بازی با تغییر روابط نامتقارن موجود قدرت بوده‌اند .

ایران و ترکمنستان برای اعمال کنترل مشترک بر اب دريا هریرود و حفظ وضعیت موجود به نفع خود از طریق سیاست‌های کارکردگرایانه که به دنبال کاهش مسائل سیاسی شده آب در حوضه است ، تلاش می‌کنند ، در حالی که آنها به طور یکجانبه مأموریت هایدرولیکی را نیز توسعه داده‌اند . در مقابل ، افغانستان با مزیت موقعیت جغرافیایی در کنار حمایت قدرت های خارجی، در حال برنامه ریزی برای مقاومت در برابر وضعیت موجود است و با کنترل یکجانبه سرچشمه ها، قدرت روابط خود را تقویت می کند . با این حال، به نظر می رسد که اظهارات کشورهای پایین دستی در مورد توسعه بندهای بالادستی ، در واقع بیشتر ریشه در نگرانی آنها در مورد شرایط پیچیده جيوپولیتیکی در افغانستان دارد . اگر انکشاف بند در افغانستان بتواند ثبات را به ارمغان آورد ، که یک خیر مشترک منطقه ای است، آنها احتمالاً از توسعه بند حمایت می کنند زیرا به حفظ روابط متقابل آنها کمک می کند . با این وجود، ماهیت و قاعده موجود بازی بزرگ اجازه نمی دهد طرفین به تفاهم  برسند . به نظر می رسد تعادل بهتر برای کشاندن طرف های متخاصم به میز مذاکره ضروری است .

عرض حرمت

سيف قاضي زاده

 ياد اوري : اين بحث را ادامه خواهيم داد

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Comments are closed.