مضمون در مورند گند خراسان غبار قبل از تحریف

محمد داؤد مومند

0 475

مضمون شاغلی سیستانی در مورند گند خراسان غبار

قبل از تحریف

تبصره مقدماتی: شاغلی سیستانی به تأریخ هشتم ماه اکتوبر مضمونی تحت عنوان «وجه تسمیه خراسان» در سایت افغان جرمن منتشر ساخت که نوشته مذکور مشوق نوشتن مضمون این جانب تحت عنوان «غبار و فرهنگ، دو ابولهول خراسان و خراسانیان، خراسان نسخۀ زهر آلود افتراق ملی و انفلاق کشور» مؤرخ شانزده ماه اکتوبر سال جاری گردید.

متأسفانه شاغلی سیستانی یک دو روز بعد از انتشار مضمون خود، تحت تأثیرو فشار «غباریت متنفذ» در سایت مذکور به تحریف مضمون واقع بینانه و وطن دوستانه خود پرداخته که من در مقاله قبلی خود در زمینه تحریف بعد از وقت مضمون شان چنین نوشتم:

مضمون شاغلی سیستانی به همان محتوای اصلی و صادقانه آن به یک اسپ بسیار زیبای مشکی کهر یا کهار سلطنتی شباهت داشت که اکنون با محذوف ساختن مطالب بسیار جالب آن مثل این است که دم یا دمب این اسپ شاهانه را بریده و آن را بی سیرت ساخته باشند.

این عقب نشینی شاغلی سیستانی مرا به یاد عقب نشینی شاغلی جیمی کارتر رئیس جمهور اسبق امریکا انداخت بدین تفصیل که:

شاغلی جیمی کارتر حدود بیست سال قبل کتاب مستطابی در مورد قضیه فلسطسین، صلح و پالیسی اپارتاید اسرائیل نوشت که به مجرد نشر آن کتاب، حدود بیست نفر یهودی امریکایی که در فوندیشن شاغلی جیمی کارتر همکار بودند به عنوان احتجاج از فوندیشن مذکورمستعفی شدند و چندی بعد شاغلی کارتر در نتیجه فشار گروهای بسیار متنفذ یهودی در اضلاع متحده و دولت اسرائیل مجبور به معذرت خواستن ازیهودیت متنفذ و دولت مقتدراسرائیل ګردید.

متٔاسفانه شاغلی سیستانی نیز با کمدلی نظیر جیمی کارتر در نتیجه فشار «غباریت متنفذ» سایت افغان جرمن عقب نشینی مماثلی نموده که همچو روش، تغییر مستمر نظریات و عقاید شان را مبتنی بر «جو» سیاسی افغان جرمن در سایت مذکور نشان میدهد. گفته اند:

جگر شیر نداری سفر عشق مکن

طوریکه قبلا نیز متذکر شده بودم این عمل شاغلی سیستانی عاری از دو حالت نیست:

نخست اینکه شاغلی سیستانی به ارتباط اتهامات وارده بر میر غلام غبار افتراء بستند و ادعای شان حقیقت نداشت و خدای نخواسته دروغ و بهتان بود.

ثانیا اینکه جناب شان با وجود تحریر کتب متعدد و صد ها مقاله و داشتن القاب عریض و طویل مانند لوی استاد-ٰ مؤرخ- نویسنده- و کاندید اکادمیسین و آنهم در سنین نزدیک به نود سال به اظهار عقاید و نظریات خود ایمان و اعتقاد راسخ نداشته با وزیدن باد های سیاسی و فشار های داخلی سایت افغان جرمن موقف شان در حال تغییر متداوم بوده و با تلون مزاج کرونیک مواجه اند.

به عقیده من شاغلی سیستانی و هر شخصیت با ایمان و صاحب عقیده راسخ باید مانند سقراط از صلابت معنوی برخوردار بوده به آنچه مینویسد و آنچه میگوید اعتقاد و ایقان و ایمان داشته و تا دم مرگ از حقانیت گفتار و ادعای خود عدول ننموده مستنکف و نادم نگردد. چنانکه گفته اند:

یکی جوی و یکی بین و یکی باش.

بعد از تمهید فوق الذکر نوبت میرسد به مقاله طلایی شاغلی سیستانی تحت عنوان «وجه تسمیه خراسان» قبل از تغییر و تحریف.

این روز ها یکبار دیگر تب خراسان گری برخی بالا رفته و در رسانه های اجتماعی از جمله در فیسبوک به تأویل و تعبیر معنای خراسان در مقایسه با نام افغانستان سخنانی گفته میشود که آدم هرقدر حوصله داشته باشد خنده اش میگیرد. بخصوص جوانی با مزمزه کردن نام خراسان چنان کیف میکند که گویی هرکه خراسانی باشد، بر قله خوشبختی نشسته و از همه آفتهای های زمینی و سماوی بر کنار خواهد بود. در حالی که عملاً چنین چیزی نیست و نه در گذشته وجود داشته و نه در آینده وجود خواهد داشت. بر معنی و وجه تسمیه خراسان مکث میکنیم.

مرحوم غبار در سال   1326 در باره خراسان مقاله ای نوشته بود که در   1377 دوباره بحیث یک رساله مستقل بنام « خراسان» با مقدمه دستگیر پنجشیری در پشاور بچاپ رسید است. غبار در این رساله اول، کلمه خراسان را از مرکب «خر» آفتاب و «اسان» جای آفتاب بر آمدن یعنی مشرق کرده است. (خراسان صفحه شش)

سپس غبار در جستجوی مشرق و مؤرخین و جغرافیا نگاران اسلامی را مرور کرده و این رساله را نوشته است. غبار در این رساله خراسان را با دو حدود به معرفی میگیرد: یکی خراسان خاص، شامل چهار ایالت(بلخ،هرات،مرو و نیشاپور) و دیگری خراسان عام(شامل تمام ماوراء النهر و خراسان خاص و افغانستان کنونی و بلوچستان تا دریای سند)

اما آنچه از سوی غبار و مورخان دیگر افغان بدان پرداخته نشده این است که در باره وجه تسمیه خراسان سخن نگفته اند. غبار و دیگران کلمه خراسان را بمعنای مشرق ترجمه کرده اند. کتب فتوحات اسلامی و هم مؤرخان عربی زبان چون: بلاذری و ابن خردادبه و طبری و مقدسی و ابوالفدا وغیره سر زمین های مفتوحه در سمت شرقی خلافت اسلامی را بنام خراسان(مشرق زمین) ذکر کرده اند. اما گفتن خراسانی برای تمام مردمی که در سمت مشرق خلافت اسلامی و یا در مشرق کشور فارس زندگی میکرده اند اگر توهین آمیز نباشد، حتماً بی معنا و نامی بی مسمی که هست.

مثلاً وقتی بکسی خراسانی گفته شود، یعنی این آقا مشرقی است!! مشرق یا مشرق زمین، یعنی چی؟ مشرق یا مشرق زمین نام کشور یا نام شهر معین و مشخصی چون: بلخ، بخارا، خوارزم، نیشاپور، مشهد، طوس، هرات و تخارستان نیست. نام مجموعه بلادی است واقع در شرق خلافت اسلامی یا در شرق کشور فارس. چین و جاپان و اندونیزیا هم در شرق خلافت اسلامی و یا شرق کشور فارس قرار دارند. حال وقتی بکسی خراسانی اطلاق شود، شنونده چی برداشتی از این اطلاق خواهد داشت؟ هیچی!!!

به عبارت دیگر مفهوم خراسان و خراسانی برای یک مورخ و یک جغرافیا نویس عرب مشخص بوده و لی برای اهل خود خراسان، کار برد کلمه خراسانی، هویت شهری و محلی و منطقه یی و زادگاه او را مشخص نمیکند یعنی با شنیدن کلمه خراسانی، شنونده تشخیص کرده نمیتواند که مخاطب، بلخی است یا مشهدی؟ سمر قندی است یا بخارایی؟ هراتی است یا بدخشانی؟ و..و….زیرا خراسان نام کشور یا نام ولایت یا شهری نبوده است، بلکه یک سرزمین فراخ دامن در شرق خلافت اسلامی بوده که حدود جغرافیایی اش از عهد اموی تا عباسی پیوسته در تغییر بوده است و در دوره مغول و تیموریان و صفویان و بابریان و ازبکان شیبانی مفهوم قرون وسطایی خود را از دست داده بود.

اما افغانستان(جایگاه افغانان) اسمی با مسماست( زیرا کشوری است که نزدیک به 20  ملیون پشتون در داخل و 35 ملیون  در آنسوی خط دیورند زندگی میکنند) و چون کلمه افغان بنابر سفر نامه ابن بطوطه  و تحقیقات استاد حامد نوید به معنای(سوار کار) است پس بصورت ترکیبی معنایش (جایگاه سوار کاران) میشود که در حق همه باشندگان این کشور صدق میکند.

وقتی از افغانستان نام برده میشود، کشوری با حدود جغرافیایی معینی در ذهن مجسم میشود که در آن افغانها شامل اقوام مختلفی زندگی میکنند و وقتی کسی خود را بلخی یا بدخشانی یا هراتی یا قندهاری یا زابلی یا غزنوی یا ننگرهاری یا پکتیایی میگوید هویتش باز هم مشخص تر میگردد، زیرا همه این ولایات شامل افغانستان اند. به همین دلیل میتوان گفت که افغانستان اسمی با مسما و خراسان اسمی بی مسماست، یعنی بازتاب دهنده کشور یا شهر معینی نیست.

نوت: قسمت های بعدی و طلایی این مقاله کاملاً از طرف استاد سیستانی حذف گردیده، و یک قسمت از آن را بصورت متشتت در یک مضمون بعدی شان تحت عنوان «مکثی بر یک تذکر جنجال برانگیز تاریخ غبار»انعکاس یافته است، ناگفته نماند که محتویات مقاله بعدی شان نیز حق بینانه است.

پیوند یک کامنت!

آقای کیانی در کامنتی نوشته میکند:

«حضرت استاد، لطفاً نوشته غبار را بار دیگر با دقت بخوانید که ایشان چنین نوشته است:«درهمین قرن نزدهم بود که در نامه جوابیه، لارد اکلند وایسرای هندوستان، مورخ  16 اگست 1838 ، به عنوان شاه شجاع الملک پادشاه فراری و غیر قانونی افغانستان برای بار اول نام «افغانستان» در عوض اسم «خراسان» ذکر گردید»(افغانستان در مسیر تاریخ، ص 309 )

« بر محتویات کتاب غبار سیاست باز که قسمت اعظم آن مجموعه ای از کذب سیاسی است، به عنوان نصوص کتب مقدس، اتکاء نمودن، مبین بد سگالی و سفاهت و حماقت است. مومند»

ومن جواب زیر را نوشتم:

جناب کیانی صاحب

آیا به نظر شما در سال 1838 شاه شجاع پادشاه افغانستان بود؟ معلومدار که نبود. شاه شجاع از سال 1809 تا1838 در قلمرو رنجیت سنگ در لاهور و پنجاب آواره بود. اینکه انگلیس یک آدم آواره را پادشاه افغانستان خطاب کرده باشد، برای که خود را اهل تحقیق و بر رسی های تاریخی میشمارد آنچنان ارزش تاریخی ندارد که از آن بحیث سند ذکر نام افغانستان برای نخستین بار در تاریخ استفاده شود. زیر ذکر نام افغانستان قرنها قبل از مکتوب لارد اوکلیند در متون تاریخی از جمله در تاریخنامه سیفی هروی آمده است و غبار کاملاً از آن تذکرات آگاه و مشعر بوده است.

مکاتبه لارد اوکلیند ویسرای انگلیس عنوانی شاه شجاع مبتنی بر سیاست پیشروی برای ایجاد اتحاد مثلث بین انگلیس و رنجیت سنگ و شاه فراری شجاع الملک بود تا بهانه ای برای تجاوز خود بر افغانستان فراهم کند.

در تاریخ غبار در مبحث سلطنت زمانشاه و حملات او بر هند میخوانیم که کپتان ملکم(سفیر انگلیس بدربار فتعلیشاه قاجار) در ماه دسمبر1799 از کشته شدن روسای قبایل قندهار بدست زمانشاه اظهار مسرت کرده و گفته بود که در افغانستان شورش های داخلی مشتعل شده و بزمانشاه فرصت حمله به هند را نمیدهد.

سپس غبار از سه نامه ی ملکم به انگلیس ها نقل قول میکند که در هرسه نامه پادشاه افغانستان زمانشاه را قدرتمنتر از شاه ایران میداند و از سوقیات ایران بر خراسان اظهار شادمانی میکند و میگوید که «برای مفاد انگلیس بایستی ولایت خراسان مستقل باشد و اگر ناگزیر است که تحت اثر یکی از این دو کشور« افغانستان و ایران» باشد، در آنصورت بهتر است تحت اثر ایران قرار گیرد زیرا قوت شاه ایران بمراتب کمتر از قوت پادشاه افغانستان است.»(غبار376 )

بنابرین غبار از این مساله که چهل سال قبل از روی کار آوردن شاه شجاع و تجاوز بر افغانستان، کپتان ملکم سفیر انگلیس در نامه های خصوصی خود به اولیای انگلیس از زمانشاه بحیث پادشاه افغانستان نام برده بود و در قراردادی که در 10 جنوری1801 با شاه ایران بر ضد زمانشاه و ناپلیون به اامضا رسانیده بود و در آن قرار داد دو بار نام افغانستان در کنار نام پادشاه افغانستان ذکر و ثبت شده بود، چرا یاد نکرده و نگفته است که نام افغانستان برای نخستین بار در یک قرارداد رسمی انگلیس با ایران در قرن نزدهم ذکر شده است، ولی از مکتوب لارد اوکلیند عنوانی شاه مطرود و30 ساله فراری در قلمرو پنجاب یاد میکند و با تاکید یاد میکند که برای نخستین بار نام افغانستان در مکتوبی وایسرای هند عنوانی شاه شجاع ذکر شده است و پیام او به نسل بعد از خودش جنجال تعویض نام افغانستان به ایران یا خراسان است.

« این امر مبین حساسیت و خباثت غبار با نام افغان و افغانستان است، غبار طوریکه شاغلی سیستانی در مقاله بعدی خود توضیح داده اند به حکومت وقت افغانستان پیشنهاد نمود تا به دولت ایران اجازه ندهد که نام کشور فارس را به ایران تبدیل کند یعنی میر غلام غبار آرزو داشت خدای نخواسته نام مقدس افغانستان به نام موهومی، کهنه و فرسوده ایران تبدیل گردد، ولی حکومت ملی افغانستان به این پیشنهاد ضد ملی و ماهیتاً ستمی غبار گوش نداده  و آن را رد نمود. مومند»

در تاریخ فرهنگ نیز این چنین مینهای تضاد قومی کاشته شده است که اینجا بخاطر عدم تطویل کلام از ذکر آن فعلن صرف نظر میکنم و خواننده علاقمند را به آرشیف مقالاتم در افغان جرمن آنلاین به مقالات شماره 573 تا  577 رهنایی میکنم.

متأسفانه مورخان ناموری چون غبار و فرهنگ در تاریخ های خود برای انتقام کشی از رژیم سلطنت به اصطلاح در آثار خود مین های کاشته اند که اینک امروز از سوی دشمنان افغانستان انفجار داده میشود و روح و روان بسیاری از فرزندان اصیل وطن را خسته و زخمی میسازند.

به نظرم کاشتن تخم کینه های قومی خیلی بد تر و خطرناکتر از مین های کنار جاده است، زیرا در مین های کنار سرک ممکن جان چند نفر رهرو گرفته شود ولی در مین های تفرقه قومی ممکن صد ها و هزاران انسان تباه شوند.

یقین دارم که اگر چنین نکته تحریک آمیز در تاریخ های غبار و فرهنگ وجود نمیداشت امروز چنین بحث های نفرت انگیز قومی مطرح نمیشد. ختم مقاله شاغلی سیستانی.

تذکراتی چند: شاغلی سیستانی در نوشته و ادعای خود ثابت نموده که میر غلام محمد غبار به حیث یک نویسنده سیاست باز به بذر نظر و ذهنیت مسموم کننده و خطرناکی پرداخته است که از نگاه این جانب عامل بزرگ افتراق ملی و انفلاق کشور خواهد بود.خیانتی که حتی نماینده های انگلیس و شوروی بدان توفیق نیافتند.

دو: من نوشته فوق الذکر را از متن منتشر شده در افغان جرمن به عین شکل و فورم اصلی آن بدست نشر میسپارم، با تمام کم سوادی خود ملتفت شدم که مقاله عاری از اشتباهات املایی و انشایی نیست.

هزار خم نکند مست می پرستان را

چنانکه نام غبارک غبار پرستان را

مصراع اول از استاد پژواک است

مننه

د دعوت رسنیز مرکز ملاتړ وکړئ
له موږ سره د مرستې همدا وخت دی. هره مرسته، که لږه وي یا ډیره، زموږ رسنیز کارونه او هڅې پیاوړی کوي، زموږ راتلونکی ساتي او زموږ د لا ښه خدمت زمینه برابروي. د دعوت رسنیز مرکز سره د لږ تر لږه $/10 ډالر یا په ډیرې مرستې کولو ملاتړ وکړئ. دا ستاسو یوازې یوه دقیقه وخت نیسي. او هم کولی شئ هره میاشت له موږ سره منظمه مرسته وکړئ. مننه

د دعوت بانکي پتهDNB Bank AC # 0530 2294668 :
له ناروې بهر د نړیوالو تادیاتو حساب: NO15 0530 2294 668
د ویپس شمېره Vipps: #557320 :

Support Dawat Media Center

If there were ever a time to join us, it is now. Every contribution, however big or small, powers our journalism and sustains our future. Support the Dawat Media Center from as little as $/€10 – it only takes a minute. If you can, please consider supporting us with a regular amount each month. Thank you
DNB Bank AC # 0530 2294668
Account for international payments: NO15 0530 2294 668
Vipps: #557320

Leave A Reply